كنایات و محاورات
محاورات ذیل که در زلیخا آمده در شاهنامه بنظر نیامد :
(۱) خلیده جگر زیر دندان مار بودن (۲) بر آوردن درخت مراد از بن
(۳) داروی مهرکسی خوردن (۴) چهره بخت را طپانچه زدن .
(۵) نامه چیزی در نور دیدن (۶) در عاشقی فرو کوفتن نداشت.
(۷) گل دولت از باغ شادي چيدن (۸) ار زیزهر چشم بخت ریختن.
این تراکیب میرساند که یادگار هنگامی اند ، که در زبان رنگینی و حلاوت و چاشنی و فراخی معتنابهی بمیان آمده بود، آنچه در عهد فردوسی نداشت. بر خلاف آن در شاهنامه چنین محاورات و کنایات بنظر می آید :
(۱) گلیم اند و آب افکندن (۲) گوز برگنید افکندن
(۳) آب در زیر کاه بودن (۴) طبل بزیر گلیم کوفتن
(۵) گاو پیسه بچرم اند و بودن (۶) ماهی بخشکی بردن
(۷) کار امروز را بفردا ماندن (۸) آب از تارک برتر گذشتن.
در شاهنامه کنایه خشت خام در آب افکندن بمعنی کار بی سود کردنست مثلاً :
چو کردار با ناسپاسان کنی! همی خشت خام اندر آب افگنی
در زلیخا هم نزدیک باین مفهوم چنین آمده :
هر انکه که افتاد در آب خشت مرا با که نبود زباران چوکشت
در شاهنامه همین مقصد به کشتی در آب انداختن ادا شده که با زلیخا مختلفست:
تو کشتی باب اندر انداختی زرستم همی چاکری خواستی (۲/۴۰) مصراع (لااعلم ) :
هر چه بادا باد! ما کشتی در آب انداختیم
فردوسی کنایه "خورشید را چون توان نهفتن" دارد از شاهنامه:
یکا یک بمرد گرانمایه گفت که خورشید را چون توانی نهفت ؟ (۱/۲۱) در زلیخا همین ترکیب به "شمس اندوده داشتن بگل " تبدیل گردیده :
که اولاد او فا نیند و خجل همی شمس اندوده دارد بگل (ص ۷۰)
اسدی طوسی راست :
چنین داد پاسخ بت دل گسل که خورشید پوشید نتوان بگل
(گرشاسپ نامه ۱۸)
نظامی گنجوی گفت :
بر آشفت نوشابه زان شیر دل که پوشید خورشید را زیر گل
همور است :
که با من چه سودست کوشیدنت بگل روی خورشید پوشیدنت
(اسکندر نامه بری ۲۱۶ طبع لكنهو ۱۸۹۸ م )
بهاء الدين محمد بن المويد بغدادی گفت :
چوآفتاب یقینت شود که بی جرمم گر آفتاب بگل بیش ازین نیندائی
(لباب ، باب ششم ص ۱۴۱)
قاضی امام مجدالدين النسوى راست :
چوماه عمرتو اندر محاق پیری شد تو آفتاب حقیقت بگل چه اندایی !
(لباب ، فصل دوم باب هفتم ص ۲۴۵)
شکل آخرین این کنایه چنین شد :
"فصل فضل او اثبات کردن، آب دریا بغربیل پیمودن بود و "چشمه آفتاب
را بگل اندودن "
(محمد عوفی ، لباب باب هفتم ص ۲۲۹)
سعدی راست :
بگفت آنچه دانست پاکیزه گفت بگل چشمه خور نشاید نهفت (بوستان)
از امثله فوق همین قدر دریافته میتوانیم ، که فردوسی و پیروش اسدی با ادای "آفتاب بگل اندودن" اطلاعی نداشته اند، و این شکل در آن هنگام رواجی نداشت، ولی صاحب زلیخا با آن آشنا داشت و بضرورت شعری آنرا "شمس ب گل اندودن" نوشته است.