امید لطف
از کتاب: دیوان محجوبه هروی
، غزل
دیدار تو جنت نعیم است
هجران تو دوزخ و جحیم است
یکره نظری بحال من کن
کز تیغ غمت دلم درونیم است
آنکس که شب فراق دیده
از روز جزا و را چه بیم است
دوزخ نرسد بفرقت دوست
هر چند عذاب او الیم است
عیسی نکند علاج دردش
انکس که ز هجر تو سقیم است
کی میل کند بسوی جنت
انکس که بکوی تو مقیم است
یارب کرم تو هست اعظم
هر چند گناه من عظیم است
نومید مشر ز لطف عاشق
کو راحم و نام او رحیم است
«محجوبه » بخواه حاجت خویش
از درگه حف که او کریم است