الثانی و العشرون ابرهة الاشرم
بن الحسن الصباح ( ۳ ) صاحب الفیل . چون ابرهة الاشرم بر ممالک یمن ستولی شد، جمله بلاد را خراب کرد و خلق را هلاک گردانید . زن و فرزند ایشان را اسیر و برده کرد، و از جمله غنایم هیچ به نزدیک نجاشی نفرستاد نجاشی لشکری نامزد کرد و بر سر ایشان مردی را امیر گردانید نام او ارباط ( ۴ ) ، تا یمن از دست ابرهه بیرون کشد. میان ابرهه و ارباط مصاف شد و ارباط کشته شد. چون خبر به نجاشی رسید، سوگند خورد به مسیح علیه السلام که خون ابرهه بریزد ، و موی پیشانی او ببرد، و بر خاک یمن اسپ براند
این حال چون به ابرهه رسید، خوف بر وی غالب شد. هدایا و تحف بسیار فرستاد و تضرع نمود، و از خوف خون خود را در شیشه کرد و موی پیشانی خود ببرید ، و خاک یمن در انبان کرد، که خون منست بریز ، و بر خاک یمن پای بنه . چون این جمله بنزدیک نجاشی رسید، از ابرهه راضی شد
______________________________________________________________________ (۱)اصل: نجاسی . ( ۲ ) راورتی ۱۳۶ . ( ۳ ) مسعودی : ابرهه الاشرم بن یکسوم . ابن خلدون: ابرهه بن صباح . راورتی : مانند متن . ( ۴ ) طبری : اریاط . حمزه و مجمل : ارباط .
تبایعه طبقه(۶) (۱۸۴)
چون ملک بر ابرهه قرار گرفت، باسم نجاشی کلیسائی ساخت ، که در جهان مثل آن نبود، و خلق را بفرمود تا حج آنجا کنند و ترک کعبه گیرند . کلیسا را دارا الیعس ( ۱ ) نام کرد . کاروان عرب در جوار آن دارالیعس فرود آمد، آتش گذاشته آن کاروان ، باد بنزدیک عیس آورد، چنانچه تمامت بسوخت ، ابرهه سوگند خورد ، که کعبه را خراب کند، لشکر کشید و پیلان آورد و اهل مکه متفرق شدند، عبدالمطلب متفرق شدند که جد مصطفی بود علیه السلام بجهت آنکه لشکر ابرهه مواشی مکه تمام ببردند ، در ان میان دویست ناقه عبدالمطلب برد ، شده بود، عبدالمطلب برد ، شده بود، عبدالمطلب بنزدیک ابرهه آمد، و او را تعظیم بسیار کرد، و با خود قرار داد : که اگر شفاعت خانه کند قبول کنم . ابرهه گفت: حاجت تو چیست ؟ تا وفا کنم. عبد المطلب گفت: من خداوند شتر بیش نیستم ، این خانه خداوندی دارد ، او داند و خانه خود اگر خواهد نگاهدارد . ابرهه اشتران او باز داد ، و با مداد لشکر برنشاند و فیلی داشت ، محمود نام ، در پیش لشکر براند تا سر حرم بیآمد، فیلان همانجا ایستادند و باز گشتند سوی یمن، چنانچه یکح قدم درحرم ننهادند. حق تعالی از جانب بحر طیرا ابابیل را برایشان فرستاد، تا همه لشکر او چنان هلاک شدکه اثر ایشان نماند ، و خوره ( ۲ ) درتن ابرهه افتاد، چون به یمن باز رسید هلاک شد.
و مدت ملک او و دو پسر او یکسوم و مسروق ( ۳ ) تا آخر ملک حبشه هفتاد و سه سال بود. و در ین سال ولادة سید انبیاء علیه السلام بود، و در ین وقت پادشاهی نوشروان عادل بود. علیه ماهوالالیق من الله