لیلای دوران
چون دیده بر هم می نهم، در من تورخشان میشوی
در چشم زیبا بین دل ، زیبا نمایان میشوی
نا خورده می ، مستم چنین ، مست از می ات هستم چنین
بردی دل از دستم چنین ، غارتگر جان میشوی
ای عشق بی پروای من! ای آتش سودای من !
دنیای من ، عقبای من ، این میشوی ؟ آن میشوی ؟
ای زلف تو زولانه ام ! بنگر چسان دیوانه ام ؟
کی پای بندخانه ام ؟ تاتو خرامان میشوی
دانی ز عشقت چون شدم ؟ از خویشتن ، بیرون شدم
مجنونتر از مجنون شدم ، لیلای دوران میشوی
فرهاد : من ، شیرین : تویی، در جان عشق آگین تویی
کوه پر از تمکین تویی ، غافل ز توفان میشوی !
چون اشک من توفان كند ، صد کوه را ویران کند
در پای تو طغیان کند، بیخود ، ز طغیان میشوی
توفان من بر پا مکن ، طغيان من بالامكن
در عالمم رسوا مکن، کاخر پشیمان میشوی
ای هست و بودم زان تو ، جان و سرم، قربان تو
دل برده از من " آن " تو، از " آن " منهان میشوی
۲۹ / ۶ / ۱۳۵۹