پیر رومی به زنده رود می گوید که شعری بیار
از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری
، قطعه
پیر رومی آن سرا پا جذب و درد
این سخن دانم که باجانش چه کرد
از درون آهی جگر سوزی کشید
اشگ اور نگین تر از خون شهید
انکه تیرش جز دل مردان نه سفت
سوی افغانی نگاهی کرد و گفت
دل بخون مثل شفق باید زدن
دست در فتراک حق باید زدن