32

حدیث وقايع اسلام

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۲۳ ، بخش خروج مغل
01 January 1280

ثقافت چنین روایت کرده اند، که چون آن گر پخته با چنگیزخان وا قمه بازرگانان، و فرستاد گان (۹) او با زانت، فرما ن داد:که (۱۰) لشکر تر که تان و چین وطه تاج جمع شدند، و هشت صد علم بیرون .آورد ، درزیر هر علم يك هزار سوار ، وسیصد هزاراسپ نامزد بادران کرد،و بهادرمبارز را گویند، و در ده(۱۱) سواری (را) سه (سر) و گوسپند

 (۱) مط ومب: چنانکه، (۲) بن ومب: أن (۳) مط ومب خرابی، آبتها بعد درقرآن احزاب ۳۸ (۴) امل: ملك ركن الدين اختیار، مل: خنسار، که درنسخ ماخنمط، خلباری اخبار، اجنارهم آمده، دروب خدماراست، وراورتی مانند متن است و امح بنظرمی آید که ازقلاع درحروف تور بود و اکنون زمانه گو (۵) کادرمط ومب، أصل : که درمزانه کبالخ ... ارباب لغت هزینه را به معنی خرج وخزينه آورده اند ولی هزانه نیامده ، بنابران صورت مط ومب ترجیح دارد (۶) م و مب: خزانه وه ،لکت به سمت (۷) اسهل: نیل (۸) عبارات بین و» در مب نیست.(۹) اصلی: فرستادگانان (۱۰) مط ومب: تا لشکر (۱۱) اصل: وهژده



خروج مغل                                                  طبقه۲۳                                                       (۱۰۵)

تقلی (۱) فرمود، تاقدید کنند،ويك ديگ آهنی برداشتند (۲) و يك مشك آب وقميز(۳) وروى براه نهادند.

وازآنجا که سرحد ولايت او بود، تا به اقرارسه ماهه راه بیابان ویرانی (۴) بود، فرمان داد: که (۵) آن سه ماهه راه [و] بيابان بدين قدر توشه قطع می باید کرد (و) باقی به قمیزو شیرو آب (۶) میبا ید ساخت [و] گلهای اسپان چندان که (۷) در حد وعدوادهانه یابد پیش کردند، وروی بد یار اسلام آوردند، و دراواخر شهورسینه ست وعشر وستمائه، بسرحد اقرار (۸) که فتنه ازانجا تولد شده بود بیرون آمدند، اگرچه کوفته راه وبی برگی (۹) بودند، فاما ازجلادت ورجوليت ود لیری که حق تعالی درخلقت چنگیزخان و لشکرمغل تعبیه کرده بود،(۱۰) بمدت نزديك ترار(۱۱) را بگرفتند، و خورد و بزرگ را بزير تيغ بیدریغ آوردند، وهیچ آفریده را زنده نه گذاشتند، جمله را شوید کردند(۱۲)

و برین جا حکایتی عجب سماع افتاده است، از (یکی) بازرگانی که اورا خوجه احمد وخشی (۱۳) گفتندی صادق القول بود، سلمه الله ، چنین تقریر کرد: که از ثقات شنیده ام (۱۴) که چنگیزخان در بلاد طمناج، بعد از آنکه ضبط کرده بود، ومدت چهار سال دران بلاد فتنه کرده ،وخون ریخته ، شبی بخواب دید: که دستاری درغایت درازی در سرمی بندد، چنانچه درازی آن دستار، وعقد کردن آن اور اسامت (۱۵) آمدی (۱۶) چون بسربستی، چندان بودی، که خرمنی بزرگ،

 (۱) اسل: مغلی، مط ومب: تغلی، راورتی: تقلى يا تغلي، وصحيح آن تقلی است، که بضم اول گوسفند ششماهه را گویند. (برهان ) (۲) مط: آمنين را بردارند و يك الخ ،مط: آهنین راديك. (۳) تميز : یکی از فضلای مردم ماوراءالنهر بیان کرد: قميز مشرو بی است، که از شیر اسپ بصورت تخمیر میسازند:ونهایت کرم و مقوی است و در فرهنگهای موجود این کلمه را نیافتم ، دريك فرهنگ عر بی و پارسی و انگلیسی بمعنی CUP نوشته اند، که ظاهرأ غلطاست (۴) مط و مب: و بران (۵) مط وهب: تا آن، (۶) كذا في الاصل مط ومب: شراب، راورتی: شیر اسپ (۷) اصل: چنانچه (۸) مط ومب: انزار، ولی اندارصحیح است،(۹) مط ومب: بی برگ (۱۰) مط ومب: گردانیده بود (۱۱) مط و مب: افزار (۱۲) مطار مب: گردانیدند(۱۳) مط و مب: وحشی، اصل درراووتی: وخشی که منسوب است به رخش از ناحيت ماوراءالنهر برکرانه و خشاب حدود العالم) (۱۴) مط ومب:شنیدم (۱۵) سامت: ملاات و بستوه آمدن (غیاث ) (۱۶) مط و مپ: آوردی




(۱۰۶)                                                      طبقه۲۳                                               خروج مغل

چون ازخواب بیدار شده ، با (هرکس از) مقربان وارباب دانش که باو بودند، باز می گشت هيچ يك اورا (۱) ته د بر (ی) نمی کردند که بدان دل او (۲) قرار گرفتی، تا یکی از مقربان [او] گفت: که این لباس بازرگا نان است، که از طرفی مخرب آيند (۳) بد ین زمین، ایشان را طلب می باید کرد، تا این تهدید وازآن جماعت معلوم گردد.

بحكم آن تدبیر، جهت تبعد مدد طلب کردند،میان بازار نان چندی (۴) معدود يافتنند از تجارمسلمانان عربی (۵) دستاربنده، ایشان را طلب کردند، و شخصی که متروعاقل ترآن طاشده بود، خواب خود را با او باز گشت آن با زاران تازی [گوید] گفت: عمامه تاج در افسرعربست، که العمایم (۶) تيجان العرب. و پیغمبرمسلمان محمد مصطفی صلی الله عليه و سد اليوم ، دستاربند بوده است،وخلفا واسلام دستار بندا نند ، تهیه پیرخواب توآنند متن، ته ممالك (اسلام) در تصرف توآيد، ودیار اسلام را تدبل کشی، نين دون موافق رأي چنگیزخان افتاد (۷) و این مدرب عزت نه برمتنهد: اوراسلام مصمم گشت.

بسر تاریخ باز آمدم : چون اترآن را بنگرفتند (۸) وخلق را شهید کرد(ند) ازآنجا به طرف بدارآمل، و درغرۂ ذی الحجه سنه ست عشروستمائه بدرش پرخدارا اثرگاه شد. واز جهت سلطان محمد خوارزم شاه، کشای خانا مديرآخر با دوازده هزارسوار در بخارا بود، شور رام حصرکردند، روزعید قربان سنه ستمایه شهر بخاررا گرفت، و جمله خلق را ازخاص وعام (۹) وعلما واشراف، اززن و مرد همه را از شهر بیرون آورد، وشهید کرد (۱۰) و جمله شهر کتاب خانه (۱۱) را بتمام بسوخت وخراب کرد، و اندك خلقی را اسیرکرد، و از آنجا روی بسمرقند نهاد، ودرمقدمه (۱۲) لشکرچنگیزخان، که از بیابان آمد [ند] واترار (۱۳) 

(۱) مط ومب: آنرا (۲) مد ومب : دل او بران قرار (۳) کلمه مغرب دراصل نیست و جای آن سپید مانده (۴) مط ومب ند. تن (۵) مط ومب: از تجار عرب دستار بند (۶) مط ومب: العمام (۷) مط و مب: آمد (۸) م و م : بگرفت.

(۹) مط ومب خواص وعو ام (۱۰) مط و مب گردا بد (۱۱) مط وسب: کتا بهارا (۱۲) مط ومب: ومقدم لشکر (۱۳) مط ومب: انزار






خروج مغل                                              طبقه۲۳                                                            (۱۰۷)

بنگرفت، و بدربخارا آمد و بگرفت، ترکی بود نام او تمرچی چربی (۱) مردی بغايت جلد، و(به) ..غلی چربی (۱) حاجب را تو بند، چون بدرسمرقند رسیدند (۲) و با ل آمدن تشکرمغل کمین ساختند، واهل سمر قند بجنگی بیرون رفتند چون که ین بکشادند، هزيمت برلشکراسلام و اهل سمرقند افتاد و بقدرپنجاه هزارمسلمان شهید شدند، و بعد از ان (قریب) ده روز یا چیزی زیادت، براطراف مقام کردند و درسمرقند از جهت سلطان محمد خوارزم شاه نشست هزار سوار بود، از ترك، وغوری، و تاج بيك، و خلج، و قرلغ . و جمله ملوك غورچنانچه خرزور ملکی ، وزنگی (و) حرحم (۳) و دیگرملوک غورهمه آنجا بودند.

روزعاشورا دهم محرم سنه سبع عشروستمائه، سمرقند بنگرفت، و شهر (را خراب تر دا نید و بسوخت، و بدهی را اسیر کرد،واطراف ماوراءالنهر وفرغانه تا دربلا ساغون، لشکرها نامزد کرد، وشهرها جمله [را] خراب ، وخلق را شهید گردانید، و در ضبط اطراف ممالك، افواج مغل فر ستاد، و کشلوخان تمتار، که پاد شاهزاده قابل تا تار بود، و گورخان خمار نگرف آورده (۴) لشکرازعقب او از

(۱) اصل: تمری خرنی، معا ومب: تموجی جزبی ،راورتی: تمرچی جزبی ولی ظاهرا جز بی غلط و چربی صحیح است که درمغولی حاجبه و دربأن را می گفتند، طوریکه شرق شناس معروف بارتولد درکتاب ترکستان خود (ص ۲۸۵ - ۲۸۶) از کتاب حماسه نامه منول نقل کرده، چنگیز خان برای اداره امور مملکتده شغل معین کرد، آنرا بده نفرسپرد، که درآن جمله یک نفر دربان ياحاجب باسم چربین داخل بود، که این مامور را با صطلاح عربی حاجب گویند، و درین کتاب جا تیکه این کلمه آمده تدحیح کرده ام (۲) مط ومب؛

بدرسمرقند آمد باول آمدن. (۳) کذا در اصل وه ها و مب: ولی داوری این نام ها را (خرزورملکی وزنگی خرجم ) می نو یسد،و پدید می آید، که زنگی وخرجم دو نام نبود، هرچند درنسخ خطی حرحم بجای حطی آمده، وچنانچه این نام پیشترهم دربین کتاب من کورافتاد،وامنال این

گونه نامها مانند خرمیل، خرنکک، خرجم درغورزیاد بودند، با وجود آنهم در متن صورت مضبوط نسخ خطی گرفته شد، درباره اینگونه نامها مرا شرحیت ، که درآخرکتاب داده میشود (ر: ۳۹ ) (۴) كذا درمعد وم، إصا: نهارا بنگرفته بود و آورده،لشكراز





(۱۰۸)                                                     طبقه۲۳                                                        خروج مغل

بالای ترکستان نامزد کرد تا او را درحدود جاب (و قصبه) کیکرب که غرستان(۱) و کوهپایه سمرقند است، بگرفت و بكشت، چون خبرگرفتن سمر قند و شهادت و اسیر شدن خلق، و لشکراسلام که آنجا بود [ند سلطان خوارزم شاه رسید بدربلخ ، چنانچه به تقریر پیوسته است، از آنجا منهزم شد،و بطرف نیشا پور آمد، چون خبر رفتن خوارزم شاه از حوالی بلخ، وتفرقه غلبه [و] لشکرکه با او بود) (۲) بسمع چنگیزخان رسید، از لشکرگاہ مغل شست هزارسوار، در تبع دو مغل بزرگ، یکی سوده بهادر(۳)، دوم یمه نوین (۴) در عقب سلطان محمد خوارزم شاه ازجیحون عبره گردند (۵) و بطرف خراسان فرستاد، وآن طایفه درماه ربیع الاول سنه سبع وعشر وست ما نه ، از آب جیحون بگذ شتند (۶) و حکم فرمان چنگیزخان، به هیچ شهراز شهرهای خراسان ضرری نرسانید (ند) و تعلق نكردند ، مگر درولایت هرات بموضعی که آنرا پوشنج (۷) گویند، یکی از اکابر آن لشکر در تاخت دران موضع بدوزخ رفت ، وآن حصارکه مختصر(بود) (۸) بجنگی بگرفتند، وجمله مسلمانان را آ نجا شهید کردند، و از آنجا بطرف نیشاپوربراندند و درشهرنیشاپوررسیدند و [از] نجا[چون] جنگی شد، داماد چنگیزخان کشته شد، بانتقام آن مشغول [نه] شدند و بطرف طبردستان، ومازندران برفتند بطلب (۹)

(۱) مط ومب:غرجستان،راورتي: غزستان، اصل: غرستان، اگرغزستان باشد، یعنی مقر قبايل غزهم به مقصد نزدیکی دارد واگرغرستان باشد، معنی آن کوهستان است، که معربش غرجستان باشد، واین املاء درنسخه اصل مطرد است (ر:۲۹) 

(۲) مط ومب:غلبه لشکرها بسمع (۳) در مط ومب واصل: سوده بهادر، در راورتی : سهوده بهادری این نام را مورخین بصورت مختلف سمتای سوده، سیدای، سبطی، سو بدای ضبط کرده اند، که تاریخ الفي و فرشته سنتای به نون ثا نی هم آورده است، ولی ضبط ا کثرنسخ طبقات (سوده) است،(۴) اصل: رایمه نوئین، ط ومب و راورقی: يمه نوين. تصبحی وجويني: يمه نویان، که درمغلی نو بان، بمعنی سرداراست. (۵) مطرمب: عبورفرمود(۶) مط ومب: بگذاشتند (۷) کذا درمط ومب و اصل ،راورتی گوید: که در نسخ وی (توی پوشنج ) یا ( بوی پوشنج) بود، (۸) مط ومب : حمارك مختصر بود (۹) مط ومب: رفتند درطلب



خروج مغل                                                طبقه۲۳                                              (۱۰۹)

سلطان محمد(۱) خوارزم شاه (و) سلطان بردره تمیشه (۲) که راه مازندران است شکرشاه داشت، که ناگاه لشکرمغل به وی رسید،سلطان آتسز(۳) حاجب را درزیرچتر[داشت درقلب لشکر بگذاشت، و اورافرمان داد: که لشکررا بطرف دامغان وعراق برد،وخيدبكوههاءمازندران برفت(۴) و بدریا نشست،چنا نچه پیش ازین بتقریر پیوسته است [آن] لشکرمغل دوفوج شد[ند يك فوج ( که بیشتر(بود) درعقب لشکرخوارزم شاه بطرف عراق براند، وفرج دیگرانی کنربدره تمیشه (۷) مازندران فرورفت، وازهردوفوج بیشترخبریکه آن تحقیق را شاید بخراسان نرسید، بعضی گفتند: چون خوا رزم شاه را نیافتند، درمازندران و عراق ، برلشکر پرسلطان که او را رکن الدین غوری شما نیستی (۵) گویند زدند،واو را و لشکر عراق را شهید کردند، واز راه آذربایجان طرف قجاق (۶) بیرون رفت

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (۱) اصل: محمود(۲) مط ومب: وسلطان که بردرتهشه که راه، راورتی، درتمیشیه، که درنسخ وی توشه، تمیشه هم بود، ولی ازهمه اینهاصورت اصل اصح است چه تمیشه بقول حدود العالم اندر ناحيت دبلمان شهرکیست خرد و گردوی باره و نعمت بسیاراندرمیان کوه ود یا نهاده است وحصاری دارد استوار(ص ۸۵) (مر برخی از نسخ مط:التسر،.التزر(۴) مط ومب: دررفت(۵) كنادراصل وراورتی ،مط:غوری لشاسی، که در يك نسخه خطی مط:سیاشتی هم بود، مب غوری سیاشتی چون نسخه راورقی واصل مطا بق بود، فوری شانستی نوشته شد،ولی سلطان رکن الدین ملقب به (غور سانجی) از پسران خوارزم شاه بود جهان کشای جوبنی ج ۲ ص ۱۳۰) و بعد ازفرارخوارزم شاه بکرمان رفت و درآنجا قرائی دا فراهم آورده بعراق برگشت و باصفهان آمد،وازآنجا به ری شتافت و مدتی با اسماعیلیه درزد و خورد برد، تا اخیرا به یکی ازقلاع فیروزکوه پناه جست، بعد ازآن، مغل بران قلعه دست یافتند، اورا کشتند ( تاریخ ایرازعباس اقبال - ج ا ص ۱۱۳) ذکر این شخص بهمین نام فوری شانستی درطبقه(۱۶) سلاطین خوارزم شاهی تحت عدد (۱۲) آمد،و فوری شانستی را مؤلف ما به (غوری شکن) ترجمه کرده ، چون درطبقات ناصری درچند مورد و قرار ضبط نسخ زیادخطی این صورت منقول افتاده بنابران ضبط جهان کشا که مؤخرترازین کتاب است، مورد اشتباه ودقت است.(۶) مط ومب: قبچاق، راورتی ة فچاق.