کاشکی
از کتاب: دیوان محجوبه هروی
، غزل
کاشکی عاشق دلدار نمیگردیدم
مبتلای ستم یار نمی گردیدم
مایل آنگل رخسار نمی گردیدم
بعزیزان جهان خوار نمیگردیدم
بسته ء طره طرار نمیگردیدم
فارغ از سبحه و زنار نمیگردیدم
گر علاج دل مجروح مریضان میکرد
اینقدر خاموش و بیمار نمی گردیدم
ور نکردی هوس لعل گهر بار ترا
انیچنین از مژه خونبار نمی گردیدم
از شراب لبشب از جرعه فشاندی با من
تا ابد عاقل و هشیار نمی گردیدم
گر ندیدی خم گیسوی دلاویز ترا
همچو«محجوبه» گرفتار نمی گردیدم