119

آزادی دین

از کتاب: پیوند با مردم

قبل از شروع به ادامه بحث درمورد روح و انزال و وحی و قدر، به پاسخ شما بینندگان عزیز در یک موردی از موارد قرآنی ( موضوع ارتداد و کفر و عدم اعتقاد به دین اسلام قرآنی) که مورد سئوال عده کثیری از شما بوده است به عرض خواهم رساند. 


واما سئوال اصلی بینندگان محترم در مورد موضوع تکلیف قرآن یا موضع قرآن در مقابل کسانی که دین اسلام محمدی (که البته ما چنین دینی نداریم بلکه ما توحید قرآنی داریم دینی مربوط به رسول اکرم نمی شود بلکه مربوط به خداست اما بعضی ها با این اصطلاح دین اسلام را خطاب می کنند). تکلیفشان چیست؟  


تکلیف کسانی که به این آئین گرایشی ندارند یا اعتقاد و باوری ندارند در دنیای امروز از دیدگاه قرآن چیست؟  


در موارد مختلف قرآن در این مورد توضیح داده است و من سعی می کنم که در برنامه امروز به یک آیه اشاره کرده و مختصرترین نوع توضیح را که می توانم در این باره تقدیم کنم و به ادامه بحث وحی و روح از دیدگاه قرآن بپردازیم با تکیه و استناد به آیات قرآن و شاید بتوانیم در یکی دو جلسه آینده این بحث را به سامان واستنتاج معقولی برسانیم. 


اشاره مـی کنم به سوره بقـره آیـه شصت و دو که مـی فرماید: 

بسم الله الرحمن الرحیم 

(گفتن بسم الله کلام من است در اینجا و ابتدا این آیه نیست چون این آیه درنیمه سوره می باشد. اما چقدر خوب است که انسان همه کارهای خود را با اتکاء و با امید به حمایت و عنایت خدا شروع کند). 


بِسمِ اللهِ الَرحمَنِ الَرحِیم   

" اِنَّ الَّذیِنَ آمَنوُا وَ اَلَّذیِنَ هَادُوا وَ الَنَّصَارَی وَ الصَّابِئیِنَ مَن آمَنَ بِاللهِ وَالیَومِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ الصَالِحاً فَلَهُم اَجرَهُم عِندَ رَبّهِم وَلَا خَوفٌ عَلَیهِم وَلَاهُم یَحزَنُون


" بدرستی از کسانی که صاحب ایمان هستند. یعنی ایمان آورده اند و از کسانی که باورمند و پیرو آئین و آثار قوم یهود هستند و یا از کسانی که پیرو و باورمند آئین نصارا هستند یا مسیحی هستند و یا کسانی که از صابئین هستند. (صابئین به معنی باورمندان غیر از باورهای قرآنی یا غیر از باورهای مسلمانان قرآنی یا به قولی دیگر اندیشان، رویگردانها و تعاریف دیگری که بعداً تقدیم خواهیم کرد) از بین این افراد کسانی که صاحبان ایمان هستند و پیرو آئین یهود یا مسیحی یا کسانی که از صابئین هستند. 


".... مَن اَمَنَ بِالله ..." هر کس بوجود علت و خالق به وجود آفریننده باور داشته باشد و به روز آخرت و به فاعل و عامل این روز و همینطور کسانی که عامل عمل صالح باشد برای همه ایشان اجری است نزد رب یا پروردگارشان محفوظ و موجود است و بر ایشان خوف و حزنی روانیست " 


صاحبان ایمان اکثراً به کلمه مسلمان ترجمه و تفهیم شده است.(در ترجمه های مختلف) با آنکه مؤمن یا صاحب ایمان شامل مسلمان قرآنی هم می شود، اما هیچ دلیل قانع کننده و حجت کافی برای ایجاد و ایراد انحصاردر این وجه در قرآن دیده نمی شود (که منظور از اهل ایمان فقط کسانی باشند که به دین اسلام محمدی گرویده باشند). صاحب ایمان کسی است که در ایمان خود به توحید و در انجام عمل صالح احساس امنیت و اتکاء و اطمینان و توکل کند. ایمان یعنی انسان از اتکاءبه اعتقاد خود احساس امنیت کند .  


ممکن است که انسان به بعضی از مسائل اعتقاد داشته باشد.از نظر تئوری مراحل مختلفی هست که انسان به چیزی معتقد باشد،جرأت کند و احساس امنیت و آرامش کند که به باور خود تکیه کرده و به اطمینان خود اتکاء نماید یا به بیان قرآنی به کارگزار و وکیل اصلی که خداست تکیه نماید و او را کارگزار خود معین کند. یعنی به امر توکیل و توکل به وکیل بپردازد. 


این است کـه در رفتـارو اعمـال افـراد ایمان دیـده مـی شود. ایمان با وجودی که یک باب تئوری و یک معیار فرضیه است و در مدار و موضع اندیشـه آغـاز مـی شود اما ایمان چون با توکل و اتکاء سرو کار دارد حتماً بعد از وقوع وقوف عقیده به باور، بایستی که با عمل که اتکاء و توکل به اطمینانی است که انسان می کند ایمان او ثابت می شود. 


به طور خلاصه ایمان عبارت است از اتکاء به اطمینان و انجام توکل و واگذاری امور به حکیمی که حکمت او سبب استقرار و ایجاد ایمان انسان شده است . 

ایمان یک امر تئوری نیست! با تئوری شروع شده و به عمل به انجام می رسد. 


صاحب ایمان کسی است که ایمان او حاکم بر اعمال او باشد و اعمال او شامل بر اطاعت او از مقام توحید باشد. صاحب ایمان کسی است که مقام اطاعت او به اطاعت با توکل و توسل و تجلیل و تسبیح حق رسیده باشد. یعنی در فعل و در عمل به اطاعت و به مقام تسلیم رسیده باشد. 

صاحب ایمان کسی است که تابع و تسلیم فرمان حق باشد و در مقام اطاعت و تسلیم و تجلیل و تسبیح حق به مقام عبودیت رسیده باشد! 


مقام عبادت مقامی است که مجموع اطاعت  و تسلیم و تجلیل و تسبیح را نشان می دهد. اطاعتی که شامل اینها نباشد آن اطاعت به عبادت نمی رسد و ارتقـاء بدست نمـی آورد. 

صاحب ایمان در این آیه قرآن اشاره به ایمان دارانی است که ایمان ایشان به کمال و کفایت رسیده باشد و پذیرای جامع جمیع آیات و نشانه ها و فرامین حق شده باشند.  


اهل ایمان فقط اشاره انحصاری به مسلمانان محمدی نیست !  


اهل ایمان و کسانی که به آثار یهود باورمند می باشند و یا کسانی که به آثار بعد از یهود از کسانی که به آثار قبل از یهود و آثار یهود و بعد از آن و به آثار قبل از اسلام باورمند هستند وهمینطور کسانی که به جمع جمیع آیات الهی ایمان دارند مؤمن یا ایمان دار گفته می شود. 


همانطور که عرض کردم و مجبور به تکرار هستم به علت فرّار بـودن موضـوع و قابلیت انسان بـه تمایـل نـا پیدا و ناخودآگاه انسان برای فرار از این مفهوم و معنی. یعنی ما نمی خواهیم که فعلیت یا عاملیت بدهیم یا اجرائیت بدهیم به اینها و معمولاً ایمان را در مرحله تئوریک نگه داشته و شواهدی که نشان می دهد ایمان به عمل رسیده است از ذهن ما دور قرار می گیرد و هرچقدر هم سعی در ایجاد تقرب می شود باز هم فرّار بودن ایمان تئوری از انجام عمل مشهود و واضح است . 


قرآن اهل ایمان را در مقاطع یهود و نصارا و صابئین احراض هویت می کند. در واقع درمربعی که قرآن به آن اشاره می کند که آن مربعی است که پایه و اساس حقوق انسان ها را در آن پایـه گـذاری مـی کند، اول به ایمان دارانی اشاره می کند که همه آیات الهی و آنچه که از او متجلّی و متظاهر شده است و آنچه که از او ملموس و محسوس می شود همه آنها را پذیرفته و همه آنها را به عنوان آثار حق مورد قبول قرار داده است . اینها کسانی هستند که جمیع آثار حق را مورد پرستش و ستایش قرار می دهند و هیچ چیزی را مستقل نمی بینند و همه چیزها و هستی ها را نمونه ای از یک منبع واحد می دانند. به اینها قرآن می گوید اهل ایمان! پسوند و پیشوندی هم برایش قائل نیست.  


اما ایمان در عمل باید نشان داده شود. ایمان دارانی که به هر چه اعتقاد دارند عمل کنند هر چه دامنه و زاویه ایمان انسان قوی تر باشد و اعتقادات ایمانی انسان وسعت بیشتری داشتـه باشـد اثبـات و تحکیـم ایـمان مشکل تـرمـی شود. 


 کسی که به یک آئین کوچک و پدیده های مختصر و به یک تئوری های ساده و بسیط اعتقاد دارد راحت تر می تواند به آنها عمل کند تا آن کسی که به یک باور مرکب پای بند است و معتقد و می خواهد که به اینها اطمینان کند و بر اطمینان خود اتکاء کند و بالاتر از اتکاء توکل کند و اینها را در اعمال روزانه خود مورد تعامل و تعادل قرار دهد.  


چنین ایمانی! ایمان نامیده می شود و اهل ایمان در قرآن اشاره به کسانی است که همه مظاهر و آیات الهی را می پذیرد و همه فرمانها خدا را با حالت تسلیم و تقبل و با حالت تجلیل و تسبیح درتسلیم کامل انجام می دهند به اینها می گوید اهل ایمان ! 


قرآن در یک مربعی که چهار نوع اهل ایمان را در اینجا بررسی می کند، یکی کسانی هستند که به شرطی که گفتم اهل ایمان هستند و دیگران اهـل ایمانی هستنـد که تـا مرحلـه قبـول آثار یهود بیشتـر نمـی آیند. گروه سوم کسانی هستند که تا قبول آثار و آئین های مسیح جلوتر نمی آیند و گروه چهارم که گروه صابئین هستند که درمورد ایشان نیز توضیح خواهم داد. 


قرآن صابئین را نیز مشمول اهل ایمان می داند. ریشه " صبئ" در زبان عربی به معنی دگرگونی، رخ برافکندن به سوی دیگرنگاه کردن، تغییر چهره دادن، تغییر تحریف دادن، دیگر نمائی کردن، دیگر اندیشی داشتن و دیگر اندیشی کردن، دیگرخواهی کردن، دیگر جوئی کردن و دارای برداشت مختلف و متفاوت و دارای استنباط مختلف از یک بُعد از یک موضع واحد داشتن، همچنین در بعد فعلیت و ذهنیت صابئ کسی است که از یک ریشه واحد از برداشت سازمانی و انظباطی یا به بیان دیگر از یک نوع Concept institutional    فاصله می گیرد و به نوعی دیگر به یک باور معروف و مخصوص اجتماعی نگاه می کنند. برداشتی که با دیگر برداشت ها متفاوت است . 


در نشست هائی که گاهی اوقات با دوستان دانشمند داریم و در مورد مسائل بحث و گفتگو می کنیم می گویند با این تعریف که می کنی خودت از صابئین هستی چون برداشتهایی که تو می کنی با اکثریت برداشتهای از قرآن متفاوت است. (البته این بیان شوخی است اما از نقطه نظر تقرب مثال وحقیقت و واقعیت خواستم به این موضوع هم اشاره کنم). 


 کسانی که برداشت گوناگون دارند و عمل آنها بر مبنای صداقت با دیگران متقاوت است به اینها می گوئیم صابئین.( البته در مورد صابئین بحث و گفتگو زیاد است ولی من سعی کردم به طور خلاصه بگویم).  

در ادوار سابق صابئین را می شود کسانی دانست که از آنها به نام یحیوی اسم می برند. گروهی باورمند به حضرت یحیی تعمید دهنده هستند و یا در اینجا می گویند او کسی است که حضرت مسیح را غسل تعمید داده.  


تعمید ریشه لغوی در زبان عربی یعنی کسی را دارای تصمیم ارادی کردن. به کسی این امکان را دادن که بتواند با اراده و عمد و قصد و امکان نسبت به یک امری تصمیم بگیرد. یا تعمید بشود به او عمدیت و قصد و نیروی قصد ونوعی تمکین در فرایند امکان داده شود. دیوارهای انسدادی از مقابل او برداشته شود برای خداپرستی و توحید. (در مورد تعمید هم مطالب زیادی در بازار تاریخ و علم موجود است که این برنامه نمی تواند گزارشگر همه آنها باشد. با وسایل الکترونیکی در دنیا امکان دسترسی به همه اینها هست).  


یحیویون مسیحیان دگر اندیشی هستند که مسیح یا ماشیه یا مسایا یا مهدی که همه اینها واژه هائی است که مسیح چنین مقامی برای یهودیان داشته. درواقع مهدی موعود آنهاست و مسیح مورد انتظار آنها می باشد. حالا می پذیرند یا نه آن بحث دیگری است. به هر حال گروهی از صابئین کسانی هستند که اعتقاد به حضرت یحیی دارند و اعتقاد یحیوی آنها به اعتقاد مسیحی تبدیل نشده و در پایگاه یحیوی خود باقی مانده اند. یا ماه پرستان معاصر اسلام که ماه پرستی یک شعبه یا شاید یک برداشت صابئی از آئین میترائیسم و از آئین پرستش گران خورشید باشد.  

در بُعد بَعد از اسلام (اینها ابعاد سابق اسلام هستند). در بُعد معاصر اسلام در زمان رسول اکرم (ص) و بلافاصله بعد از وفات ایشان هفده یا هجده نفر در زمان خلفای راشدین ادعای نبوت کردند و اینها به حاکمیت نبوت معترض بودند. بعضی از آنها به عنوان وصی و برخی به عنوان نبی و رسول ادعا دارند که در تاریخ شرح حال آنها موجود است.  

در دوران بعد از اسلام (هم گذشته اسلام و هم معاصر و هم بعد از اسلام صابئین می توانند عقاید مختلفی را شامل بشوند و ابراز هویت صابئین در مقاطع مختلف تاریخ متعدد است. 


 ما می بینیم که بعد از خلفای راشدین در سرزمینهای آفریقائی وعربی و سرزمین های ترکها، مهدویت و بعضاً رسالت و نبوت مدعیانی داشته (باز هم برای پی بردن به همه آنها بایستی به تاریخ مراجعه کرد).  


از مهمترین وقایعی که در قرن گذشته نسبت به همین موضوع مهدویت و بعد تبدیل و استحاله آن به رسالت انجام شده، جنبش و بدعتی بوده است که در یکی از شیـوه های امامیـه به نـام شیخیـه بـوجـود می آید. شیخیه شعبه و شاخه ای از آن است که منشعب شده و در برگیرنده جنبش بابیه و بعد جنبش بهائیه و جنبش عزلیه و بعد به دید بعضی حرکت کسروی و شکل و نوع پرداخت و برداشت اظهار عقاید اوست که ضمن اینکه کسروی به شدت عقاید شیخیـه را که شامل بابیـه و بهائیه و عزلیه می شود را رد می کند اما خود او هم با معیارهای مذهبی پایه گذار نوعی دین و آئین می شود که مفهوم مشترک دارد با بقیه ادیان اما از نقطه نظر اعلام و گفتار قدری با آنها متقاوت است. به خصوص در آئین بهائیت که مظهر نهـائـی جنبش شیخـی ازدیـدگـاه جنبش بابیـه محسـوب مـی شود، اصالت رسالت را بر وقوع چهار امـر استـوار می دانند که یکی ادعاست، یکی کتاب است، یکی مقاومت است و دیگری پیرو است. یعنی هر کسی که ادعای پیامبری کند کتاب هم داشته، پیرو هم داشته باشد ومقاومت هم بکند این شخص بایستی پیامبر و رسول خطاب بشود. از مشخصات رسالت این دکترین و جنبش وجود دارد. می بینیم که همه اینها در کسروی موجود بوده است.  


کسروی وقتی در دادگستری می خواستند که او را بکشند گفته است که من کشته نمی شوم. من باقی می مانم. پیامبران کشته نمی شوند . این جمله ای است که از او ثبت شده و از او شنیده شده است .  

او پیروانی هم دارد، مقاومت هم کرده است، دین او هم به نام پاک دین است و تعدادی هم پیرو این دین هستند البته تعداد زیادی نیست ولی هستند و کتاب هم دارد به نام ورجاوند بنیاد.  

پس هم کتاب دارد هم ادعا دارد و هم پیرو دارد و هم مقاومت کرده است. حالا بحث های تاریخی طولانی است ممکن است شیرین باشد اما فرصت مطرح کردن همه آنها نیست.  

 منظور اشاره کوچکی بود به موضوع صابئین و بعد خواهم گفت که چرا یک قدری در عمق رسوخ کردیم به مفهوم و تبلور این لغت در قرآن و نمود این جمله در آثار معاصر. علت لزومش را خواهم گفت .  


قرآن در این آیه صابئین را بخشی از ایمـان داران می داند. با اینکه به کمال ایمانی نرسیده اند و یا از کمال ایمانی خارج شده و لغزش هائی داشته اند و یا در ایمان ایشان الحاق و انضمام دیده می شود و این الحاق و انضمام از دیدگاه قرآن مجاز تشخیص داده نمی شود اما با همه اینها هنوزقرآن اینها را اهل ایمان می داند. 

 ایمانی که با پسوند صابئین و با پسوند نصرانی و پسوند یهودی گفته می شود که معین شود که اینها ایمان داران کامل به شکلی که قرآن به آن نگاه می کند که موضوع عبودیت در آنها به اوج رسیده باشد، یعنی تسلیم به تمامیت شده باشند و حُجیت کفایت را پذیرفته باشند، نیستند اما در عین حال همه اینها ایمان دار هستند با پسوند اعراض هویت نسبت به نوع ایمانی که دارند. که ایمان همه آنها توحیدی است و حتی ماه پرستان، حتی بت پرستان اگربت را آفریننده ندانند وبت را رب النوع بداننـد پرستش الـه و رب النـوع باعث ایجـاد شـرک نمـی شود. هنوز این افراد صابئین محسوب می شوند. 


همه کسانی که راه را مظهر عنایت و برکت خـدا مـی دانند صابئین محسوب می شوند. همه کسانی که آتش را مظهر قدرت خدا می دانند و رب النوع قدرت می دانند نیز صابئین محسوب می گرددند.  


لغت صابئین آنقدر وسیع و شامل است که هیچ کس را که در هیچ سری نیست که سّری زخدا نیست .... هیچ کسی که سر او از سرّ خدا فارغ باشد وجود ندارد. 

 همه کسانی که در استانداردهای Institutional ایمانی قرار می گیرند از دیدگاه قرآن صابئین هستند.  


همه کسانی که در فطرت خود بالاخره یک شعاع از خورشید نسبت به خدا می بینند و هیچ معلول و مدلولی را بی علت و بی دلیل نمی بینند، همه اینها صابئین هستند . 

حکم قرآن در مورد چهارگروه اهل ایمان که ایمان داران جامع، ایمان داران یهود، ایمان داران نصرانی و ایمان داران صابئی هستند چنین است. 


سه شرط اساسی برای رستگاری و آمرزش و رسیدن به درجات تعالی و کمال برای این چهار گروه تعریف و تکلیف شده است. که انسان را در مقابل منطق و رحمت و عدالت حق دچار شگفتی و حیرت می کند از این همه عنایت و بخشش! واز این همه عفو و بزرگواری!....  

هر چهار گروه با یک میزان و با یک استاندارد و با یک فرقان و ضریب و با یک قانون مورد قضاوت و عنایت و مورد شناخت و احراز هویت قرار می گیرند. 


هر چهار گروه با سه وسیله ارزیابی و احراز هویت می شود :  


– توحیــد  


– عمــل صالــح  و  


– اعتقــاد به رستاخیــز و عدالــت       


 توحید به این معنی که آفرینش دارای آفریدگار است و آفریدگار باید احد و صمد باشد . تا انتظام جهان خلقت و کمال خلقت و کمال تجلی شی میسّر و متجلّی شود!.  


کسانی که معتقـد به توحـید هستنـد توحیـد را اینگـونـه مـی بینند که قبول وجود مؤثر برای هر اثرو وجود علت برای هر معلول!  

هر کسی که در منطق خود هر معلول و هر شی و یا اثری را که می بیند قائل به وجود علت و قائل وجود مؤثر و هر مخلوقی را که می بیند قائـل بـوجــود خالـق مـی شود این شخص موحد است و به توحید اعتقاد دارد!. 


کسانی که توحید را قبول دار هستند و خالق و مؤثر و علت را با دو صفت صمد و احد شناسائی می کنند موحد هستند. 

البته بحث کوچکی در اینجا مطرح است که آیا خالق و علت همان الله است یا الله و خالق و آفریدگار دو شخصیت یا دو پدیده و یا دو وجود متفاوت هستند؟ 

بحثی است بسیار مفصل که بیشتر جنبه فلسفی دارد ولی با استناد به آیات قرآن در زمانی مقتضی حتماً به آن اشاره خواهد شد. 

دومین واحد ارزیابی بعد از توحید نسبت به این چهار گروه ایمانی آزمایش عمل صالح است در مورد آنها. 

عمل صالح بارها گفته شده ولی یکبار دیگر به اختصار بیان می کنیم که صالح اسم فاعل صلح است و عملی که ایجاد صلح نماید صالح نام دارد. و صلح مبنای امکان و امکان مبنای امنیت و امنیت مبنای اتحاد و اتحاد مبنای اعتلاف و اعتلاف مبنای اجتماع و اجتماع مبنای عدالت وعدالت بر مبنای وجدان توحیدی و وجدان توحیدی بر مبنای فطرت الهی است!. داشتن عمل صالح دومین پارامتر و ضریب تعمین و تشخیص ایمان از نظر قرآن است !. 

و اما سومین اصل ارزیابی ایمانی و استقرار شرط رستگاری در قرآن قبول داشتن و باور مندی به رستاخیز و قیامت و بر پا خواستن و حیات مندی ابدی و بقای حیات در اشکال مختلف و تجرد روح و وجود عدالت و قضاوت و پاداش و مکافات و عمل و عکس العمل و کنش و واکنش در طبیعت انظباط آفرینش است !. 

کسانی که معتقـد بـه رستاخیز هستنـد یعنـی شـی را لا شی نمی پندارند و از موضوع فنا و اتمام و بطلان هستی خارج هستند . اینها قبول نمی کنند که شی و هستی و هیچ پدیده و موجودی از بین می رود .  


به بیان دیگر کسانی که معتقد هستند هیچ بودی نابود نمی شود اینها به تغییر شکل حیات معتقدند و رستاخیز یکی از مظاهر ظهور و تجلی این تغییر شکل و اشکال حیاتی است.  


مقصود و هدف رستاخیز مشاهده انسان وشرایطی است که انسان عمل و عکس العمل را در حشر و نشر مشاهده می کند. هم در زمانی که علت و معلول منتشر شده اند و هم در زمانی که علت و معلول حشر حاصل کرده و محشور شده است و بهم پیوستند. 

اگر بخواهیم مثال فیزیکی بزنیم نشر به انفجار آن نقطـه ای عـدمـی کـه بـه Big Bang  معــروف است  مــی گوئیم.  


و آن Collapse و فرو ریزی فانوس خلقت که در حجم وسیع Collapse می کند و یا روی خـودش فـرو می ریزد و به صورت فانوسی چین خـورده می شود و برمی گردد به نقطه ازلی از دیدگاه قرآن به آن حَشر گفته می شود.  

در روز رستاخیز یعنی قبول نشر و قبول حشر و اعتقاد به عدم وجود نابود نسبت به بود است .  


شرط و توصیف رستاخیز طولانی تر از آن است که بتوان در چند ساعت انجام داد فقط از نقطه نظر فهرست موضوعات عرض می کنم که کسانی که از دیدگاه قرآن چهار گروه اهل ایمان را تشکیـل مـی دهند که گروه جامع ایمانی هستند وگروه صابئین و گروه یهود و مسیحی هستند این چهار گروه که اعتقاد آنها از آثار دین آنهاست. وقتی که قرآن به "...هادوا...." اشاره می کند هادو کسانی هستند که به آثار یهود باورمندند و نصارا به آثار نصرانی معتقدند . 


 تفاوت است بین یهودی ویهود و تفاوت است بین نصرانی و نصاری و مسیح و مسیحی. اعتقاد به آثار تا اعتقاد به عقیده آن دین شرایطی دارد که این ها را متفاوت می کند از هم و نمی خواهیم امروز به آنجا برویم. همین قدر که مصطلحاً در (بازار)! به عنوان مسلمان محمدی یا مسیحی یا یهودی و یا غیره ... همه اینها از دیدگاه قرآن اهل ایمان هستند. و اگر اینها دارای سه مشخصه باشند یعنی بوجودعلت معتقد باشند . به دوام هستی و وجود عدالت و شعور داشتن علت یعنی اگر علت و خالق را دارای شعور بدانند که عدالت از آن ناشی می شود و به عمل صالح عامل باشند نه فقط معتقد باشند! همه ما بـه عمـل صالـح معتقدیـم اما کـدام از ما انجـام مـی دهیم. کسانی که فاعل وعامل عمل صالح باشند دارای باور و ایمان و ایمان را گفتم که اتکاء به باور است نسبت به وجود خالق و عامل و باعث و همین طور به استمرار خلقت و استمرار هستی اعتقاد داشته باشند اینها از دید قرآن ایمان داران رستگارند!  

هر کس به توحید مؤمن! به قیامت موقن! و به عمل صالح فاعل بوده باشد! حکم قرآن در مورد او چنین است. چنین شخصی نه باید حزن داشته باشد و نه خوف!  

حزن، پشیمانی و افسوس از افعال و رفتار گذشته و خوف ترس و وحشت از شرایط و احوال آینده و ترس از عدم تحصیل مقصود و مطلوب در آینده است . 

به گفته قرآن این افراد نه از گذشته باید در هراس باشند و نه نسبت به آینده ! 


قرآن می گوید اینها در مقام باور و افعال خود هر چه باشند، مسلمان، مسیحی، یهودی، رب النوع پرست، یحیوی، مهری، بابی، عزلی، بهائی، کسروی ... اینها اگر در ایمان خود باقی بمانند و همه اینها معتقد به وجود خالق یکتا باشند که احد است و صمد! و عمل صالح انجام بدهند و به بازگشت و کنش و واکنش و حشر و نشر ایمان داشته باشند نه باید خوفی داشته باشند و نه حزنی ! نه افسوسی از گذشته و نه ترسی از آینده در پایگاه ایمانی خویش باقی بمانند و در همان پایگاه منتظر دریافت اجر و پاداش اعمال صالح خود باشنـد و اجـرت ایشـان ( وقتی بـه آیـات قــرآن نگـاه مـی کنیم): 


" وَ لَهُم اَجرَهُم عِندَ رَبَّهُم ...." برای ایشان اجر و منظـور است کـه آن پاداش از نزد ربشان به آنهـا داده مـی شود. قرآن می گوید اینها باید منتظر پاداش باشند و نه باید حزنی داشته باشند.  


می دانیم که اجرت دستمزدی است که به اجیر یا کارگر داده می شود. به معنی مستخدم است. 


 در زبان انگلیسی اجیر را Assignee  یا  Delegate ۀُِِ 


می گویند. قرآن این چهار گروه را در ایجاد عمل صالح و اتکاء به باوری که دارند کارگران و کارگزاران خود می داند. مأمور و عامل خود می داند! و تعهد پرداخت اجرت به ایشان می کند و اجرت ایشان از عالیترین منابع که منبع عندالله است! منبعی است که نزدخداست. از خداست و با خداست!... اجرت و پاداش و عنایت ایشان از محل خدا پرداخت می شود و ایشان از آن منبع و مأخـذ پـاداش خود را دریافت می کنند.  


یعنی مصدر صدور پاداش این گروه عندالله است.  

تعداد کثیری از بینندگان در مورد ارتـداد سئوال کرده اند و ارتداد به معنی رد کردن و عدم پذیرش است بعد از قبول و هیچ حکمی درقرآن برای کافر و مشرک و ملحد و مُبدِع و مرتد جز یک حکم وجود ندارد و آن این است که باید عقیده و آئین ایشان در امان و امنیت باشد! 


سوره کافرون(سوره صد و نه) ضامن این اصل است. البته کافر حَربی یا مسلم حربی؟! که به جنگ علنی دست می یازند باید تابع قانون تدافع در مقابل تهاجم باشند. جز در حالت حرب و جنگ علنی و فیزیکی اندیشه گران دیگر اندیش و کسانی که در اعمال جنگی دخالت ندارند، به هر عقیده و مرام و به هر شکلی که باشند، هر چند باری که تغییر دین داده باشند هر چند باری که کافر و مشرک و مسلم و موحد و مرتد و مبدع و ملحد شده باشند باید از حمایت جامعه برخوردار باشند. یکی از حقوق اساسی بشر حمایت از دگر اندیشی دیگران است!  


هیچ کس تعبد یا اجبار ندارد که مثل من یا مثل تو فکر کند! و هیچ خدائی در هیچ کجا نگفته است که انسان ها باید خدا پرست باشند تا امنیت داشته باشند! در هیچ یک از آثار الهی (آثار اصیل الهی) چنین وجهـی دیده نمی شود. 


 هر گونه تعارض و مزاحمت و هر گونه آزار و ایجاد عدم امنیت برای دیگر اندیشان چه مشرک چه موحد! از هرگروه و هر مقام و مرامی که باشند تا زمانی که دست به اسلحه نبرده اند و به جنگ و کشتار نپـرداخته اند آزار و اذیت به اینها محاربه با خدا محسوب می شود. 


 کسانی که اعتقاد به توحید و قرآن دارند باید بدانند  که هر نوع مزاحمت برای دگراندیشان خود محاربه با خـداست و قوانیـن محاربه با خدا در اسلام بسیار سنگین است و کسانی که معارض این افراد مـی شوند باید یک بار قرآن را خوب بخوانند و مفاهیم آن را درک کنند و بعد به این اقدامات دست بزنند.