در بیان رفتن جنرل سر چارلس
در بیان رفتن جنرل سر چارلس نیپبر صاحب بهادر در کوت دیجی
و فرستادن میجر آترم صاحب بهادر میر صاحب میر علی مراد در تعاقب میر رستم خان و غیره [میران] و منهدم نمودن امام گهر و رفتن میر رستم خان در شهداد پور (۱) و غیره وقوعات
رستم داستان قلم، که پهلوان میدان سخن طرازیست، در معارک این مدعا چنین جلو ریز بیان میشود که : در سنه یکهزار و دو صد و پنجاه و هشت[۱۲۵۸] هجری بعد فرار شدن میر رستم خان از خیرپر، جناب سر چارلس نییر (۲) صاحب بهادر معۀ جمعیت سواران و پلتن و توپخانه از سکهر سوار شده داخل قلعۀ دیجی گردیده از آنجا میجر آترم صاحب باتفاق میر صاحب میر علی مراد خان را در تعاقب میر صاحب میر رستم خان و غیره امیران مامور قلعه جات ریگستان نمودند. چنانچه میجر آترم
------------------------------------------------
(۱)در شمال شرقی هالا بفاصله ۱۵ میل و در چهل میلی شمال شرقی حیدر آباد واقع است. عرض شمالی ۲۵ درجه ۴۹ دقیقه و طول شرقی ۶۷ درجه ۴۴ دقیقه که از مربوطات هالاست.
[-گزیتیر سهندهـ ۷۶۹]
(۲)ک: پنر ؟
صاحب، در قلعۀ ریگستان با میر رستم خان ملاقی شده بدل جوئی میر موصوف پرداخته، خاطر جمعی تمام داده انجام نمود که : بعد مراجعت امام گهر ایشان را بهمراه خود گرفته بر مسند خیر پور بدستور اصلی جلوس خواهم داد. و تا زمان مراجعت من در انیجا در قلعه توقف داشته باشند.
صاحب ممدوح بعد ملاقات میر موصوف و انجام مذکور عازم جانب امام گهر (۱) که در انجا عالیجاه میر محمد خان که مشهور به کهو کریست که بیک قطعه مرغ خروس دیگ مطبخ خانه اش در جوش است متوقف بود. هر گاه که عالیجاه مذکور خبر آمدن صاحب ممدوح شنیده، چون مرغ نیم بسمل در طپیدن آمد، قلعه امام گهر را گذاشت، مانند مرغ پریده، طرف حدود جیسلمیر(۲) رفته. میجر اترم صاحب بهادر در قلعه افتاده بود، همه را در تصرف آورده دیوار قلعه را باضرب اتواپ و آتش باروت بخاک برابر ساخته از ان بعد مراجعت فرمای گردیده پیش میر رستم خان آمده.
-------------------------------------------------
(۱)این جای اکنون بنام تندو میر امام تالپور در جنوب شرقی خیرپور بفاصله تخمینی ۲۰ میل واقع است.
(۲)ک: جلمیز[؟] الف: جیسر. ب، ج: جیسلمبر. صحیح است.
داخل شهداد پور گردیده در آنجا ده دوازده هزار لشکر بلوچان پیش میر موصوف جمع آمدند. هر یک از بلوچان لاف و گزافهائی میزدند. میر صاحب میر رستم خان از روی مصلحت میر محمد حسن خان، خلف خود را بمقتضای: [بیت]
گر خواجۀ ما خواجه حسن خواهد بود
ما را نه جوال و نه رسن خواهد بود
بسر کردگی لشکر بلوچان در شهدادپور گذاشته، خود میر صاحب میر رستم خان و میر محمد نصیر خان روانۀ حیدرآباد پیش امیران حیدر آباد شدند.
در این اثناء وکلای امیران حیدر آباد جداگانه، چنانچه سید محمد تقی شاه از میر حسین علی، و آخوند بچل عطار باشی از میر صوبدار خان علحده و از میر محمد خان علحده بحضور جنزال چارلس نیپیر صاحب بهادر رسیده، هر یک از وکلای مذکور بمدعای موکلان خود نغمات مخالف نوا، از قانون تدبیرات خود بنواختند. و هیچ یک از وکلای مذکور در مقام موافقت چنگ مدعای سازگاری ننتواختند. و مانند زیر و بم در نوای مایوسی بودند.
صاحب ممدوح از هیچ یک و کلا نغمۀ مطالب را بگوش سماعت نمی آورد و طبلۀ مدعای ما فی الضمیر خود را مینواخت. ووکلای مذکور حیران و پریشان در پیش منشیان (۱) و
-------------------------------------------------------
(۱)ج:در پیش نشینان شاهو کاران.
شاهوکاران رفته چارۀ مطلب خود می طلبیدند، لیکن از کسی بجز یاس (۱) سخنی دیگر نمی شنیدند. و کلای مذکور هر چه که از معرفت در خزانۀ دانش خود داشتند، همه را صرف نمودند لیکن متاع نفیس مدعا بدست نیاوردند. همچنین بی حصول مدعا باد پیما روانۀ حیدر آباد شدند. و صاحب ممدوح از بس خدمات و جانفشانی ها و صداقت اخلاص میر صاحب میر علی مراد خان [بهادر] نهایت ممنون و خوشوقت گردیده دستار ریاست و سرداری بمیر صاحب ممدوح عطا نمود. و میر صاحب را بجهت بندوبست بعض سر کشان و فتنه انگیزان مامور ساختند.
خود بدولت معۀ افواج قلیلی تشریف فرما جانب حیدر آباد شدند.
لیکن از حکمت الهی رعب در دل بلوچان که خود را رستم دستان میگفتند افتاده بود، که هر گاه نام لشکر انگریز می شنیدند هوش و حواس باخته مانند بید بر خود می لرزیدند، و روی در وادی فرار می نهادند. ازانجا که برهمگان معلوم است که مردم بلوچان در جلادت و مردانگی شهرۀ آفاق و از فرار عار میدانند، باوجودیکه فوج انگریز بهادر قدر قلیل بوده، اگر مردم بدمعشان مطلق العنان می بودند، هم برای فوج مذکور کافی بودند. لیکن میر صاحب میر علی مراد خان که از جان و دل بر سر کار انگلیسه بهادر کمر همت بسته، بصدق
---------------------------------------------------------------
(۱)الف: یاس وزر پاش سخن دیگر . ج ک بجز یاس و از پاس سخن دیگر.
اخلاص در بجا اوری خدمت از هر قسم و رسم مددگار بوده، مردم بلوچان بمشاهدۀ این حالت ، شمشیر از کمر و سپر از دوش و تفنگ از دست گذاشته، بمثل گ آب نادیده موزه کشیده گ میرفتند.