گرفتگی و گرفتاری و گیر و گرفت
گرفتگی حالت شبیه خستگی و آزردگی و بی میلی به اختلاط وآمیزش را می گویند صایب گفته است :
چون غنچه از گرفتگی دل درین چمن
یارای حرف نیست به چندین زبان مرا
گرفته معلوم شدن یا گرفته خاطربودن . در زبان نوشتار همانند آن فسرده خاطر به کار رفته است .
به محفلــــم منمایید دوستان تکلیف
فسرده خاطرم و ذوق اختلاطم نیست
با آن هم این دو حالت فرق دارند. گرفته به آزرده خاطر نزدیکتر است تا افسرده خاطر.
گرفتار چند معنا دارد : یکی عاشق . گرفتاران به معنای دل داده گان و عاشقان کاربرد دارد.
از خواجوی کرمانی خوانده شده است :
چون ننالم کانکه فریاد گرفتاران ازوست
کی به فریادم رسد کو را گرفتاران بسند
سعدی گفته است :
کس ندانم که درین شهرگرفتارتونیست
هیچ بازار چنین گـرم چو بازار تو نیست
در بیتی از حافظ نیز گرفتار به معنای عاشق خواندنیست :
باز پـرسید زگیسوی شکــن در شکــنش
کین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
دیگری مصروف ، مشغول . گرفتاری ، کار و مشغولی زیادداشتن . می گویند : دراین روزها گرفتاریها زیاداست . گرفتاریهای روزمره . .
دیگر معنای گرفتار اسیر ودربند است . در عبارت گرفتاری مجرمان و دزدان . گرفتار کردن فعل متعدی یا گذرای آن است وگرفتار شدن فعل لازمی یا نا گذرای آن .
نظامی گنجه یی گرفتاری را به معنای اسیری و دربند بودن به کار برده است :
نظامی زگنجینه بکشای بند
گرفتاری گنجه تا چند چند
و عبارت گیر وگرفت که از دو بن فعل گرفتن یعنی گیر بن فعل مضارع یا آینده و گرفت بن فعل ما ضی یا گذشته ساخته شده است معنای گستردگی بازداشتها و زندانی کردنهارا دربردارد.
به صورت مجازی گرفتار مرض و دعوا وحتا گرفتار شادی وطرب وزهد وپرهیز بودن هم کاربرد داشته است، چنان که مولانا گفته است :
ما گرفتار شادی وطربیم
نه گرفتار زهد وپرهیزیم
ودر شعر مولانا زاهد هم گرفتار ریش ودستار است :
کلاه کژبنهی همچو ماه ونورت نیست
بـروبـرو که گـرفتـار ریش ودستـاری
گرفتم فرض کردم معنا هم دارد . گرفتیم یعنی فرض کردیم و گیرم یعنی فرض کنم
متل است : «گیرم که فلک جامه دهد ، کو اندام ؟» .
و بیدل در بیتی می گوید:
گــرفتم باطنت نکشو د راهـی
جهان هم گرد دل داردنگاهی