138

نظام الدین علی شیر یا فنائی

از کتاب: آثار هرات

اگر چه به اعتقاد تمام ،تذکره نویسان، علی شیر از علمای ماوراءالنهر است ولی از آنجا که ما در آغاز این کتاب ضمانت نموده ایم که شعرایی را که از هرات نبوده و در این محیط زندگانی کرده یا دفن شده باشند نیز تشریح نماییم و بر علاوه که بقای بقایای خیر و بقاع مفید آن نیز ما را به این امر مؤید میگردید لهذا محض نسبت به این دو شق اخیر یعنی گذشتن اکثر حصص عمر علی شیر در هرات و این که قبر او در هرات است اگر او را در قطار شعرای هراتی ذکر کنیم خالی از افاده نیست.

امیر علی شیر وزیر اعظم سلطان حسین میرزای بایقرا و به یک تخمین فرمانفرمای او در هرات بود. به قول صاحب ادبیات تاجیک و هم به اسناد آتشکده و مرآت الخیال و روضة الصفا و غیره در سنه ۸۴۴ تولد و در سال ۹۰۶ هجری قمری وفات یافته است با حضرت جامی ارادت و اخلاص تام دارد ارباب علم و فضل و صاحبان معرفت و نفوذ در کنف عنایت او تربیه یافته ستوده علما و ممدوح فضلا بوده است. در دورهٔ سلطان حسین در هرات مصدر خدمات مهمی ،شده مدارس علمی ،مساجد، خانقاه و مصلّی کاروانسراهای متعددی بنا نموده و تا هنوز اکثر آثار او باقی است اهالی هرات همچنان که به عنوان شاهرخی و بایقرایی ستایش میکنند به همان و تیره به نام امیر علی شیر نیز آشنا بوده و تاحال که ۴۴۳ سال از مرگ او گذشته هنوز هم به او تبجیل و احترام می نمایند. 


در فارسی و ترکی قصاید و غزلیات بلند و عالی مینویسد. به زبان فارسی فنایی تخلّص میکند و در ترکی نوایی تذکرهٔ مجالس النفایس را در ذکر حالات شعرای معاصر خود به زبان ترکی تألیف نموده و در آن راجع به حالات شعرا اگر چه به صورت ایجاز پیش آمده اما قصوری هم نکرده است.

 (به جواب قصیده امیر خسرو ساخته)


 آتشین لعلی که تاج خسروان را زیور است

اخگری بهر خیال خام پختن در سر است

تخم رسوایی دهد بر دانه تسبیح زرق

آری آری دانه جنس خویش را بارآور است

گنبد اخضر که خون ریزی است فعلش دور نیست

برگ حینا اخضر آمد لیک رنگش احمر است

مرد را یک منزل از ملک فنادان تا بقا

مهر را یک روزه راه از باختر تا خاور است 

بیگنه را ساختن آزرده از تیغ زبان 

ناتوان کردن رگ بی رنج را از نشتر است

ظالم و عادل نه یکسان اند در تعمیر ملک 

خوک دیگر در شیار ملک و دهقان دیگر است

رهروان بارکش را سهل دان اطعام فقر 

در دهان ناقه خار خشک خرمای تر است

اهل همّت را ز ناهمواری گردون چه باک

شیر انجم را چه غم کاندر زمین جوی و جر است

ای بسا نقصان که در ضمنش بود یک نوع سود 

چون دف لولی درید از بهر میمون چنبر است 

محنت افلاس مفرط در کرانی قاف دان

قاف شد چون فاقه بیحد گشت وین مشکل تر است 

شه که میخواهد ز دست خویش ویرانی ملک 

خسرو بی عاقبت خُسْر بلاد و کشور است 

قید زینت مسقط فرّ شکوه خسروی است

شیر زنجیری ز شیر بیشه کم صولت تر است

تحفة الافكار گر نامش کنم نبود عجب 

تحفه چون نزدت ز بحر فکرتم این گوهر است

گشت یوم جامع و شهر رجب تاریخ آن 

طرفه تر کاین روز و مه اتمام آن را مظهر است (۸۸۰)


رباعی


این نامه نه ،نامه دافع درد من است 

آرام درون رنج پرورد من است

تسکین دل گرم و دم سرد من است 

یعنی خبر از ماه جهانگرد من است


گر در حضرم به گفت وگویت باشم 

ور در سفرم به جست وجویت باشم 

در وقت ،حضور روبه رویت باشم 

در غیبت روی دل به سویت باشم


ای شبِ غم چند دور از روی یارم میکُشی

زنده میدارم تو را، بهر چه کارم میکشی