نظيرقصيدة منهاج سراج
قصیدۂ مولانا را درطبقه ۲۱ ذکرخامس میخوانيد،که دردهلی روز دوشنبه ۲۷ رمضان (۶۳۷ ه) گفته شده،اما سديدالدين محمدعوفی درلباب الالباب که درسنه (۶۳۰ ه) ختم شده ، قصیده ای را بهمین وزن وقافيه والفاظ مشترك بنام صدرالدين عمرالخرما بادی ضبط کرده که درمدح سلطان سکندر سروده بود:
زهی درشان و منزل، همه آيات قرآنی بديده عقل درتیغ نوآیات جهانبانی
توخورشيد سلاطینی، ازآن ازتیغ صبح آسا گرفتی هفت کشوررا بيك ساعت به آسانی
چنان آسوده شد ازنو،رعیت دردیاروده که جز درطرۂ خوبان نبیند کسی پریشانی
خدائی راخطایی دان خلاف لشکرت جستن وگراوجسته شد بیشک بدید آثارنادانی
چوروز است اینکه گرتا تارسربرخط تونارد شود روزهمه درحال همچون شام ظلمانی
چو ذوالقرنین ازمشرق،یکی بخوام درمغرب بحمد الله که درعالم تو پی اسکندرثان
این عمربن محمد معاصرعوفی بود وی گوید: درسمرقند بخدمت اورسيدم،اگرچه درعلوسخن غلو میکرد اما مالی و مالی نداشت، بدان سبب ازسمرقند درکنی کرد و درخراسان آمد و بلخ سکونت ساخت و نجادولتها ديد ( ص ۱۷۱ لباب الالباب طبع نفیسی تهران ) ازبیانات خود عوفی ظاهراست که در۹۷ ه درسمرقند بود، وازصدرالامام شرف الدين محمد النسفی درس حدیث میخواند، و بعد ازآن درديوان انشاء قليج ارسالان خاقان نصرت الدینپ عثمان کارمیکرد ( لباب ۱ /۴۴ ) و بنابران ملاقات عوفی باعمرخرما بادی درحدود هم بین سال باشد، که قصه بدة فوق قمريا چهل سال از قصيده مولانا قدمت دارد، وباید گفت: که مولانا به تبع او سروده و مضامین و الفاظ آنرا انتحال کرده باشد.