شعرا و گویندگان عصر مغول
نور الدین محمد عوفی: اسمش نور الدین محمد بن محمد بن عیسی بن طاهربن عثمان العوفی . اهل بخارا بوده ولی بیشتر در خراسان ع خوارزم , نیشاپور وهرات سفر کرده است. به سیستان غزنی و هند رفته و به صحبت با بسیاری از علماء و شعرای این دوره رسیده است و کسب علوم و فضایل نموده ابتدا توسط خال خود سید الحکما به خدمت قلیچ ارسلان رسیده پس از پنج سال از نزدش جدا گردیده و در سال ۶۰۷ به خدمت ناصر الدین قباجه و خاصتا در نزد وزیر او امیر الملک فخر الدین حسین بن شرف الملک حیات آبرومندانه به سر می برد. وقتی که شمس الدین التمس بر «اجه» پایتخت حکومت ناصر الدین قباجه, حمله و انجا را محاصره کرد ناصر الدین تاب مقاومت نیاورده فرار اختیار نمود و به قلعه «بهک» پناه برود . نظام الملک جنیدی وزیر التتمش این قلعه را نیز محاصره کرد عوفی که در میان محصورین بود . به نظام الملک عرض تابعیت نمود و کتابه جوامع (۱) الحکایات و لوامع الروایات خویش را که به اسم ناصر الدین قباجه تألیف کرده بود به نام نظام الملک جنیدی معنون ساخت . تذکرة «لباب الالباب » خود را در بین سنوات ۶۰۷ و ۶۲۵ به درابر ناصر الدین قباجه نوشته است تاریخ تولد ووفاتش به تحقیق معلوم نشد. چند بیت زیر از قصیده ای است که در مدح عین الملک وزیر سلطان التتمش سروده است: توانگرم به رخ و اشک زآن بر سیمین که شد زفرقت تو چون زر آن و چون سیم این چو خاتم است دهان تو پس سلیمان وار زمانه گشت از این خاتمت به زیر نگین گذشت نالۀ من در فراق طلعت تو چوقدر صدر جهلن از فراز چرخ برینچو باد ناصح قدرش بر امده به فلک چو آب حاصل جاهش فروشده به زمین خیال مدحت او در ضمیر اهل سخن ستوده ز نشاط است در دل غمگین شمس الدین محمد بلخی : اسمش محمد و لقبش شمس الدین می باشد مداح عین الملک وزیر سلطان ناصر الدین قباجه بوده ابعوقی خصوصیت و رابطۀ دوستی داشته است و بنابر مهارتی که در خوش نویسی و حسن خط داشته به کاتب بلخی نیز شهرت دارد. قصیده ای در مدح عین الملک وزیر دارد که چن بیت آن را جهت نمونه ذیلا می نگاریم : ای لب لعلت مزاج آب حیوان یافته بر جهان دلبری حسن تو فرمان یافته روز عید از گرد یکرانت مشام عاشقان نکهت مشک تتار از گرد میدان یافته خال زنگی چهره را بر لعل جان بخشد خرد نقطه ای از کفر بر رخسار ایمان یافته در دریای ملاحت صورت زیبای تو اشکم اندر عشق خود همرنگ مرجان یافته قاضی شمس الدین طبسی: اسمش شمس الدین محمد بن عبدالکریم از قاضی زادگان طبس بوده در هرات نشو نما یافته است. خط را به غایت خوش می نوشت و شعر را نیکو می سرود. قاضی با سلطان العلماء صدر الشعریۀ بخاری معاصر بوده با یکدیگر مصاحبه داشتند. صدر الدوله نظام الملک وزیر جلال الدین را ندیم و مصاحب بوده عنایات و الطاف زیاد از او دیده است قاضی هم قصاید در مدح او دارد. این دو بیت از یک قصیدۀ او در مدم نظام الملک است:خیز ای گرفته روی گل از عارض تو خوی تا باغ عمر تازه کنم از نسیم می پرخنده دار صبحدم از می لب طرب تا کی دم زمانه خوری چون دهان نی قاضی دارای دیوانی است که هدایت او را دیده و مشتمل بر دو هزار بیت بوده و از کنابخانه فریدون میرزا فرمانروای فارس به دستش رسیده است. وفاتش در ۶۲۴ هجری در هرات اتفاق افتاده والبه داغاستانی در ریاض الشعرای خود مطلع و چند بیت زیرا با یک رباعی به نام او ثبت کرده است. مطلع بیا که دهر رخسار خود نقاب انداخت زمانه در سر زلف بنفشه تاب انداخت وله رو که به کام تو شد مملکت دلبریعارض گلگون مدار در زره عنبری تا مهز لعل لبت گه بکنم بوسه اینقد روان می دهم گوهر جان بر سری گر نشدی آشکار معجزۀ لعل تو قفل زدی روزگار بر در پیغمبری سعید الدیین هروی : ازخویشان قاضی شمس الدین طبسی است. کداح خواجه عز الدین ظاهر فریومدی است که در زمان سلطنت اولاد چنگیز در خراسان وزیر بوده و در روزگار هلاکو از وزارت عزل شد. پوربهای جامی از شاگردان اوست. شاعر بسیار لطیف طبع و نازک خیات است . قریحۀ شاعری او را از قصیده ای که دوبیت آن ذکر است , به خوبی می توان دریافت :
ببرد روینگارم زماه تابان گوی دلم ربودخم زلف اوچوچوگان گوی
بتی که گوی زنخدان اوبه یاری لب ز لعل نرد ببردزآب حیوان گوی
وفاتش , به نوشتۀ هدایت ودولتشاه در ۶۴۹ واقع گردیده است. دیوانی قریب پنچ هزار بیت داشته این چند بیت از او است :
صبح است ای بت گل روی میبار تا روح پروریم از آن راح خوشگوار
گه چنگ در زنیم بدان زلف مشک ییز گه بوسه برکنیم از آن لعل آبدار مارا اگر چه آب نمانده است درجگر هر شب ز درد هجر تو دریا شود کنار
پوربهای جامی : از شاگردان سیعد هروی بوده , از اهل جام میباشد . در هرات نشو ونما یافته , شاگردی مولانا رکن الدین مشهور بقایی را نیز کرده . پوربها در روزگار ارغون خان به ملازمت خواجه وجیه الدین زنگی بن عزا الدین طاهر فریومدی حیات دارد. در یک قصیدۀ خود که به مدح خواجۀ موصوف سروده است ولغات مغولی را درآن به کار برده فخر ومباهات میکند
؛ چنانکه میگوید:
هر گز نگفته اند در این اصطلاح شعر فردوسی ودقیقی وپندار وعنصری
نشینده است درعرب ودر عجم کسی زینسان قصیده ای ز مغزی و سنجزی
از ازغزل زیر نیز میتوان به مقام ورتبت او در شاعری پی برد:
بربیاض آفتاب از شب از شب رقم خواهد کشید ماه را بر صفحۀ خوبی قلم خواهد کشید
یا رب این یک قطره خونی را که مینامند دل تا به کی ازدست مهرویان ستم خواهد کشید
امشب ای شمع از سر بالین بیماران مرو بی دلی سر در بیابان عدم خواهد کشید
برخذر باش امشب ای همسایۀ بیت الحزن کز سرشک چشم من چشم من دیوار خواهد کشید
می کشد ما را غم محبوب وی میداند بها هرکه عاشق شد ضرورت بار غم خواهد کشید
مولانا مولانا بخلی : جلال الدین بن سلطان العلما, بهاؤ الدین بن محمد حسین بکری صدیقی الخطیبی یکی ازبزرگان شعرای متصوفه قرن هفتم افغانستان می باشد . تولدش درسال ۶۰۴ هجری قمری دربلخ به وقوع پیوسته است . تعلیمات ابتدایی خود را نزد پدر اخذ نموده پس ازوفات پدر از خدمات سید برهان الدین ترمذی درقونیه کسب علم ومعرفت کرد ونه سال کامل در خدمات سید برهان الدین ترمذی در قونیه کسب علم ومعرفت کرد ونه سال کامل در خدمت ایشان باقی ماند . در سال ۶۴۲ یا یکی مریدان شیخ رکن الدین سنجابی حضرت شمس الدین علی بن ملک داد تبریزی مشهور به شمس تبریز شرف حضور یافت , مولانا از مشاهدۀ حال این مجذوب حقیقی از عالم قال به عالم حال متوجه شده شیفتۀ نور معنوی او گردید, اوگردید مولانا در زبان دری وعربی شاعر مقتدر است در زبان ترکی نیز اشعاری دارد. مثنوی مولوی یکی از بزرگترین آثار تصوفی فارسی بوده, شامل ۲۶ هزار بیت میباشد همچنین کلیات شمس تبریز وکتاب فیه ما فیه از طبع گهربار این بزرگوار تراوش نموده, به طبع هم رسیده است . وفات این بزرگوار به اتفاق اکثر مورخین در سال ۶۷۲ هجری در قونیه واقع گردیده. رباعی و غزل زیر جهت نمونه کلامش درج گردید.
رباعی
امروز ندانم به چه دست آمده ای کز اول بامداد مست آمده ای
گر خون دلم خوری زدستت ندهم زیرا که به خون دل به دست آمده ای
غزل
آنانکه به سر در طلب کعبه دویدند چون عاقبت الامر به مقصود رسیدند
رفتند در و تا که ببیند خدا را بسیار بجستند خدا را وندیدند
چون معتکف خانه شدند از سر مستی ناگاه خطایی هم از آن خانه شنیدند
کای خانه پرستان چه پرستید گل وسنگ آن خانه پرستید که خاصان طلبیدند
خوشوقت کسانی که چو شمس الحق تبریز در خانه نشستند وبیابان نبریدند
این خانه دل خانۀ حق واحد مطلق خوشوقت کسانی که در آن خانه خزیدند
سلطان ولد : بهاءالدین احمد بن جلال الدین محمدبن بلخی است در سال ۶۲۴ هجری در آسیای صغیر تولد شده بعد ار پدر جاگیزین مسند خلافت گردید. مثنوی به همان اسلوب وروش مثنوی مولانا به نام « رباب نامه » در بحر دیگر منظوم ساخته که نسخه ای از آن در موزۀ کابل موجود است . این کتاب که اصلا به فارسی نوشته شده به گفته « براون» (کتاب از سعدی تا جامی ص ۱۶۸ ) دارای ۵۶ بیت ترکی نی میباشد , رباعی زیر از اوست :
گر یک ورق از کتاب ما بر خوانی حیرات ابد شوی زهی حیرانی
وریک نفسی به درد دل بنشینی استادان را به درد خود بنشانی
این بزرگوار , طوری که شایع است , دفتر ششم مثنوی را نیز ختم کرده است. وفاتش معلوم نشد. این بیت از مثنوی او بطور نمونه ذکر شد:
خلق را حق چو ساخت در ظلمت نورشان ریخت بر سر از رحمت
اندر ایشان نهاد گوهر ها از صفات قدیم و علم وسخا
تا تو خود در صفات او بینی در صفتهایش ذات او بینی
همچو عطار کو ز هر انبار آورد در دکان و در بازار
رضی غزنوی : اسمش رضی الدین علی لالا پسرش شیخ سعید بن عبد الجلیل لالای غزنوی است . تذکره نگاران می گویند که شیخ سعید عم زادۀ حکیم سنائی غزنوی است . علی لالا از مریدان شیخ نجم الدین کبیری است . درشعر پیر و خواجه عبدالله انصاری بوده این رباعی ازاوست:
هم جان به هزار دل گرفتار تواست هم دل به هزار جان خریدار تو است
اندر طلبت نه خواب دارد نه قرار هرکس که آرزوی دیدار تو است
وفات ابن بزرگوار در ۶۴۳ هجری به وقوع پیوسته است . رباعی زیر نیز از اوست:
عشق ارچه بسی خون جگر ها دهدت می خور چو صدف که هم گهر ها دهدت
هر چند که بار عشق باری عظیم چون شاخ بکش بار که برها دهدت
ابن الرشید غزنوی : از تربیت یافتگان دربار ملک الوزراء علاء الملک میباشد .مدتها در اسفزار هرات متوطن بوده بعضی ها اورا اهل اسفراز دانسته اند. از شعرای شیوا بیان خراسان بود به قول بعضی از تذکره نگاران ابتدا عزیزی تخلص میکرد ابیات پایین از اوست :
زبان من ز شکر نو تو دهانی پر شکر دارد دو چشم من روی تو جهانی پرقمر دارد
تو خورشیدی بدان نسبت قبای نیلگون پوشی تو جوزانی بدان نسبت که جوزاهم کمر دارد
شوم برغاتفر عاشق اگر معلوم من گردد که زیبا همچو بالای تو سرو غاتفر دارد
منم مولای آن ساعت که اندر جلوه با یاران برانگیزی کمیتت را چنان مرغی که پر دارد
ابن الرشید غزنوی : از تربیت یافتگان دربار ملک الوزراء علاءالملک می باشد . مدتها در اسفزار دانسته اند. از شعرای شیوا بیان خراسان بود به قول بعضی از تذکره نگاران ابتدا عزیزی تخلص میکرد. ابیات پایین از اوست :
زبان من ز شکر تو دهانی پر شکر دارددو چشم من به روی تو جهانی پر قمر دارد
تو خورشیدی بدان نسبت قبای نیلگون پوشی تو جوزانی بدان نسبت که جوزا هم کمر دارد
شوم برغاتفر عاشق اگر معلوم من گردد که زیبا همچو بالای تو سرو غاتفر دارد
منم مولای آن ساعت که اندر جلوه با یاران برانگیزی کمیتت را چنان مرغی که پر دارد.
صاین هروی : به گفتۀ دولتشاه از قاضی زادگاه سمنان است. ولی در هرات نشو و نما یافته به مدارج عالیه رسید. به دربار طغا تیمور تقر خاصی داشته حتی طغا تیمور نزد خواجه درس فرا میگرفت . خواجه عمید الملک رکن الدین صاین هروی را دیوانی مشتمل بر سه هزار بیت بوده که فعلا در دست نمی باشد . وی چندی به نسبت بد گوئی حسودان و معاندین دربند افتاد ومحبوس گردید بوده رباعی زیر را از حبس برای طغا تیمور فرستاد:
در حضرت شاه چون قوی شد رایم گفتم که رکاب راز زر فرمایم
آهن چو شنید این حکایت از من در تاب شد وحلقه بزد بر پایم
وفات صاین به گفته بعضی در ۷۶۵ هجری قمری به وقوع پیوسته :
امیر خسروی دهلوی : اسمش امیر خسرو بن امیر سیف الدین محمود . اصلش ترک نژاد بوده از شهر «کش» که به نام قبه الخضرا مشهور است میباشد . بعضی از تذکره نگاران از هزارۀ لاچینی مبدانند پدرش امیر خسرو, امیر سیف الدین که از امرای محلی بلخ بود در مقابل حملات مغول تاب مقاومت نیاورده به طرف هند رهسپار شد در «پتیاله» که از مضافات دهلی است مسکن گزید . عماد الملک که از امرای حکومت دهلی بود , دختر خودرا به امیر خسرو درسال ۶۵۱ هجری قمری در پتیاله از او به وجود آمد پدرش در ۸۵ سالگی از جنگها به شهادت رسید . خسرو با وجود صغر سن جانشین پدر شد . امیر خسرو از گویندگان بزرگ زبان فارسی درقرن هفتم است .آثار ومؤلفات اورابعضی ها به نود ومه میرساند . خسرو دیوان اشعار خودرا به پنج قسمت تحفه الصفر , وسط الحیات , غره الکمال , بقیه نقیه ونهایت الکمال تقسیم کرده و هم در مقابل خمسه ای به اسامی مظلع الانوار شیرین وخسور لیلی ومجنون آئینه سکندری وهشت بهشت به رشته نظم کشیده . تعداد ابیات خمسه خسرو به هشت هزار می رسد علاوه بر آن آثار منظوم دیگری به نام قرآن السعیدین نه سپهر ومفتاح الفتوح خسروی دارد. خزاین الفتوح و اعجاز خسروی از آثار منثور و مشهور اوست. در علم موسیقی نیز مهارت تام داشته , رساله ای به نام پنج گنج در آن علم نوشته است. بعضی الات و مقام های موسیقی نیز از اختراعات اوست. این مرد بزرگوار ۷۴ سال عمر کرده در سال ۷۲۵ هجری در درهلی وفات یافته است. مرقدش در جوار مزارش مرشدش شیخ نظام الدین اولیاء در دهلی میباشد جهت نمونۀ کلامش یک رباعی با سه فرد از قصیدۀ ای که بجواب قصیدۀ معروف عبدالواسع جبلی پرداخته نگاشته شد.
رباعی
از شعله عشق هر که افروخته نیستی با او سر سوزنی دلم دوخته نیست
گر سوخته دل نه ای زما دور که ما آتش به دلی زنیم کان سوخته نیست
مطلع قصیدۀ جبلی:
که دارد چون تو معشوقی نگار چابک و دلبر بنفشه موی لاله روی و نرگس چشم و نسرین بر
ابیات امیر خسرو:
کجا خیزد چو تو سوری جوان نازک و دلبر
شکر گفتار و شیرین کار و گلرخسار و مه پیکر
ببرد اندیشه و هجر و فراق و آرزوی تو
ز چشم خواب و جسمم تاب و رویم آب و جانم خور
ز شوق و عشق و سوز داغ تو باشد بدینگونه
دمم دود و غمم سود ودلم عود وتنم مجمر
ملوک کرت
در زمان اقتدار وسلطۀ چنگیزیات در خاک افغانستان حکومات محلی به روی کار آمدند که از نگاه تحول اجتماعی به نوبۀ خود قابل اهمیت می باشند. با نفوذترین این امرای محلی ملوک کرت اند که از تطور ادبی و علمی ارزش زیاد دارند؛ چه این خاندان ضل دوست و علم پرور نگاشته هجوم و تاخت و تاز مغول ذوق ادبی و قریحۀ فطری باشندگان این سرزمین را به کلی نابود و مضمحل سازد. از توجه و احترام اینها به علم و ادب بود که چرغ نیم مردۀ فضیلت و عمل در این مرز و بوم خاموش نگشت ,شعرا و فضلا پرورش و تربیت یافتند بازار علم و عرفان که به نسبت استیلا و غلبۀ مغول کساد گردیده بود سر از نو گرم گردیده رونق گرفت. ادبای عالیقدر بروز کردند و مورخین بزرگ به میدان امدند مشعل ادب و عرفان را به دست گرفتند و همان دبدبه و افتخار قدیم را دو مرتبه زنده ساختند . این خاندان نه تنها به ترویح علم و عرفان کوشیدند , بلکه ملوک و بزرگان این دود مان تما اهل علم و صاحب ذوق بودند شعرا و فضلا را نوازش و تربیت میکردمد ؛ چنانچه آثار جاودانی و مخلدی که از این عصر به یاد گار است . نماینده و معرف ذوق ادبی انها به شمار می رود.
این خاندان اصلا از تاجک های غور بوده جد اعلای شان تاج الدین عثمان مرغنی است که کوتوال قلعۀ خیساز را به حباله نکاح خود در اورد . در این فرصت که مغولها به خراسان حمله نمودند, رکن الدین ابوبکر به چنگیز اظهار اطاعت کرد و از طرف او حکومت هرات به او تفویض شد و در سال ۶۴۳هجری وفات نمود. پسرش که شمس الدین محمد نام داشت , جانشین او گردید. این شخص, مؤسس آل کرت گفته می شود. او بسیار مقتدر و شجاع بود. خان مغول منکوخان از قدرت و مردانگی او در غرجستان , مرغاب؛ مرو وفاریاب را تا کنار رود جیحون از یکطرف و فراه , کابل , سیستان , اسفزار و تیرا را تا کنار رود سند از طرف دیگر به او بخشید. شمس الدین در این هنگام حومت مستقل و مقتدر ملی را قایم ساخت. در سال ۶۶۲هجری نزد هلاکو رفت و سه سال با او بماند. پس از این مدت به نزد اباقاخان رفته در جنگهای « دربند» و «باکو» با او شرکت نمود, و نیز در سال ۶۷۵ هجری قمری واقع گردید تا بالاخره در سال ۶۷۶ هجری قمری موقعی که در تبریز در حمام بود, هندوانه مسمومی به او خورانیدید و مقتولش کردند و به امر آباقاخان در جام خراسان به زنجیر مدفون گردید. پس از وی فرزندش رکن الدین محمد که به نام شمس الدین کهین مشهور است, به امر اباقاخان در سال ۶۷۷ هجری به ولایت هرات منصوب شد, او در اندک زمان هرات را معمور و آباد گردانید . هنگامی که در سال ۶۸۰ هجری قمری اباقاخان در گذشت, شمس الدین کهین فرزند خود علاؤالدین را به هرات مقرر کرد.
فرزند دیگر شمس الدین که فخرالدین نام داشت به حکم پدر مدت هفت سال دربند بود تا اینکه به کمک سردار مغولی (نوروز) از حبس نجات یافت و پدر را از حکومت خلع کرد و خودش سلطان گردید. پدرش به قلعۀ خیسار پناهنده شد و در سال ۷۰۵ هجری قمری وفات یافت. در سال ۷۰۶ هجری قمری , فخرالدین با سلطان محمد خدابنده جنگیدن وبا شکست مواجه شد. خدابنده ده هزار نفر را به سرکردگی بهادرخان به فتح هرات فرستاد. فخرالدین که تاب مقاومت در خود نمی دید, «به امان کوه» فرار کرد. دانشمند بهادر هرات را تسلیم کرد, ولی پس ازندک فرصت به خیانت به قتل رسید وفخر الدین دوباره هرات را بدست آورد ولی دیری نگذشت که فخرالدین نیز در اواخر همین سال (۷۰۶) هجری قمری وفات یافت.
فخرالدین شخص فاضل و دانمشند وشاعرپرور بود. ادبا وفضلا را حمایت وپرورش میکرد چنانکه سیفی هروی مؤلف «تاریخ نامۀ هرات» مداح ملک فخرالدین دربارۀ او می گوید که چهل شاعر معروف مدح او می گفتند. پس از او پسرش غیاث الدین به سلطنت رسید. در این فرصت برادرش علاءالدین با وی از در مخالفت پیش آمد. غیاث الدین مجبور شده نزد سلطان محمد خدابنده به هرات بازگشته غور, خیسار , واسفزار را در تحت تصوف خود در آورد . ملک غیاث الدین چون شخص متدین بود , در سال ۷۲۰ هجری قمری به عزم زیارت بیت الله عازم گردید. و پسرش خود ملک شمس الدین محمد را نایب السلطه هرات ساخت و درسال ۷۲۹ هجری قمری وفات یافت.این غیاث الدین پسر بزرگش شمس الدین به سلطنت رسید. شمس الدین پس از دماه سلطنت فوت کرد و حافظ جانشین او گردید. حافظ پس از دوسال سلطنت در گذشت و برادر دیگرش ملک معزالدین حسین درسال ۷۳۲ هجری قمری بر تخت سلطنت نشست . جلوس وی با سه واقعۀ بزرگ مقارن است. اول مرگ سلطان ابوسعید ,خاتم سلسلۀ مغولی , دوم تولد تیمور , سوم قیام سلسلۀ سربدان.
ملک معزالدین حسین ۳۹ سال سلطنت کرد تا آنکه در سال ۷۷۱ هجری قمری بدرود حیات گفت. این ملک یکی از بزرگترین ملوک آل کرت است وی مربی وحامی سترگ ادبیات آن عصر افغانستان به شمار می رود ملک معزالدین بطوریکه قبلا تذکر رفت درسال ۷۷۱ هجری وفات نمود. قبرش درجوار پادشاه غوری سلطان غیاث الدین محمدسام و در جنب پدر خود پادشاه گردید . جلوس سلطنت او در هرات است . پسر او غیاث الدین پیر علی , پس از پدر خود پادشاه گردید جلوس سلطنت او در هرات مصادف با ظهور امیر تیمور لنگ است . هنگامی که پیر علی در هرات حکومت داشت و کوشش می کرد نیشابور را تحت تصر خود در آورد تیمور در ماوراءالنهر مشغول فتوحات بود.
درسال ۷۸۲ هجری قمری امیر تیمور, به عزم خراسان بر امد . غیاث الدین بعداز سه و چهار روز مقابله تسلیم گردید. تیمور او را با خاندانش به سمرقند فرستاده محبوس کرد و درسال ۷۹۱ هجری قمری پیر علی را با دیگر اعضای فامیلش اعدام نمود. باقتل این پادشاه سلسلۀ خاندان کرت خاتمه پذیرفت وحکومت امرای محلی وبومی افغانستان انقراض یافت. این سلسله چنانچه گفتیم, در نشر وترویج علم وادب خدمات بزرگی انجام داده اند از این رو در تاریخ ادب افغانستان نام بلندی ار حایز می باشند.
آنچه در ادبیات فارسی در این دوره بیشتر شیوع پذیرفت, همانا سرودن قطعات اندرز و پند و نصیحت است که زیاده تر از سابق طرف توجه شعرا قرارگرفت؛ مخصوصا دراین رشته این یمین فریومدی داده , بازار قطعه سرایی را گرم کرد و ادب فارسی را آب وتاب دیگری بخشید اینکه به ذکر ادبا وفضلای این دوره می پردازیم:
[ادبا وفضلای عهد آل کرت]:
ربیعی پوشنگی: اسمش صدر الدین , ملقب به خطیب وتخلصش ربیعی است. اهل فوشنج توابع هرات و از شعرای نامداروبلند پایۀ دربار ملوک کرت است. پدرش در شهر پوشنگ خطیب بود. ربیعی هم ابتدا به خطابت مشغول بود, ولی چون طبع سر شار و قریحۀ مطبوع وپسندیده داشت, در سلک ندما وخواص ملک فخرالدین بن ملک شمس الدین کهین داخل گردید. ربیعی, کرت نامه ای در تاریخ اهل کرت از شروع سلطنت این سلاله تا سال ۷۰۲ هجری به رشتۀ نظم کشیده است . اکنون از این کتاب بجز ابیات محدودی که درتاریخ نامۀ سیفی درج شده است ؛ چیزی در دست نیست وفات ربیعی بعد از سال ۷۰۲ به وقوع پیوسته است ربیعی مثنوی به نام «کارنامه» در محبس منظوم کرده که چند چن بیت آن جهت نمونه نگاشته میشود.
شاه جهان خسرو روی زمین وارث جمشید ملک فخر الدین
داشت یکی بندگان گران ساخته زآهن وفولاد بپرداخته
من شده ام بستۀ بند گران راست چه کاوس به مازندران
کرد مرا بسته بدان بند پای سرمکش از خواهش کیهان خدای
آن دگران را همه آزاد کرد چرخ فلک بین که چه بیداد کرد
امیر حسینی هروی : حسینی معاصر ملک غیاث الدین کرت است. اسمش حنین بن عالم بن ابی الحسین هروی بوده لقبش حسینی, اصلا از ناحیۀ « گزیو» غور است. در هرات نشو ونما یافته و به درجات عالیه رسیده است. تآلیفاتش در فلسفه وتصوف بسیار است. در شعر نیز ید طولی داشت. آثار منظوم ومنثور از ایشان به یادگار مانده که مشهور آنها «کنزالرموز» نزهۀ الارواح ,زاد المسافرین , طرب المجالس , صراط المستقیم وروح الاوراح است . راجع به وفات او اختلاف است , بعضی سال فوت او را ۷۱۸ برخی ۷۱۹ و دسته ای ۷۲۳ هجری دانسته اند مدفن این بزرگوار در شهر هرات در جوار گنبد عبدالله بن جعفر طیار است این رباعی از اوست :
ای سایه تو مرد صحبت نور نه ای رو ماتم خود گیر کزین سور نه ای
اندیشۀ وصل آفتاب نرسد میساز بدیین قدر کز دور نه ای
امیرینین الدین طغزائی : اصالتا ترک بوده و در زمان حکومت محمد خدابنده به فریومد متوطن گشته است, از خواجه علاؤالدین محمد فریومدی که به روزگار سلطان ابو سعید صاحب دیوان خراسان بود احترام زیاد دیده است. به قول دولتشاه بین امیر یمینی و پسرش ابن یمین مشاعره به عمل آمده است . گوید هر دو شاعر فاضل و خوشگوی بوده رباعی زیر از امیر یمین الدین طغرائی است که به پسر خود امیر محمود مشهور به ابن یمین نوشته است: دارم زعتاب فلک بوقلمون وزگردش روزگار خس پرور دون چشمی چو کنارۀ صراحی همه اشک جانی چو میانۀ پیاله همه خون
ابن یمین به جواب پدر این رباعی را سرود:
دارم زه جفای فلک آینه گون پر آه دلی که سنگ از او گردد خون
روزی به هزار غم به شب می آرم تا خود فلک از پرده چه آرد بیرون
وفات امیر یمین الدین به قول دولتشاه در سال ۷۲۴ هجری به قوع پیوسته و در فریومد مدفون گردیده است . این چند بیت جهت نمونه کلامش نوشته شد.
بزرگوار خدایا به سوز سینۀ آنانکه علم و حکمت تو راه کرد در دل ایشان
بزاد و راحلۀ رهروان عالم قربت که مرغ و هم نرد بال در مراحل ایشان
به عارفان سرا پردۀ سراچۀ قدرت که هیچ نفس مقدس نشد مقابل ایشان
به بی نیازی دیوانگان سلسله دارت که رمز عشق بود نالۀ سلاسل ایشان
به آب روی جوانان نا رسیده به وصلت که نفس ناطقه لال است در فضایل ایشان
ابن یمین فریومدی: نامش فخر الدین محمود بن امی یمین الدین طغرائی است. وی از شعرای بزرگ قرن هفتم هجری قصاید و قطعات زیادی به نام وزرا و حکمداران مثل طغا تیمور و جیه الدین سربداری ملک حسین کرت سروده است. غزل کمتر دارد. قطعات او نسبت به غزلیاتش زیاد و دلچسب است و دیوان اشعارش در یکی از انقلابات به تاراج رفت و بنابر آن ابن یمین دو مرتبه به ترتیب و تدوین دیوان خود کوشید. دیوان و داری قصائد , قطعات و رباعایت می باشد. غزل در آن کمتر به نظر می رسد . این غزل جهت نمونۀ کلامش از جنگ قلمی فاکولته ادبیات اخذ شد. ای دل منه به بند سرزلف یا دست مار است زلف مبر سوی مار دست در عهد دلبران نتوان استوار بود ای دل به دلبران ندهی زینهار دست دارم به دست داد تو امیدها و لیک بی زر نمی دهد بت سیمین غذار دست در آرزوی آنکه زگلزار عارضش چینم گلی گرفت مرا خار خار دست ماییمم در هوای سهی سرو قامتش بر سر زنان زغضه بسان چنار دست ابن یمین در سنۀ ۶۸۵ هجری قمری در فرومد متولد و در سال ۷۶۹ ه در سن ۸۴ سالکی در مولد خود وفات یافت. امامی هروی : از دانشمندان قرن هفتم هرات و مداح شاهان آل کرت می باشد . اسمش رضی الدین ابو عبدلله محمد بن عثمان هروی است. وی امامی تخلص میکرد, امامی نه تنها در شعر و ادب فارسی مهارت داشت, بلکه ر ادبیات عرب نیز مقتدر بود. او مدتی تحت حمایت فخرالدین الملک خراسانی بود. این قطعه جواب سؤالیست که ملک مذکور به نظم از امامی کرد بود: ایا لطیف سؤوالی که مشام خرد ز بوی نکهت خلقت نسیم جان آید به گریه نیست قصاصی که صاحب ملت که مرغ بیند و بر شاخ پنجه بگشاید نه کم ز گربل بید است گربۀ صیاد که مرغ بیند و بر شاخ پنجه بگشاید اگر به ساعد سیمین خود سری داردبه خون گربه همان به که دست نالاید بقای قمری و عمر کبوتر ار خواهدقرارگاه قفس را بلند فرماید مولانا حسن متکلم: این شاعری توانا و مقتدر از مداحان شاهان کرت بوده و مخصوصا ملک مغزالدین حسین و جانشینش ملک غیاث الدین پیر علی را مدح گفته است. در ادبیات عربی و فارسی ماهر و قوی دست بود. کتابی در صنایع شعری به نام ملک غیاث الدین تألیف کرده است. وفاتش در سال ۷۷۱ هجری به وقوع پیوسته است .دو رباعی ذیل جهت نمونل کلامش ثبت شد: امد بر من سحرگه آن مایۀ روح زآمد شدن نفس لباس مجروح خود کرد عذار نازکش زآتش می چون ژاله که بر لاله نشینند به صبوح ای روی تو نو بهار دلها خط تو بنفشه زار دلها * جزدرسرزلف بیقرارت ممکن نشود قراردلها مولانا محمد حسام: از شعرای بزرگ و بلند پایه افغانستان بودهع پسر جمال الدین بن حسام میباشد . قصاید غرائی در مدح حضرت رسول (ص) . آل اظهار گفته است. تاریخ ولادتش معلوم نشد. وفاتش به قرار تذکره ریاض الشعرا در سال ۷۷۵ هجری واقع گردیده این چند به چیث نمونۀ کلامش از ریاض الشعرا اقتباس گردید: ای رفته آسمان تو رضوان به آستین جاروب فرش مسند تو زلف حور عین باد صبا ز نکفت خاک تو مشکبوی خاک عرب ز نزهت قبر تو عنبرین از لعل آبدار تو ارواح را شفا زوزلف تابدار تو حبل المتین متین زین الدین تایبادی: از فضلا و بزرگوار زمان ملوک کرت بوده , ملک غیاث الدین پیر علی از ارادت کیشان او بوده است: به گفتۀ صاحب ریاض الشعرا , ملک غیاث الدین را از تعدی و ظلم مانع مش ید . گویند روزی مردم از ظلم و شکنجۀ سلطان غیاث الدین به ستوه آمده نزد شیخ زین الدین شکایت بردند. شیخ موصوف رباعی زیر را نوشته به ملک فرستاد: افراز ملوک را نشیب است بترس در هر دلی از تو نهیب است بترس با خلق ستمگری کنی نندیشی تودر هر سختی با تو حسیب است بترس ملک رباعی را وقعی نگذاشته ظرف نفرین او قرار گرفت. تا انکه ملکش به امیر تیمور انتثال یافت. وفات شیخ به روز پنج شنبه ماه محرم سال ۷۹۱ هجری به وقوع پیوسته , عماد الدین زوزنی تاریخ وفاتش را چنین به رشتۀ نظم کشیده است: سنۀ احدی و تسعین بود تاریخ گذشته هفتصد از سلخ محرمشدهه نصف النهار از پنج شنبه که روح پاک مولانای اعظم سوی خلد برین رفت ملائک همه گفتند از جان خیر مقدم عصر تیموریان
اوانی که ابوسعید, آخرین پادشاه سلسلۀ مغولی , در سال ۷۳۶ هجری در ۱۳ ربیع الثانی وفات یاف , هشت ماه بعد در شعبان همان سال امیر تیمور در شهر «کش » (شهر سبز حالیه) پا به عرصۀ وجود گذارد . امیر تیمور پسر امیر تورغایی , حاکم کشی می باشد. از بزرگان طایفه برلاس , سرگردگان خاندان چغتانی و ترک نژاد بود. از اوایل احوال تیمور چندان معلومات کافی و محقق به دست نیست. شهرت او مخصوصا پس از سال ۷۶۱ از طرف طغرل , تیمور والی کاشان ماواء النهر مقرر گردید زیاد شد. وی در سال ۷۶۲ هنگامی که تغلق تیمور سمرقند پسند خاطر او نگشته , از سمرقند فرار و اختیار کرد و در پی جمع آوری لشکر افتاد تا اینکه توانست بعد از چندی تغلق تیمور و پسرش الیاس را شکست داده مقتول سازد . تیمور ,داماد امیر حسین ایمر بلخ بود, از این رو ملقب به گورگان (داماد خان) گشت. او را بنابر زخمی که در یکی از جنگهای به پار خورده بود و از لحاظ تا آخر عمر می لنگید«تیمورلنگ » می خوانند. وی در سنۀ ۷۷۱ امیر حسین را مغلوب کرده , بلخ را تصرف و آنجا را ابتدا مرکز حکومت قرار داد , و از این به بعد تیمور به یک سلسله فتوحات و لکشر کشی های زیاد پرداخته سفاکی, قتال و خونریزی عصر چنگیز را پس از ۱۵۰ سال دوباره تجدید کرد. او با سوق لشکر سل آسا و زور شمشیر کار خود را پیش برده , از هیچ گونه خرابی و سفاکی دریغ نکرد , چنانکه قتل عالم مردم سیستان و هفتاد هزار سکنۀ مردم اصفهان در سال ۷۸۵ و سال ۷۸۶وسر بریدن صد هزار اسیر هندی در نزدیکی دهلی در سال ۸۰۱ و زنده به گور کردن چهار هزار ارمنی در سال ۸۰۳ و بر پاکردن بیست کله منار در سال ۸۰۳ در نزدیکی حلب و دمشق از اعمال وحشیانۀ او می باشد. تیمور در مدت سی و شش سال جکومت خود اکثر بلاد و در شهر ها را ویران وملیون ها افراد بشر را به ضرب تیغ به جان کرد. اگر چه با فتوحات عدیده ای که ذکر خواهد شد , دستگاه حکومتش وسعت زیادی حاصل کرد, اما به گفته سرجان مالکم « تا خود نامی داشت , سلطنتش قوامی داشته و به محض انکه رشتۀ حیاتش از هم گسیخت , بنیاد مملکلتش از هم فرو ریخت» جنگها و فتوحاتی که تیمور پی هم به آن پرداخت, از این قرار است . فتح جته و خوارزم ع جنگ با تو ختمیش خان کریمیا, فتح ایران و خراسان در ۷۸۲ به غارت بردن خاندان کرت و از بین رفتن آنها به واسطۀ تیمور , شکست سلطان محمد جلایر, فتح فارس , عراشق , لرستان و آذربایجان در سنۀ ۷۸۴ و ۷۸۶ قتل عام اهالی بحیرۀ خزر و خاتمۀ آل مظفر ؛ فتح شام و کشته شدن پسرش عمر شیخ , حمله بر داشت قبچاق علیه تو ختمش اشغال مسکو و حمله بر جارجیا , حمله به ظرف هندوستان در سنۀ ۸۰۰ و فتح دهلی در سال ۸۰۱ حمله بر شام , اشغال حلب , حما, حمص, و بعلبک, فتح و غارت و تارح دمشق در سنۀ ۸۰۳ هجری حمله بر بغدا و قتل چهر هزار تن سکنۀ آنجا با بایزید بلدرم سلطان عثمانی و اسیر کردن او ؛ بالاخره آمادگی برای فتح چین , تماما از جملۀ فتوحات و جنگهای است. تمیور در مدت سلطنت خود به آن پرداخته و مملکت وسیعی را که از بحیرۀ آرال تا بحیرۀ عمان و از دمش تا دهلی وسعت داشت , تشکیل داد ودر سن ۷۱ سالگی هنگامی که به طرف چین روان و به شهر "اوترار" رسیده بود, مریض گردید و در سال ۸۰۷ هجری در همان شهر وفات یافت و نعشش از آنجا با عزت و احترام زیاد به سمرقند مرکز حکومتش نقل داده شد و در انجا مدفون گردید. تیمور سلطنت وسیع خود را بین اولاده خویش تقسیم کرده بود تیمور با آن همه درنده خویی و سفاکی , شخصی بود که راستی و صداقت را اشعار خود ساخته و این سجیه را خیلی پسنده می نمود و از امرا کارکنان دولت و مردم نیز آن را توقع داشته و مردم را به اعتیاد آن توصیه می فرمود و عبارت «راستی رستی» را بنابر شواهد تاریخی مهر نگین خویش قرار داده بود. آقای شفق این عبارت را در قطعه ای که نقش خاتم او را نظم نموده می گوید:«شد از رستگاران از آن کامیاب که او راستی را به عادت گرفت همی گفت «اگر راستی رسته ای» ازین گفته فر سیادت گرفت همو کرد آن گفته نقش نگین از آن نقش خط سعادت گرفت » علاوه بر آن , تیمور به آبادی و عمران بعضی شهراها نیز می پرداخت ؛ از جمله شهر سمرقند را یکی از بهترین شهرهای شرق و مرکز صنعت و تجارت کرد , علما و شعرا را نیز قدر میکرد و دراویش احترام می گذارد . گرچه تیمور آن همه تلفات و خساراتی که به مدنیت ادب و فرهنگ خراسان وارد آورده , نتوانست شمه ای از آن را جبران کند. اما اولاده او که سالهای متواتر در شهر های ادب خیز و شاعر پرور هرات , بلخ و امثال آن حکومت داشتند, تحت تأثیر مدنیت و ادب این سامان قرار گرفتند و ذوق ادبی آنها تحریک شد. لذا با از بین رفتن تیمور اولاده او از پی اصلاح و ترمیم خرابی های پدر بر آمده و خواستند مدنیت ادب و فرهنگ این مرز و بوم را زنده کنند و تا اندازه ای هم توانستند به مرام و آرزوی خویش نایل آیند؛ مخصوصا از اولاده تیمور و خانوادۀ او , شاهرخ مرزا , بایسنقر الغبیگ , ابو سیعد , سلطان حسین بایقرا و امثال آن ها در خراسان و ظهیر الدین بابر, همایون, جلال الدین اکبر , شاه جهان جهانگیر, اورنگ زیب و نظیر آنها در هند به احیای صنایع مستظرفه , خاصه شعر و موسیقی , تعمیر و نقاشی , تعمیر و خرابی های تیمور , صلح جویی و روش نیک او برای باز زنده گردانیدن ادب و فرهنگ دری , موقع مناسبی به دست داد. بایسنقر پسرش در تشویق و ترغیب شعرا خطاطان , هنرمندان , مذهبان فضلا و نقاشان که اطراف و اکناف ایران , خراسان و ماوراء النهر به دربار او جمع بودند و در پیشبرد علم و ادب فارسی کوشش میکردند, سعی وافی داشت. او نه تنها شعرا و فضلا را پرورش میکرد, بلکه خودش نیز در جمع آوری آثار و اشعار شعرا همت می گماشت. دواوین شعرا را به خط زیبا تدوین و جمع آوری میکرد. مخصوصا به خط خوش علاقۀ خاصی داشت. مقدمه ای که اکنون بر شهنامۀ فردوسی درج است , در عصر و نام او نگاشته شده و برای همیشه اسم اورا زنده داشته است . امیر شاهی سبزواری که از شعرای قوی دست آن عصر است ,از تربیت یافتگان اوست, بایسنقر یک لک و بیست هزار بیت از اشعار امیر خسرو و دهلوی بلخی را جمع آوری کرد . کتاب خانه ای که باسنقر مرزا ترتیب داده بود نه تنها در همان عصر بی مانند بود , بلکه امروز هم نظیر آن کمتر سراغ می شود. الغ بیک پسر دیگر شاهرخ مرزا نیز در نشر علم و عرفان سهم بارزی دارد ؛ هنگامی که پدرش در قید حیات بود و او در توران حکمرانی داشت, در شهر سمرقند رصد خانه ای بنا نهاد که تا امروز به نام رصد خانۀ الغ بیک است مشهور است . وی برای به پایان رسانیدن این کار چهار کس از دانشمندان عصر :« صلاح الدین موسی قاضی زادۀ رومی », مولانا علاؤالدین علی قوشچی » , غیاث الدین جمشید کاشانی » و « معین الدین کاشانی » را به کمک خواست و به استعانت آنها زیچی که به زیچ الغ بیک یا سلطانی معروف است ؛ با کمال رسانید. ابو سعید مرزا در رونق بازار ادب و ترویج علم و فن خدمت به سزایی کرده است. جامی آن استاد بزرگوار دیوان مشحون از عرفان خود را به اس این شهزادۀ تیموری تعارف کرده است . در عصر سلطان حسین که خود نیز شاعر مقتدر زبان فارسی و عربی و ترکی بود پیشرفت ادب و صنعت علم و عرفان به اوج کمال رسید, چه در زمان این شاه مدارس خانقاه , دارالحفاظ , مساجد دارالشفا, بندها , لنهار و پل های زیاد و با شکوهی به وجود آمد . در اثر تدبیر وزیر این شاه ادب پرور ( امیر علیشیر) فضلاء , خطاطان , نقاشان, شعرا , مذهبان , صحافان , معمارات ئ غیره هم تربیت و پرورش یافتند و تشویق گردیدند و آثار مخلد و بی مانندی از خود در هر رشته به یاد گار گذاشتند. در اثر تشویق این شاه هنر پرور است که در نقاشی : بهزاد و شاه مظفر , در شاعری و نویسندگی : جامی , هاتفی و کاشفی , در خطاطی : مهر علی و سلطان علی مشهدی , و در تاریخ ک میر خوند, خوند میر , حافظ ابرو و نظیر آنها ظهور کردند و آثار بس نفیس و گرانبهای به وجود آوردند ، با اینکه در این دوره نقاشی ؛ خطاطی , تذهب کاری ؛ معماری و امثال این نوع فنون به مدارج ترقی رسیده بود اما در شعر انحطاط ادبی دنبالۀ ادوار سابق را فرو نگذاشته , به تعقیب ادوار گذاشته , رو به سقوط رفت , گویا شعر فارسی پس از شهور چنگیز طوری که شاید و باید دوباره آب و تابی پیدا نکرده روز به روز رو به زوال رفت و نتوانست از ابتذال و انحطاطی که به آن رو داده بود , دوباره به متانت , محکمی و روانی سبکهای گذشته رجعت کند؛ چنانکه مرحوم بهار در « سبک شناسی» خود می فرماید:« شعر فارسی یکباره گویی با خواجه حافظ , علیه الرحمه , به بهشت رفت و باز نگشت و در فردوس برین با دری گویان بهشتی جای خوش کرد, سبک پیچیده و متصنع و بیروح که از عالم الفاظ فرو مایه تجاوز نی نمود , شعر را از قصیدۀ و غزل به حالت ابتذال افکند» از شعرای معروف و علی مقام این دوره که حقیقتا طرز خاصی در سرودن اشعار و م اثار متین و محکم دارد؛ تنها جامی را می توان اسم برد. بر خلاف نظم در این عصر فن تاریخ نویسی رونق دیگر وخوبی گرفته مؤرخین زیادی به روی کار آمدند و تاریخ های مختلف در هر رشته تإلیف گردید. همچنین کتب زیادی به تشویق و ترغیب دودمان تیموری نوشته شد ؛ از جملۀ تواریخی که در این دوره به تشویق شاهان ادب دوست تیمور نوشته شده همانا ظفر نامه نظام الدین شامی که قدیم ترین ماخذ تاریخ تیمور هاست ؛ زبدة التواریخ نور الدین لطف الله بن عبدالله هروی مشهور به «حافط ابرو» و ظفر نامۀ تیموری , شرف الدین علی یزدی , مطلع السعدین کمال الدین عبدالرزاق ین اسحق و روضة الصفای می خوند محمد و حبیب السیرخوندامیر, دختر زادۀ میرخوند است که همه اینها در مورد خود مأخذ موثوق و معتمدی شمرده می شوند, علاوه بر مؤرخین فوق , نویسندگان دیگری نیز در این عصر موجود بودند که در رشته های مختلف آثار منثور زیادی به رشته تحریر اوردند وسرمایۀ بزرگی برای آیندگان گذاشتند؛ مخصوصا در بین آنها جامی ,کاشفی , امیر علیشیر, دولتشاه , فخری , جلال الدین دوانی , فخر الدین صفی و امثال ایشان معروف اند. «جامی » کتب متعددی که ذکرش خواهد آمد در رشته های مختلف تألیف نمود. بهارستان خود را به تعقیب گلستان سعدی نوشت و نفحات الانس را در شرح حال مشایخ صوفیه تحریر کرد. کاشفی کتاب اخلاق به نام اخلاق محسنی به اسم ابو محسن پسر سلطان به تإسی از اخلاق نصیر الدین (۱) طوسی تألیف کرد و هم آثاری زیادی در علم انشأ , صنایع بدیعی , علم حساب , نجوم , تفاسر قرآن و غیره به وجود آورد . علی شیر نوایی نیز آثار زیادی در فارسی و ترکی نوشت, مخصوصا مجالس النفائس (۲) خمسته المتحیرین , مفردات , معمی میزان الاوزان و امثال آن از او مشهور است. دولتشاه سمرقندی با جمع کردن شرح حال شعرای مختلف تا عصر خویش تذکره ای به وجود آورد که تا امروز مورد اعتماد متتبعین زبان فارسی است گرچه این مجموعه در بعضی موارد عاری از تحقیقات موثوق می باشد, با آن هم مجموعۀ نفیسی است از تذکرۀ احوال شعراء. جلال الدین دوانی کتابی در علم اخلاق نوشت که به اسم اخلاق جلالی موسوم و معروف است. صفی کاشفی اثری به نام رشحات عین الحیات در شرح حال متصوفین نگاشت , فخری لطایف نامۀ خود را به قید تحریر آورد و هم مجموعه ائی از اشعار شعرای سلف و معاصر را که دارای وزن و قافیۀ مشترک بودند, باسم تحفة الحبیب جمع آوری کرد. همچنین آثار منثور دیگری در تصوف و عرفان نگاشته شد که مهم ترین این آثار مؤلفات صاین الدین علی ترکه (۳) می باشد که در هر دو زبان فارسی و عربی رساله های زیاد دارد. این همه آثار که به صورت ایجاز از آن ذکر شد , آثاریست که در هرات مرکز مهم سلاطین تیموری و دو زو نواح آن به قید تحریر امده است . اکنون ببینیم سلاطین دیگر این خاندان در محیط های بیگانه چه فعالتی در ادب فارسی روا داشته اند و چیطور شعرا را پرورش کرده اند. مرکز دیگر یکی از اولاده تیمور کهه بابر نام داشت, در مدت هفده سال کابل بود. پس از آن که ظهیر الدین بابر ز کابل به طرف هند لشکر کشی نمود پنجاب ع دهلی آگره و غیره را در هند فتح کرد, با وجودی که خود ترک نژاد و به زبان ترکی آگاه بود در نشر و شیوع زبان فارسی که اساس آن در زمان سلطان بزرگ محمود غزنوی در هند گذاشته شده بود و خانواده های دیگر آن را تعقیب کرده بودند, پرداخت , وهم خودش کتابی به نام تزک بابری نوشت. احفاد و اولاده « بابر» در هند که در تاریخ غ به اسم مغولی های هند یاد می شوند , در نشر ادب و زبان فارسی خدمات قابل تقدیری را انجام دادند.حتی بعضی از اینها در وجود و کرم و سخاوت و بخشش عصر غزنوی و سلطان بزرگ را احیا کرده شعرا را صلات بس بزرگ و بی سابقه اعطا میکردند . دربار این پادشاهان با شعرا و فضلا آراسته بود و از اطراف و اکناف عالم شعرا به دربار سلاطین مغولی هند می شتافتند و از خوان کرم و احسان اینها بهره می گرفتند؛ مخصوصا این بخششها وصلات شعرای ایران را بیشتر به خود جلب کرده اکثر شعرای زبر دست آن سامان ار دربار صفوی ها به طرف هند شتافتند, اگرچه شاهان صفوی هم در وجود و بخشش خواستند مقابله بالمثل کنند ولی ظفر و کامیابی نصیب مغولی ها هند بود, شاهان مغولی هند نه تنها شعر فهم و شعر پرور بلکه خود نیز اکثر شعرا سرا و سخنگوی بودند ؛ بعضی از آنها به اندازه ای در شعر فهمی قدرت داشتند که بر اشعار شعرای دربار خورده های به جا می گرفتند و آنها را از اشتباهات شان و لو ناچیز هم می بود ,آگاه می ساختند , در این سلسله از امرای شعر دوست و شعر پرور بیرم خان و عبدالرحیم خان خان خانان اند، همچنانی که در تربیت بزرگ دربار شان بهر و عالی تر است . این ادعا از مقایسه ای که «شبلیم غزل خان خانان با با نظیر کرده به خوبی واضح می گردد, چنانکه به منظورپیشبرد و ترقی فن شاعری , ابوالفتح گیلانی و عبدالرحیم خان خانان آکادمیئی به نام « بیت العلما» بنا کردند و در آن شعرا را در شقوق مختلفه فن شاعری تربیت و پرورش می کردند. جلا الدین اکبر با آنکه خودش به گفتۀ شبلی بی سواد بود ولی آنقدر صاحب ذوق و شاعر پرور بود که عدۀ زیادی از شعرا به دربار او موجود بودند و هم در عصر اوست که مقام ملک الشعرایی در هند روی کار آمد و برای اولین مرتبه غزالی به این منصب بزرگ افتخار یافت ؛ شبلی صاحب « شعر العجم » از پنجا و یک دربار اکبری اسم می برد. جهانگیر که خود یز نویسنده و شعر فهم بود , آنقدر در نقد سخن مهارت داشت که هرگاه نسبت به شعر شاعری اظهار فکر و نظریه میکرد همه در مقابل انتقاد او , لا جوا ب و خاموش میگردیدند. اینها نویسنده شاعر و ادیب بودند و د رعلوم مختلفۀ شعری دسترس داشتند . شعر العجم می نویسد: یک نوبت شاعری قصیده ای در مدح جهانگیز پرداخت و به حضور او تقدیم نمود . سر مصرع این بود : ای تاج دولت بر سرت از ابتدا تا انتها» جهانگیر از او پرسید عروض میدانی ؟ شاعر گفت نه : جهانگیر گفت هر گاه عروض می دانستی حکم به قتلتو صادر می شد . مصرع را تقطیع و شاعر را تنبیه ساخت که از رکن ثانی « بت بر سرت» ترکیب می یاید و در این صورت سخت بی ادبی است. از آثار جهانیر تذکرۀ او معروف و مشهور عوام است . شعرایی که در این دربار ها تربیت شده و زندگانی کرده اند . برای اینکه کلامشان در روح ممدوح تأثیر داشته باشد و بیشتر جلب توجه او را کرده باشد د رپی ان بودند که موضوع های بکر و مضامین بدیع ابداع کنند تا مخاطب و ممدوح را خوش آید . از این لحاظ آنچه در این دوره به ظهور پیوست , سبک جدید است که در ادبیات که به سبک هندی معروف است , اگر چه مقدمات این سبک در اشعار شعرای سلف هم دیده شده؛ اما در زمان سلاله تیموری مخصوصا سلطان ابو سعید و سلطان حسین , به ما در موقعش تحت عنوان جداگانه مفصلا از آن بحث خواهیم کرد .