التاسع ملك هند وخان مويدالدين مبارك الخازن
هندوخان مهترمبارك باصل ازمهر(۹) بود،چون بخدمت سلطان افتاد سلطان او را بخرید از فخرالبيت ته نهاهانی (۷) غایت مرد نیکودیرت، وخوب اخلاق (۸) وصافي اعتقاد بود، و بخد مت سلطان قر بت تمام داشت ومحل اعتماد کلی یافته بود وازاول حال تا آخرعهد دولت شمسی،ورضوی محترم وموقر بود، وخزينه دار، وخدمتهای پسندیده کرده بود و جمله بزرگان سلطان که بمناصب ملکی ومراتب بزرگی رسیدند دراهتمام وشفقت اوبودند،همگان را هم چو پدر (۹) مشفق وم هرمان بود، اول که بخدمت سلطان افتادي وزبان شد بعد ازآن مشعله دارشد، و درآن مرتبه
(۱) مط: بهتکوردریکی ازنسخ تهكوره،راورتی گوید: که بهتی گورایا بهته گوره درساحل چپ سان درشرق بنارس در مرکزکالنجرافتاده (۲) راورتی ازنسخ خود صورمختلف کلمه را نقل می کند:مانش، مالش، تا بس. دراصل نیست، شاید تا بس یا تابس باشد، که ملك نصرت الدين سالف الذكربدان منسوب بود(۳) اصل: تغان تت(۴) مط: رحمة الله علیه (۵ )مط و راورتی: الخازن السلطاني (۵) راورتی کوبدن که مهربا مهیر درحوضه های ساگرو نرسبده درعرض ۲۶ درجه و طول ۸۰ درجه ۴۹ دقيقه واقع است، چون باين تام جهانی درترکستان وغيره من معلوم نیست بنا بران موید الدین را غلام ترك نمی توان شمرد،بلکه شاید اصلا هند و بود(۷) اصل:صفهاني (۸) مط: مردی نیکوسیرت و گزیده اخلاق، (۹) مط: بمنزلت پدر
(۱۹) طبقه ۲۲ ملوک شمسیه
درحدود ولايت برن که سلطان مقطع برن بود درعهد سلطان قطب الدین [سلطان برقبيله مواس (۱) هندو بدوانيد ،دران غزا (۲) هند وخان مبارك (مرد) هندوئی) را بسيخ مشعله بینداخت و بدوزخ فرستاد سلطان اورا طشت داری فرمود مد تهادران مرتبه خدمت کرد، چون کارمملکت بدولت شه ممه ی مرتب شد مهترمبارك خزينه (۳) دارشد، تا آخرعمر دست ازطشت داری نداشت، وهم چنان( خدمت) طشت داری خاص میکرد، درعهد يکه سلطان سعید برای محروسه کاليور(۴) فرودآمد[ه بود وآن قلعه را فتح کرد، داعی دولت منھاج سراج درآن لشکر، مدت هفت ماه درسراپرده سلطانی، بحکم فرمان، درهفته دو نوبت تذکيرعقد میکرد، و درماه رمضان و عشرذي الحجه دوعشرمحرم هرروز می گفت - چون حقوق دعا گوئی ثا بت گردانیده بود بعد ازفتح، کل امورشرعی این (۵) قلعه حوا له این داعی فرمود و آن تفو یض درشوور سنه ثلاثين وستمائه بود، غرض آنچه دروقت تشریفات اشغال (۶) شرعی، مهترمبارک (۷) هندوخان خود بخزانه عاليه حاضر شد و چندین لطف ودلداری فرمود که داری ممنون اکرام اوشت، حق تعالی ازوی قبول گرداناد، و بروی رحمت کناد، چون عید شمسی منقرض شد، درعهد سلطان رضيه ولايت و قلعه چه بد ومفوض شد، چون تخت بسلطان معزالدين رسید، جالندرحوا له اوشد،ازآن بلاد بحضرت آمد، برحمت حق پیوست (۸)
العاشرالملك اختيارالدين قراقش (خان)ایتکین (رحمة الله عليه]
ملك اختيارالدين قراقش ایتکین، ازقره خطا [ی] بود، مردی بغایت نیکوسیوت و جوانمرد وصا في باطن، و با نواع مردی و شجاعت آراسته بود وازبندگان قد يم.[چون] سلطان طاب ثراه اورا بخرید ساقی خاص
(۱) مط:مهراس،راورتی این کلمه را بمعنی مستقل و آزاد ترجمه کرده و نمیدانم که اصل آن چه بوده ،مواس که درینجا آمده، بصورت مواسات جمع درصفحه گذشته و بیشتراز آن به شکل مفرد هم آمده، که درحواشی گذشته شرح آن گذشت (رك : ۹۸) (۲) مط: غزو(۳) مط:خزانه(۴)مط: کالیوار(۵) مط:آن (۶) اصل: اشتغال، (۷) مط: مهترمهتران هند وخان (۸) مط: رسید ازآن بلاد بحضرت آمد و ولایت جالندر حواله او شد، و همان جا برحمت حق تعالی پیوست عليه الرحمة
(۲۰) طبقه ۲۲ ملوک شمسیه
شد، بعد از مدتی مدید، چون خدمت کرد، اقطاع بربوون و درنكوان (۱) یافت، و بعد از[ان] چند سال خالصات تمبرهنده راشحنه شد،و بعد ازان هم درعهد سلطان سعيد ملتان اقطاع او شد، بعد ازکبیرخان (۲) [و] خطاب او قره قش خان شد، چون عهد شمسهی منقرض شد (۳) سلطان رضيه لوهوررا از کبیرخان (۴) صرف کرد(۵) ملتان حواله کبیرخان (۹) شد چنانچه بتقريررسیده است [و] وقایع قراقش (ملك ) به اوهور[و برون آمدن او درحوادث کفار و وا قعه لوهور] تحریر خواهد يافت انشاالله تعالی قراقش (خان) را ولايت بهیانه (۴) داد، مدتی بدان طر ف بود،چون عهد سلطان معزالدين شد، وامراء خروج کردند ،ماك قراقش با ملکی یوز بك بحضرت پیوستند (۵) و چون مترمبارك شاه فرخی، قصد ملوك وامر اء ترك می کرد،سلطان معزالدين (را) برملك قراقش وملك يوز بك [مزاج] متغیرگردانيد، هردو را قيد کردند، وچون شهرفتح شد، و بعد از مدتی نزديك ] تخت به سلطان علاء الدين رسید ، قراقم (خان) اميرح جب شد، و بعد از به دقی روز جوو بیست و پنجم ماه جمادی الأول سنة أربع واربعين وستمائه بهیا نه (۹) اقطاع او شد، و بعد ازمدتی کرو اورامفوض شد، و( از) آنجا درموافقت ملك قيران تمرخان با لشكربطرف لکھنوتی آمده، وبا طغانخان (یکجا) مراجعت کرد،وچون تخت ملك بدرهم) يون سلطان جهان ناصرالدنيا والدین زیب و بها گرفت، درسال سنة أربع واربعين وست مانه درحدود کره قراقش خان شهادت یا فت عليه الرحمة والغفران(۷)