32

حکایت ۲۳

از کتاب: روضة الفریقین

سعید مسیب از بزرگان تابعین بوده است، پنجاه سال نماز بامدادش، بطهارت نماز خفتن گزارده بود و می گفتی : ما فاتنى التكبيرة الأولى منذ خمسين سنة وما نظرت الى قفارجل من القوم فى الصلوة خمسين سنة". مسلمانانی که ایشانرا غم دین بوده، امروز در گوراند و حدیث ایشان در کتاب و این قوم امروز گرد خاک ایشان می برایند و از کار ایشان می گریزند و بخاک ایشان تقرب می کنند، چگونه لذت یافته بودند. گویی مردی که پنجاه سال ، شب نخسپد تا طهارت تباه نشود، و ترا بهمه عمر یکشب این حال نبوده.


فصل في أفعال الصلوة

افعال نماز مشتمل است برسه قسم ارکان و ابعاض و هیآت و معنى اركان فرض بود: اگر یکی بماند ، نماز روا نبود . و بمذهب شافعی رحمه الله : اندر چهار رکعت نماز پنجاه و چهار چیز فریضه است که اگر یکی از اینها بماند، نمازش روا نبود .

در رکعت اول چهارده چیز فریضه است اول نیت است در وقت در شدن در نماز ، که جمله نیت بیندیشد و در دل می دارد ، تا از تکبیر فارغ شود، تا اگر نیت بر حروف تكبير توزیع کند درست نیاید .

و دیگر تکبیر ست و قیام چون قادر بود برقیام و قراءت ورکوع و آرام گرفتن در رکوع ، چنانکه مفاصل قرار یابد . و باز آمدن از رکوع بحال قیام و آرام گرفتن در حال قیام و سجود و آرام در مسجود و باز آمدن از سجود بقعود و آرام در وی . و سجده دوم و آرام در وی و آنگاه برخیزد بقيام الآتي.

رکعت اول زیادتی دارد بررکعت های دیگر بدو چیز : به نیت و تکبیر . و نیز گفته اند: به سه چیز ، باستقبال قبله چون ممکن بود. و در رکعت دوم دوازده چیز فریضه بود ، و در رکعت سوم و چهارم همین. در سه رکعت سه بار دوازده، سی وشش باشد، و در رکعت اول چهارده ، پنجاه شود.

و چهار فریضه دیگر در قعده نشستن و خواندن تحیات وصلوات دادن وسلام اول، جمله پنجاه و چهار و در دورکعت نماز بامداد نیز سی چیز فریضه بود ، و برقول امام شافعی رحمه الله فریضها را بفریضگی شناختن است ، تا اگر می نشناسد  روا نداشته است.

 و تکبیر اول را فضلی است بر تكبيرهاء .دیگر. وحد دریافت تکبیر به بیشتر قولها تا آنگه است که امام از فاتحه فارغ نگشته بود و کمترین تحیات از آغاز تا باشهد ان . لا اله الا الله و اشهد ان محمداً عبده ورسوله گفتنی است، وصلواتِ رسول با وی و صلوات بر آل دو طریق است : بریک وجه آنست که واجبست، وبوجهی دیگر سنت است و این همه برقول شافعی است.

و همچنین اگر از فاتحه که هفت آیه است آیتی بماند یا بس کلمه بماند یا حرفی از صد و چهل و دو حرف که در ویست ، یا تشدیدی یا مدی ،بماند، نماز روا نباشد . و ابعاض نماز چهار میدارد: با ترک وى سجده واجب دارد: یکی نشستن در تشهد اول . ودیگر خواندن تشهد در وی. سوم  صلوات در وی . و چهارم قنوت . و دیگر همه هیآت نمازست . بماندن هیآت ، سجده سهو واجب نباشد . وحكمت دست بر دست بسینه نهادن براصل شافعی آن گفته اند که سینه موضع معرفت است درخواستن است از حق تعالی : که دل خزینه سر تست و در قبضه قدرت تست ، مرا بردل دست نیست . بارخدایا ! دل مرا از هر چه مادون تو مشغول کند، او را از  آن نگاه دار ! و زیر ناف عورتست ، هرچند از عورت دورتر بهتر . ومعنى بوحنیفه رحمه رحمه الله آنک : بارخدایا ! عورت ما از ناشایست نگاه دار و دستها بر آوردن در حال رکوع و در بعد رکوع، آرایش نمازست و برقول شافعی . و همچنین حدیثی روایت میکند که سید سوال کرد جبرئیل را که : ما هذه الخيرة التي امرنى الله بها ! جبرئیل گفت: این نحیره آن نیست که شما دانید، انها ليست بنحيرة انها هي رفع يديک اذا افتتحت الصلوة وإذا ركعت واذا رفعت رأسک من الركوع . وإن لكل شيء زينة و زينة الصلوة رفع اليدين في هذه المواضع .

و روایت کنند از ابو هریره که گفت اگر دستم از بند دست ، بیرون اندازند ذراع برارم . و اگر از آرنج برند، بازو برارم .

قدر سنتِ مصطفی صحابه دانستند رضوان الله عليهم اجمعين ، ما خود فارغیم، از بجای آوردن سنت حیله میکنیم تا از فریضه چیزی کم کنیم ، وای اگر رخصت می یابیم، این چند سنت و ادب در رکوع و سجود و همه بیکسو مانده و بهوای خویشکاری برساخته. برکوع ،اندر ، دستها برسر زانو می باید نهاد و زانو گرفته ، و انگشتان کشاده داشته، وخم زانو بیرون برده و خم در آرنج دست آورده ، و بغل کشاده و پشت راست نهاده سرنگونسار نی ، و گردن با پشت راست .

خواجه تا از تقصیر خود آگه نشوی ! از لذت نواخت آگه کی شوی ! نه از آمدن خبر داری تو ، و نه از رفتن گویی ببازی آمدی و ببازی بازگشتی !

و یک سنتی عظیم است و خلق از و غافل همان راست داشت صف این چندین.از سید علیه السلم ، نعمان بن بشیر روایت کند که پیغمبر تکبیر خواست کردن . باز نگریست در صفها خلل دید گفتا سووا صفوفكم او ليخالفن الله بين قلوبكم . گفت: صفها راست !کنید تا ببرکات راستی صفها خداوند تعالى دلهاء شما را بر راستی بدارد و اگر صفها راست ندارید اثر مخالفت در دلهاء شما پیدا آید . نعمان می گوید : میدیدم که مرد سفت در سفت یکدیگر میداد ، هر کسی میخواست که خود را بر دیگری دوزد وجه دیگر که مهتر گفت : تراصوا بينكم في الصلوة لا يتخللكم الشيطان كأنها بنات حذف. رسول گفت عليه السلم : صفها راست دارید ! چنانک ارزیر بمیان شما فروگدازند. تا شیطان خود را در میان شما نیفگند، که شیطان بیاید. و فرجه جوید ، تا سر درمیان صف نماز کنندگان در سپوزد، چنانک بره خرد سر درمیان پای مادر در سپوزد، تا از مادر شیرستاند.


امير المؤمنين عمر رضى الله عنه ، هرگاه که نماز خواستی کردن ، کسی را نصب کردی تا گفتی صفها راست کنید چون صفها راست کردندی، آنگاه تکبیر کردی .

و خداوند تعالی از صف غازیان می خبر دهد، قوله تعالى : ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله الآيه . 

دانستیم که صف راست داشتن سنت است .


فصل في بيان هيئة النية وكيفية النية

قال عليه السلم : اِنَّما الاعمال بالنيات. الخبر. تمام خبر گفته شده است. راوى حديث ، امير المؤمنين عمر رضى الله عنه و جماعتی بسیار، خبر در حد تواترست . صاحب شرع صلوات الله علیه بیان کرد ، که آفتاب دولت هر کسی از فلک دل او تابد ، و از برج همت وی ، احکام عبودیت ، برفلکی دل می گردد . حرکات و سکنات بندگان که قیمت گیرد، از گردش دل قیمت گیرد. کیمیای سعادت ، گردش دلست . حرکات و سکنات بنده را کسوه طاعت پوشد .

نیت خود چیست ؟ معنی نیت غائب شدنست از مادون حق، و حاضر شد نست بحضرت عزت . وگر بعبارت کوتاه تر خواهی که گویی : نیت رضای حق را در پیش رضای خود در آوردنی است. 

قال الشبلى رحمه الله : الطهارة انفصال"، والصلواة اتصال . فمن لم

ينفصل فى طهوره عما سوى الله ، لم يتصل في صلواته بالله  . طهارت بریدن دل است از هر چه رقم حدث دارد ، تا خواجه دل را نبرد از هر چه رقم حدث دارد ، مرکب خواجه بر درگاه نماز نخواهند . و علامت کسانی که مرکب ایشان بر درگاه نماز بخواهند آن بود که شبلی گفته : گر حوالت اختیار بمن افگنند ، میان فردوس اعلی و میان دورکعت نماز . من فردوس اعلی فروگذارم و دو رکعت نماز بردارم که در برداشتن بهشت ، رضای نفس است و در نماز رضای حق است . وجاهل کسی بود ، که رضاء نفس بردارد ، و رضای حق فروگذارد . پیر بوعلی سیاه گوید : که اگر رضوان، کلید هشت بهشت در آستین من نهند و گویند: هر هشت بگیر و نماز بامدادین را از اول وقت بآخر وقت آر، من آن هشت بهشت نخواهم ، و اول وقت رها نکنم که اول وقت، توفیق رضای وی دارد . من رضاء وی رها نکنم که برضای خود مشغول شوم. مدبر کسی بود که رضای خود را در پیش رضای مولی در آرد .

استاد ابو على دقاق گويد: الصلوة مشاهدة ومراقبة قال عليه السلام : أعبد الله كانک تراه ، این اشارت بمشاهده است. مشاهده صفت دل است . سید گفت : وجعلت قرة عينى فى الصلوة. فإن لم تكن تراه فانه يراک اين مراقبت است. مردی یکی را گفت: من از فلانکس ایمن نیستم که او قصد رنج من دارد ، وترا بنزدیکی وی حرمتست و آبروی . چه بود ، اگر شفاعتی بکنی ، تا مرا از خود ایمن کند. آن مرد گفت: این سهل است ، الا انک ار من ترا شفاعت کنم ، نماز بامدادین من تباه شود .

آن مرد گفت: نماز بامدادین را با شفاعت چه آشناییست؟ گفت: من در نماز بامدادین اعوذ بالله من الشيطان الرجم گفته ام، و پناه بدو کرده . والحمد لله برخوانده ام واياک نعبد وإياک نستعین خوانده. چون یاری از دیگری خواهم در کار ، آنچه گفته باشم در نماز ، خود را دروغزن کرده باشم و هر که در نماز دروغ گوید ، نماز وی نماز  نبود ، و دانم که تو نپسندی که نام من برجزیده دروغ زنان بینند .


نماز پاک كردن سر است از کونین ، چنانک طهارت پاک كردن نفس است. از حدث . قال الله تعالى : ان الصلوة تنهى عن الفحشاء والمنكر.

این نفس خواجه مرکبیست عنان وی بدست خواجه داده اند، تا بر اختیار خواجه می گردد ، و رسولان فرستاده و راه خارستان و گلستان پیدا کرده ، وعنان مرکب، بدست اختیار خواجه داده. گر خواجه این مرکتب را برامر شرع گرداند و در صف کفار بکار دارد ، مرکب را مهم و سوار را غنیمت و گر در راه شهوت خود بکار دارد بخلاف امر ، مستحق خیزی و عقوبت بود انما جزاء الذين يحاربون الله. الآيه اگر کسی گوید : فقها را و فقه را بدین چه حاجت ؟ در کتاب فقه فقه باید . تعمری چنان است. لیکن طبع آدمی میتال است، بهر چیزی در آویزد . نه مهتران مائده را بیارایند بطعام های گوناگون ؟ تا طبع هر کسی بچه میل کند؟

و در مثل است : الحق تقيل  . این شرع بارگرانست . هر مرکبی نتواند که این بار بکشد و تن آدمی از رنجها گریز خواهد و براحت مبل دارد، ورسول می گوید: ان هذا الذين مبين" فا وغيل فيه برفق  بر دل و برنفس بار افتد ، سخن اهل معرفت مروح است، دل را روشن از فقه کند . و این نفس بدانچه داند و کند ، خلق را بدان دارد، تا عوض خدمتِ خود، از خداوند طلب کند . برگ آن ندارد که از خود حق خداوند طلب کند . که از خود، حق خداوند طلب کردن ، خون ریختن است و هر کسی نتواند که خون خود بریزد. این جوانمردانرا در ازل بردار کردند، تا از هیبت عظمت وی بگداختند و بپالودند ، کسی باید که خسته خدمت بود ، تا این سخن را بیان کنم . کسی که خسته طاعت نبود ، او را در راه دین ، تعطشی نبود جز عنان فرو گرفتن روی طاعت نبو نبود. این خلق میخواهند که بدام عظت ، گوهر دین از دریای غیب برارند . چون دریا بشورد، موج دمادم شود، استادیء ملاح سود ندارد . 

چون موج دریای غفلت بدید آید ، این سخنان همه یاد آید. اگر هزار سال مرد را بدوزخ موعود بازدارند چنان نبود که یک ساعت به پنداشت خودش باز گذارند. قرآن مجید خبر میدهد از باز گذاشتگان به پنداشت : انا التاركوا اليهتنا لشاعر مجنون.

باطل از دست خداوندان پنداشت ، بیرون کردن دشوارست . آن بیچارگان چنان می پنداشتند ، که ایشان و پدران ایشان بر حق اند اجعل الآلهة اليها واحداً لآیه هر که فروشد در پنداشت فرو شد. آن آتش دوزخ چیست؟ آن پرده پنداشت از دیدها بردارد.

سخن باز آیم تا دراز نشود. نیت بدل است. اگر بدل بیندیشد و بزبان

نگوید روا باشد .



وايضاً من باب صفة الصلواة وبقية التكبير

الله اکبر گفتن کلاه تکبر از سر فرو نهادن است. چون کلاه تکبر و رعنایی از فرو نتوانی نهادن ، الله اکبر چه سود دارد؟ تا کلاه تکبر از سر فرو ننهد، کمر تواضع نتوان برمیان بست. تا مرد دیده از دید مادون وی فراز نکند، دیده وی در نماز باز نشود ما زاغ البَصَرُ وماطغى  دیده بر دوخته باید نادیده در نماز بکشاید وجعلت قرة عيني في الصلوة رسول میگوید: هرچه بما نمودند در نماز نمودند . رسول گفت : چون ما دیده از دیدن عجایب قدرت، فراز کردیم، دیده ما را خلعتی دادند در نماز باز را تا دیده برندوزند، بدست ملوک نرسد، آن دیده که بر شاخ درخت نشستی ، آنرا بر دوزند . گویند با دیده شهوت آلود، خدمت ملوک نتواند کرد، آن دیده شهوت آلود وی بردوزند و تاریک کنند . گویند: این مقدمه آنست که سلطان بتو خواهد نگریستن .

هر کرا دیدی که دیده از دید این عالم و آن عالم بر دوخت، علامت آن بود که سلطان بدو خواهد نگریست. و هر که بدرگاه دین ، بقدم عادت رود ، زود بود، که کحل حسرت ، در دیده خود بیند. مرد بود که موحد در نماز رود ، ومشرک از نماز بیرون آید، یعنی شرک خفى . کرد وی در دیده وی بزرگ آید صفات منزه را یاد کند ، از سر غفلت سبحان ربی الاعلی گوید، و مقصود او از نماز آن بود تا خود را باسم صلاح، در مردمان فروشد و بكلمه تنزیه، گفتن برامدن مراد خود طلب کردن خواهد. خود را بنماز بخلق نماید، که من با حق راز میگویم و در نماز نبود.