دعوی امیر دوست محمدخان با انگلیسها در مورد قبایل سرحد

از کتاب: دعوای امیر دوست محمد خان با انگلیسها در مورد قبایل سرحدی

انگلیسیها ادعا دارند که در سال ١٨٤٩ سرحدی را در منطقه شمال غرب سابق هند از سکها تسلیم شدند این خط که بین مجرای اباسین وخط تحمیلی جدید دیورند بین اراضی هموار و دامنه های کوهای قبایل نشین میگذرد همان خطی است که بعد ها آنرا سرحد اداری درین منطقه خواندند و باد و مقاله اخیر به صورت ایجاز عمومیات حدود و نقاط عبور آنرا معین کردم . قراریکه سر فرایزر تیتلر مینگارد : "در چند سال اول حکمفرمایان جدید (یعنی انگلیسها) مناطق سرحدی این طرف اباسین باستقرار مراتب اداری در خاکهای داخل این خط چنان مشغول بودند که در ماورای آن چندان بذل توجه نتوانستند در همین اوقات وضعیت (جان لارنس) سر کردۀ جدید اداری پنجاب مقابل مسایل مربوط به راضی سرحدی آنطرف اباسین بقدر کافی مبهم بود و معلوم نمیشد آیا مفکورۀ سیاست پیشروی (فارورد پالیسی) را در آنطرف سرحد اداری که قضا وسک بانگلیسها سپرده بود تعقیب می کند یا اخیر المته مسئله بزرگی که تازه شروع باتخاذ تشکل نموده بود در بین بود . درین مورد نامۀ از کمشنر پشاور (هر برت ادوارد) در دست است که در خزان ١٨٥٧ برفیقش (پیتر لمسدن) به قندهار نوشته است بدین مضمون :

"امیر کابل جنگ سیاسی را با من در باب قبایل سرحدی اینجا شروع کرده است و ادعا میکند که قبایلی ها تبعۀ او هستند و از من درخواست میکند که بدون وساطت او با ایشان داخل کدام معامله نشوم . 

عجب است که خیبری ها تبعۀ او باشند ! من باو (یعنی امیر) گفتم که در جنوری گذشته از پیش ایشان فرار کردی و به آنها مواجب میدهی بدون اینکه عایداتی بکنی و این خود معامله ایست که در آن از کمر خرج میکنی و این امر خود نشان میدهد که خیبری ها قراریکه خودشان میگویند مستقل هستند" این بود متن مکتوب ، وباز مستر تایتلر" ادامه میدهد:

"بدین ترتیب عین از همین وقت مواجه بمشاجره ئی میباشیم که در آینده عموما روابط افغان و برطانیه را ناگوار و مکدر ساخت. قبایلی ها از روی ملیت افغان هستند و در داخل خاک و حدودی زندگانی میکنند که جزء امپراطوری احمد شاه درانی بود . ادعای افغانها راجع بخاکهائى که درغرب مجراندوس واقع است بعد از این که طانیه بعضی قسمت های آنرا از سکها گرفت و با استحقاق عمل فتح آنرا در دست دارد از میان رفته است ولی حقوق سلطنت امیر دوست محمد خان راجع بتمام اراضی و اقوامیکه بطرف غرب سرحد قدیم سک افتاده است امریست که با آن نمیتوان به آسانی مشاجره نمود . در صورتیکه امیر آنقدر قوه داشته باشد که آرزو و نظام سلطنتی خویش را بالای اقوام جنگ جو و وحشی کوه نشین بر قرار کند . عدم مهارت ام عدم مهارت امیر در انجام این کار قبایل را بحالی در آورد که در آنوقت و در ظرف چندین سال خویش را (مستقل) شمردند و این استقلال اگر از نظر حقوقی امکان نداشت در عمل محتمق و ثابت بود .

"بدین ترتیب قبایل مستقل و دستگاه اداری بریطانیا در شمالغرب هند جنگ و مشاجره وصلح مشغول بودند و مجادله بر علیه مشکلات اقتصادی و عشق چاول ، قبایلی ها را وادار می کرد که از کوهای خود فرود آمده جلگه های حاصل خیز پنجاب را لوت کنند . در 15 سال اول قوای سرحدی پنجاب که با محاصره دهلی شهرتی کسب نموده بود بحیث یک واحد مسلح تحت نظارت ملیکی ها بر علیه هجوم آوران مبارزه نمود این دسته از نقطه نظر نفر زیاد بود ولی کار آنها فقط تعقیب دزد سر حد و یا محاصرۀ اقتصادى قبیلۀ متمرد بود و هیچ قوه در روی زمین نمیتوانست در ظرف یک قرن قبایلی ها را تسخیر کند و وضع را آرام نماید وسجیۀ ایشان را طوری تغیر بدهد که با همسایگان خویش در جلگۀ هموار به آرامی زیست کنند . در ظرف سی سال که از اشغال سرحد بدست بریطانیا تا جنگ دوم افغان و انگلیس گذشت (۱۸٤۹ - ۱۸۷۹) ۳۷ دفعه قوای نظامی بر علیه قبایلی ها اعزام شد  شرح اوضاع در ١٨٧٦ نشان میدهد که مامورین پنجاب در آرامی سرحد چطور بمراتب کامیابی نایل شدند" مضمونیکه درمیان ناخنک از صفحات ۱۸۳ تا ۱۸5 کتاب افغانستان مؤلفۀ سر فرایزرتایتار اقتباس شده است و در سطور بالا از نظر خوانندگان گرامی گذشت دارای مطالب چندیست بسیار مفید که رویهمه رفته تا حد زیاد حاوی نظریات ما در مسایل مربوط بعلاقه های سرحدى وساکنین آزاد منش آن میباشد و اگر بعضی قسمت های آن شرح مزید داده شود مفید تر واقع خواهد گردید .

این پارچه از نقطه نظر تاریخ و سیاست مربوط بیک دورۀ سی ساله است که از ۱۸٤۹ تا ۱۸۷۹ را در بر میگیرد و این دوره ایست که در آغاز آن انگلیسها خط سر حدی بین اراضی هموار و پای دامنه های کوهای علاقه سر حدی را باصطلاح خود شان از سکها تسلیم شدند و در اخیر آن در اثر ادامۀ سیاست مشی پیش روی بار دوم سپاه متعرض فرنگی بخاکهای افغانستان بتعرض آغاز نمود . در 14 سال اول این دوره امیر دوست محمد خان بر تخت سلطنت افغانی جلوس داشت و جزء دورۀ دوم پادشاهی او بود و شانزده سال دیگر آن سلطنت اول و دوم امیر شیر علی خان را با دوره های کوتاه پادشاهی برادرانش که در وسط واقع شده است در بر میگیرد ، نقطۀ بسیار اساسی که سر فرایزر تایتلر هم بدان عطف توجه نموده است همان خود خط سرحدی است که در ١٨٤٩ از سکها گرفتند . این خط که بعد ها (سرحد اداری) خوانده شد فقط شامل یک حاشیه زمینهای هموار زراعتی بود که موازی در مجرای سند افتاده بود و تمام

حصص کوهستانی قبایلی ها از آن بیرون بود . بعبارت دیگر اگر بتناسب ساحۀ خاک قبایل نشین سرحدى که بین خط دیورند و مجرای اندوس منبسط است حساب کنیم یک ثلث آن به آنطرف خط و دو ثلث آن با ینطرف قرار داشت و همانطور که سر فرایزر تایتلر تصریح نموده اند فرض محال که سر حد ١٨٤٩ از سکها بانگلیسها رسیده باشد و یا محض با از بین رفتن سکها انگلیسها باساس استحقاق فتح به خویش حق داده باشند تا آن خط را تصاحب کنند باز هم بقیۀ آن یعنی قسمت اعظم حصص کوهستانی علاقه های بازهم سرحدی اینطرف سرحد سک جزء قلمر و سلطنت امیر دوست محمد خان بود و انگلیسها هیچگونه حق دعوی و تجاوز بران نداشتند .

در اینکه انگلیسها و (جان لارنس) امر جدید اداری ایشان در علاقه های پنجاب در اثر مشاغل زیاد اداری راجع بمسائل مربوط بخاکهای اینطرف اباسین وضع مبهمی پیش گرفته بود حرفی نداریم . ولی متاسفانه باساس اعترافیکه در سطور فوق بعمل آمده است بکدام دلیل در ماورای خط سر حدی افغان و سک بفکر تطبیق مشی سیاست پیشروی بودند ؟


آیا عین چنین مفکوره مشی غیر قانونی نبود ؟ آیا همین عزم نیات تجاوز کارانۀ فرنگی را ثابت نمی کند ؟ جای بسیار مسرت است که امروز در اثر افشای مکاتبۀ مامورین مسئول انگلیسی دریک دورۀ بسیار حساس صدای احتجاج پادشاه افغانستان امیر دوست محمد خان را میشنویم که از حق مشروع خویش و از تمامیت خاک کشور خود به کمال صراحت دفاع میکند . انگلیس هائیکه بعد از تجاوز ۱۸۳۹ باشتباه خود پی برده و مجددا امیر دوست محمد خان را وادار با شغال مجدد تخت و تاج از دست رفته اش ساختند چرا بار دیگر از شناختن حق و حقوق مشروع سلطنتی او سر پیچی میکنند ؟ احتجاج امیر دوست محمدخان در ۱۸5۷ در مقابل (هر برت ادوارد) که کمشنر پشاور آن را در مکتوب شخصی خود (جنگ سیاسی) خوانده واقعا (جنگ سیاسی) بود و این جنگ نشان میدهد که همیشه افغانستان و پادشاهان افغانستان در مقابل کوچکترین شائبه نیت فرنگی مبنی بر تجاوز بر خاکهای قبایل نشین علاقه های سر حدی صدای بسیار بلند و شدید اظهار مخالفت کرده اند . امیر دوست محمد خان طوری که این نامه نشان میدهد قبایلی ها را جزء تبعۀ خود می دانست و تمام قبایلی های اینطرف خط سرحدی (افغان و سک) رسما تبعۀ او بودند و بقیه هم در اکثر نقاط تا مجرای اباسین حتى آن طرف آن سلطۀ حکومت سک را قبول نداشتند . امیر در این جنگ سیاسی واضح تصریح کرده است که کمشنر پشاور و سائر مامورین انگلیسی ، پنجاب بدون وساطت او حق هیچ مداخله و معامله را با قبائل سرحدی ندارند همان طوری که (هر برت ادوارد) کمشنر پشاور از صورت احتجاج امیر دوست محمد خان تعجب کرده است امروز ما و مفکرین بیطرف از نظریات تجاوز کارانۀ او تعجب میکنیم که چطور با وجود یک خط سرحدى معین فکر تملک در ماورای آن در کلۀ او پیدا شده بود ؟ فرار امیر از بین خیبریها تعبیری است بیمورد که در صورت احتمال جزء مسائل داخلی و رفت و آمدهای امیر بکوشه و کنار مملکتش محسوب میگردد . امیر به رؤسا وملکان خیبری قرار رسوم وقت مواجب می داد تا به ایشان کمک اقتصادی شده باشد و این مواجب تنخواهی بود که در مقابل خدمات ملی به بزرگان قوم داده میشد و حال هم دولت افغانستان ببعضی از روسای قوم مناصب و مواجب اعزازی می دهد . اگر قرار آخرین جمله مکتوب (هربرت ادوارد) خیبری های مستقل بوده باشند پس فرنگی ها چه حقی داشتند که در خاکهای سر زمین مستقلی تجاوز وتخطى ومداخله کنند ؟ باساس همین جملۀ اخیر اگر حرف بزنیم خواهیم گفت که جنگ سی سی ١٨٥٧ ، امیر دوست محمد خان با جنگ سیاسی امروز بر سر یک مسئله است که خارجی هر که میخواهد باشد انگلیس یا دو مینیون انگلیس حق مداخله به خاکهای علاقه های سرحدی ندارد منتها آن روز امیر این علاقه ها را نظر بسوابق جزء خاک افغانستان وقلم رو خویش میشمرد و امروز ما باحترام ایجابات زمان و مکان رشد فکری و اجتماعی قبایل را مد نظر گرفته مطابق مدلول اعلامیۀ حقوق بشر استقلال کامل ایشانرا مطالبه میکنیم سر فرایزر تایتلر با این اعتراف که قبایلیها از روی ملیت افغان هستند و در داخل حدودی زندگانی میکنند که جزء امپراطوری احمد شاه درانی بود و تنها بعضی حصص آن را انگلیسها در اثر عمل فتح از سکها گرفتند عین نظریۀ امیر دوست محمد خان را تائید میکند مستر تایتلر ادعای افغانستان را تنها بر حاشیه بین خاک مجرای سند و سر حد اداری از میان رفته تلقی می کند ولی در مورد ما بقى خاک نظر دیگر دارد و واضح میگوید که در آن مواد به آسانی مشاجره نمیتوان کرد . مشارالیه در اصل حق مالکیت امیر بر خاکهای قبایلی اینطرف سرحد افغان و سک اعتراف دارد و با قید همین اعتراف میگوید که عدم مهارت امیر در اجرای منویاتش در میان قبایلی های سلحشور سبب شد که ایشان خویش را آزاد و مستقل احساس کنند بعبارت دیگر مفکورۀ آزادی قبایلیها و اصطلاح قبایل آزاد در نظر مولف انگلیسی کتاب افغانستان ازین پیدا شده است که امیر دوست محمد خان مهارت در اجرای آرزوها و مرام اداری خود در میان ایشان بخرج داده نتوانست و قبایلی خویش را مستقل احساس کردند و اگر این استقلال از نظر حقوقی امکان نداشت در عمل محقق و ثابت بود .

شبهۀ نیست که در دورۀ سلطنت امیر دوست محمد خان حتى تا اخیر سلطنت امیر شیر علی خان که منتهى بتعرض ۱۸۷۹ انگلیسها شد استقلال قبایلی ها از نقطۀ نظر حقوقی دولت افغانستان و سک مفهوم و امکانی نداشت برای اینکه این طرف خط سرحدی افغان وسک سرزمین افغانستان افتاده بود معذ الک در قید همین شرایط قبایلی خود را آزاد احساس میکردند و در عمل آزادی و استقلال داشتند . روح آزادی در میان قبایلی ها امریست که محیط کوهستانی خودش با یشان القا کرده است . اعتراف می کنیم که ضعف اداری امیر دوست محمد خان و جانشینش که بیشتر مصروف رقابت های دودمانی بودند بیشتر بقبایلیها که در کوهای دشوار گذار افتاده بودند آزادی و استقلال داد ما ازین ضعف اداره گذشته در حالی که منتج به تنمیۀ روح آزادی و استقلال در میان قبایلیها شد که شکایت نداریم و بهر علتی از علت ها که بوده مسروریم که امروز یک نفر از سیاسیون مطلع انگلیس به آزادی و استقلال قبایلیها اعتراف میکند . ما اگر روزی از راه ضعف اداری عامل تلقین روح آزادی در میان قبایلیها شدیم امروز از روی اراده و درک حقیقت میخواهیم بگوئیم که درینطرف یک قرن سلطۀ تحمیلى اجانب روح آزادی طلبی و حریت بکمان معنی اوج گرفته و حالا که بساط مناقشه های افغان و بریطانیا از میان برداشته شده است باید بهمان قبایلی هائى که یک قرن قبل باحراز حریت خویش مستشعر بودند و عبارت از اهالی پښتونستان میباشد آزادی و استقلال کامل داده شود تا باب مناقشه دیگر که بد بختانه میان افغانستان و پاکستان بر سر یک مسئله حیاتی قبایلی ها باز گردیده است بزودی بسته گردد و یک حقیقت مسلم که افکار حلقه های بین المللی متوجه آنست اسباب کشیدگی مزید میان دو همسایه و دو کشور اسلامی نگردد .

خط سر حدی پای دامنه های کوها که انگلیسها از سکها گرفتند خطی بود که متاسفانه قبایل کوه نشین پښتون را از اراضی زراعتی و چرا گاهای دایمی حیوانات و مقر زمستانی آنها محروم میساخت و بدین واسطه انگلیس ها تنها درظرف سی سال پیش از جنگ دوم افغان و انگلیس ۳۷ مرتبه با عملیات نظامی با قبایلی ها مواجه شدند آیا قبایل کو چی و مالدار قومی که اراضی زراعتی آنها غصب شده بود میتوانستند بکوه های خود محدود شوند ؟ انگلیس ها در یک قرن فشار مسایل علاقه های سر حدی راحل نتوانستند برای اینکه از منطق منحرف شدند و متاسفانه هنوز هم بصورت غیر مستقیم میخواهند بحکم این منطق منحرف مشکلات را بامید کدام منفعت موهوم آیندۀ کماکان بر جا گذارند ولی چون سیر وظرف زمانه تغیر کرده و عقاید بین المللی متوجه وخامت وضاع شده بحکم حقیقت از ورای ابرهای استعمار و استعباد چهرۀ حقیقی پښتونستان مستقل و آزاد بنظر ها جلوه میکند.