32

نتایج فتح بابر در هند

از کتاب: ظهیرالدین محمد بابر

گفتیم که بابر شخصیت جامع و برازنده و دارای مزایای کلتوری آسیای میانه بود. این کلتور منابعی از گلتو راسلامی و بقایای کلتور زیبای آسیای میانه مخلوط با منابع مغولی داشت ، كه يک ذخيره لطیفی هم از فکر تصوف نقشبندی و ادبیات و سیع زبان فارسی در آن آمیخته بود . بابر با این ذخایر کلتوری به هند آمد. اگر چه کلتور اسلامی در هند سوابقی از فتوحات محمود و منابع غزنه و غور داشت وسلاطین اسلامی از غزنویان و غوریان و خلجیان و لودیان ذخایر عظیم فکری و فرهنگی را از راه غزنه و سند به هندوستان انتقال داده بودند، و حتی لاهو و را  "غزنی صغیر" بدین سبب میگفتند: که مجمع ارباب فضل و تقوی و زند گشته و يک آبادانی نو از مردم بخارا و غزنی و سمرقند و غیره در آن پدید آمده بود  و امیر خسرو دهلوی درین با ره گوید : 

        

خوشا هندوستان و رونق دین      شریعت را کمال عز و تمکین

ز علم با عمل د هلی ، بخارا          ز شاهان گشته اسلا اسلام آشکار ا

ز غزنین تالب دریا درین باب             همه اسلام بینی بر یکی آب 


بابر علاوه بر ذخایر سابقه کلتور اسلامی برخی مزایای دیگری را به هندوستان انتقال داد: با فتح وی به هند راه آمد و رفت اهل علم و هنر مندان از آسیای میانه و ایران به هند کشو ده شد ، وی در هند بسا از سنن مدنی آسیای میانه را  رواج داد، باغها طرح کرد ، عمارت ها ساخت و سبک تعمیر هند را به اختلاط این عناصر غنی تر گردانید . وی گوید : "یک عیب کلان هندوستان اینست که آب روان ندارد، هر جای که قابل بودن باشد چرخ های ساخته و آبهائی روان کرده ، طرح و اروسیاق و ارجاها ساخته شد. بعد از آمدن آگره بعد از چند روز ، به جهت همین مصلحت از آب جون گذشته ، جا های باغ ملاحظه کردیم . آن چنان بی صفا و خراب جاها بود، که به صد کراهیت و نا خوشی از آنجا عبور کردیم از جهت مکروهی و ناخوشی این جاها خیال چار باغ از خاطر بر آمد . غیر ازین دیگر اینچنین جای چون نزدیک آگره نبود ضرور شد به همین جا درست کرده شد. اول چاه کلان که آب حمام از آن چاهست بنیاد شد : دگر این پارچه زمین که درخت های املی و حوض مثمن است بعد ازین ها حوض کلان وصحن او شد. بعد از آن حوضی که در پیش عمارات سنگین است و تالار شده ، بعد از آن با غچه خلوت خانه و خانهای اوشد . بعد از آن حمام شد.

در این طور بی صفا و بی سیاق هندی طور طراحی ها و باغچه ها سیاق وار پیدا شد، در هر گوشه چمن های معقول در هر چمن گل و نسترین موجه و فریبا مکمل شد." بدین طور بابر ذوق باغ ار آئی و تعمیر خراسانی خود رابکار برد.


وی ساختن حمام را هم در ابنیۀ شاهی خود روا چداد و خود او گوید : که ما از سه چیز هندوستان رنج می بردیم : از گر می ـ بادهای تند - گرد وخاک . كه حمام دافع هر سه بود ، و تمام آن از سنگ ساخته شد بابر در هند لطافت و زیبائی های مدنی آسیای میانه را ندید وی گوید: هندوستان کم لطافت واقع شد، در مردمش حسن نی ، حسن اختلاط و آمیزش و آمد و رفت نی ، طبع نی ، ادراک و ادب نی ، کرم و مروت نی . در هنرها و کارهای او سیاق و اندام و رجه و کونیانی ، اسپ خوب نی ، گوشت خوب نی ، انگو ر وخربوزه و میوهای خوب نی ، یخ و آب سرد نی، در بازارهای او طعام خوب و نان خوب نی، حمام نی ، مدرسه نی، شمع و مشعل نی ... در باغها و عمارتها آبهای روان نی ، در عمارات او صفا وهوا و اندام و سیاق نی ، رعیت و مردم ریزه تمام پای برهنه میگردند ... ولی ولایت کلان است طلا وزر او بسیار است در چنین صورت اکنون فاتح جدید هند و شهزاده با ذوق و مدنیت پرور آسیای میانه ، یعنی بابر وظیفه داشت که از ثروت سرشار هند در تعمیر آن کار گیرد، و مبادی مدنیت آسیای میانه را بدانجا انتقال دهد و نتیجه روشن و مفید فتوحات او هم همین است که بابر در مدت کمی بعد از فتح ،هند عمارات وباغها و تفريح گاه ها و حوض ها ساخت ، و آبها جاری کرد، تاحد یکه مردم هند چون این طرحهای با اندا و زیبای مدنی راند بده بودند آن طرف جون را که این عمارت ها در آن شده بود "کابل" نام نهادند

 وبد ينصورت مدنیت و کلتور کابل به آگره و قلب هند انتقال یافت.


وی نباتات و درختان خراسانی را هم به هند بردوستی برای کاشتن خربوزه یک نفر پالیزوان بلخی را در اگره گماشت که پالیز خربوزه او بار داد ، و در باغ هشت بهشت تاک های انگور را پرورانید، و از جهت خربوزه و انگور شدن در هندوستان بسیار خورسند بو د وی میوهای هندی را هم به افغانستان انتقال داد، وکیله ونیشكررا از هند آورده در باغ وفا در آدینه پور کاشت و

فعالیت تعمیری او در هند آنقدر سریع و وسیع است که در اگره هر روز ۶۸۰ نفرسنگ تراش و درسیکری  Sikri وبيانه Biyana ودهول پور Dholpur گوالیار Gwaliar وكول Kiul یک هزار و چها رصدو نود و یک سنگ تراش هر روز بکار تراشیدن سنگ های ابنیه بابری مشغول بودند. 

آمدن بابر به هند برجریان ادبی و علمی و هنری هم اثر افکند. بدین معنی که بسا از علما ء وشعر أو مورخان و هنرمندان خراسانی به هند آمدند ، وازین رو در کلتور هندو ادبیات و محیط علمی آنجا از نظر فکر وسبک آثار جاویدی وارد کردند، که ما بعد ازین در عصر اخلاف بابر نتایج بسیار روشن آنرا در تاسیس مکاتب هنری و فکری و ادبی عصر مغولیه در هند می بینیم.

درسنه ۹۳۵ هـ ۱۵۲۸م خواند میرمؤرخ و مو لانا شهاب الدين معما في ومير ابراهیم قانونی که یکی مؤرخ وعالم ، ودیگری ادیب وشاعر و سومين هنر مند موسیقی نوازی بود از هرات بدربار بابر رسیدند و این خود انتقال مبادی کلتوری را از خراسان بهند ثابت میسازد. از نتایج کلتوری فتح بابر برهند اینست که وی و درباریان واخلاف او مبادی کلتورى ماورا النهر وافغانستان را با کلتو رهند در آمیختند، و یک مجموعه زیبایی از کلتور مغولیه هند بوجود آوردند که تا کنون هم در ادبیات اردو و ساحه های مختلف زندگانی مردم بر صغیر هند و پاکستان دیده میشود و ازین روبابر را یک شخصيتي به منزله حلقۀ وصل بین آسیای میانه و هند شمرده اند که در فاصله مابینی دسته های غارتگر و امپرا طوری واقع بود. زبان بابر و اکثر درباریان او ازیکی بود و اوا ز آسیای میانه بسا کلمات ازبکی یا ترکی شرقی را با خود گرفته و به هند آورد، این، اکثر به اموراداره ولشکر کشی و دربار تعلق داشت ، و بنابرین علاوه بر کلمات ترکی که قبلا در عصر سلاطین اسلامی با آمدن عناصر ترکی نژاد در هند رواج داشت، یک عده کلمات دیگر هم در ادبیات هند و زبان فارسی آنجا داخل گشت مانند قور چی (سلا حدار ) توق (بیرق) بكاول (طباخ) ساجق ( پیشکش ) سوچی ( آبدار ) طوی (چشن) بچکی (اهل بزم وخلوت) گو کلتاش (دایه زاده) چاپقون (غارت) النک (مرغزار ) اردو (لشکر گاه) وصد ها لغت دیگر که اغاز استعمال آن در هند از بابرنامه است. رواج تجارت و مبادلۀ اموال تجارتی و رفت وآمد کار وانهای بازرگانان نیز مؤيد خلط كلتور هند باخر اسان بود که با فتوح بابر این کار تسریع پذیرفت چنانچه بسا از مصنوعات هند به آسیای میانه و ایران صادر می گشت و مبادله های فرهنگی صورت میگرفت. با فتوحات بابر در هند بسا عناصر مغولیۀ آسیای میانه و اوزبک به هند اه یافتند و بمر و رایام در انجا هندی شدند و بنا برین کلتور و مدنیت هند که پیش از بابر دو عنصر قوی + هندی اسلا می داشت اکنون در آن يک عنصر دیگر مغولی هم افزوده شد.


عنصر اول هندی از مواریث اسلاف هندوان و دین و فرهنگ قدیم هند است. و عنصر دوم که ما اسلامی می نامیدیم ، به وسیلۀ عرب از راه سند و باز بوسیلۀ غزنویان و افغانان و رجال پروردۀ دربار غوریان به هند رسیده بود، و بابر عنصر سوم مختلط مغولی و آسیای میانه را بر آن افزود.

و ما می بینیم که از امتزاج این عناصر در هندوستان زبان اردو با ادبیات بوجود آمد، و در عالم سیاست هم در قرن بیستم مملکتی بنام پاکستان عرض وجود کرد که بر مواریث فرهنگی همان سه عنصر قوی اتکاء دارد. فتح بابر در نصف اول قرن ۱۶ قوت و موجودیت سیاسی عناصر هند و و راجگان آنها را از بین برد ، و بعد از آن در مدت سه قرن تسلط اخلاف بابر ـ مخصوصاً در سلطنت نیم قرنه اورنگزيب ـ بحيث یک نيروى مستقل سیاسی باقی نماندند و اگر بعد از فوت او ر نگزیب در هندوستان جنوبی بصورت جنبش مرهته ظهور کردند باز هم قوه آنها مصروف جنگ عناصر اسلامی هندی و احمد شاه ابدالی گردید. بنابرین در آغاز قرن هر دهم وضع داخلی هندوستان از نظر عدم وجود يک نيروى متحد سیاسی خیلی آشفته بود. پادشاهان اخلاف بابر در دهلی آنقدر ضعیف بودند که برای دفاع خود از حمله های قوای مرهته كمک احمدشاه ابدالی را از افغا نستان خواستند. با این وضع در هندوستان نیر وی متحد "داخلی" وجود نداشت، و از افغانستان وما وراء النهر هم امدادی به پادشاهان بابری دهلی نمیرسید، و آنها در مدت سه قرن از منشاء خود یعنی ماوراءالنهر و افغانستان دور شده بودند . و نتیجه تمام این اوضاع همین بود که زمینه فتح انگلیس در هند فراهم آمد.