امرای بنی امیه تا جنبش ابومسلم
بعد از قتل قتبیه قاتل او و کیع بن حسان تاده ماه دیگر در خراسان حکم راند و در سنۀ ۹۷ ه یزید بن مهلب از دربار سلیمان بن عبدالملک به خراسان امد و نخستین کاروی این بود که فرزند خود مخلد رابه محاسبه وکیع گماشت و اورا حبس نمود و گفت:
«مال خدا را بده !» اما وکیع جواب داد: «آیا من خزانه دار خدا بودم؟»
یزید پسر خود مخلد را در خراسان ماند و خود وی با صد هزار مرد جنگی عربی و خراسانی توجه خود را به فتوح جرجان و دهسقان سمت غربی خراسان معطوف داشت تاکه در سنه ۹۹ ه سلیمان بن عبدالملک در گذشت و بجایش خلیفۀ داد گر و پارسا و درست کار اموی حضرت عمر بن بن عبدالعزیز بنشبت این خلیفۀ بزرگ و پرهیز گار بر سنت پیمبر و خلفای او برفت و فتوح اسلامی را در هر طر ف دوام داد, و به فرماندهان ماورا النهر نامه یی نوشت و ایشانرا بدیم اسلامی باز خواند که برخی ازیشان کیش اسلامی را پذیرفتند خلیفه جراح بن عبدالله حکمی را بامارت خراسان گماشت و او مخلد بن یزید و کار داران اورا زندانی کرد و عبدالله بن معمبریشکری را به ماورائ النهر فرستاد که تا شاش و حدود چین پیش رفت , جراح بر قبضۀ شمشیر و استعمال زور و نیرو اتکاء کرد و در تبذیر مال دولت نیز سخت بیباک بود پارچه های سیم و زر را زیر توشک خود نهادی و چون کسان وی بدربارش داخل شدی هر یکی را بمقداریکه در خور وی بودی زدی . اما خلیفه دارای سیاست معقول و ملایمی بود و از ملل رام شده فقط به گرفتن با ژ قناعت می کرد بنابران بین سیاست خلیفه و گماشته اش تضادی پیدا آمد و خلیفه بجای او دونفر کار دار عمدۀ خود را فرستاد که عبدالرحمن بن نعیم غامدی سپه سالار لشکر , و عبدالرحمن بن عبدالله قشیری خود را فرستاد که عبدالرحمن بن نعیم غامدی سپه سالار لشکر , و عبدالرحمن بن عبدالله قشیری کارد دار مالیات بود. و درسنه ۱۰۰ ه ایالت هرات به علی بن عامر ضبی سپرده شد.۲
فرامین خلیفه که در مورد تقرر این دو نفر به خراسانیان نوشته شده و در سر گذشت اداره و تقوای اجتماعی نظایر بر جسته و روشنی است که تاریخ خراسان بیاد دارد خلیفه پارساه و مردم پرور چنین نوشت:
«ای مردم خراسان ابرامور حربی شما عبدالرحمن بن نعیم و بر امور مالی شما عبدالرحمن بن عبدالله را گماشتم اما با ایشان شناسای سابقه ندارم ولی با استناد خبریکه از انها داشتیم ایشانرا بر گزیدم اگر موافق میل شما باشند شکر خدار ا بجا آورید والا از خدا استعانت جویید و لاحول و لاقوة الا بالله .»۳
بخود عبدالرحمن بن نعیم چنین نگاشت :
«اما بعد : همواره به بندگان خدا برای خدا بندۀ پنددهنده
باش در راه خدا از دشنام مردم مترس , زیرا خداوند بتو اولی تر از مردمست
و حق او بیشتر در کار های مردم به نیکوئی و نصیحت و امانت و خیر خواهی گرای و مبادا که جز حق به چز دیگری میل کنی و ازو هیچ پوشیده نیست و پناه گاهی جز او نیست «.۴
این خلیفه خیر و نیکو کار درسنه ۱۰۱ ها از جهان رفت وی موقع خراسان را در کشور
1- فتوح ۵۲۴ ۵/۲۹۰ ببعد زین الاخبار ۶۶ الف
۲-مجمل فصیحی ۱/۱۸۲
۳-۴ طبری ۵/۲۹۰
وسیع اسلامی که در زیر اوقات از دریای مدیترانه تا مرزهای چین میرسید بکمال و تمام درک کرده بود و به عامل خراج خود عقبه بن زرعه طایی که بعد از قشیری فرستاده شده بود چنین هدایت داد:
«در مرزهای اسلامی بزرگتر و مهم تر از خراسان جایی را نمی بینم باژ انرا بتمامی فرا گیرولی ظلم مکن اگر مالیات انجا برایت کافی نباشد بمن بنویس تا ازینجا مالی فراوان بفرستم.»۱
باری عقبه بعد از سنجش مالیات واصله به خلیفه نوشت: که اندازه باژ و مداخل مالی از مصارف انجابیش تر است خلیفه هدایت داد: مبلغ فاضل و باقی مانده را بر محتاجان ان جا تقسیم کن !۲
بعد از وفات خلیفه عمر بن عبدالعزیز در سنۀ ۱۰۱ ه یزید بن عبدالملک بجایش نشست وی برای عراق و خراسان یکنفر والی را که مسلمه بن عبدالملک باشد معین گردانید و مسلمه از طرف خود سعید بن عبدالعزیز اموی را بر خراسان حاکم کر وی مرد رعنا و نازک متعمی بود باقبای رنگین و مویهای مرغل فروهشته , و چون از خراسان ملک ابغو و سعید متفضل پیش او امدمد گفتند : وی مانند خذینه (= دهقانه= بانوی خانه) است ۳ و بدین نام سعید خذینه شهرت یافت.
سعید کار داران حاکمان سابق خراسان را معزول داشته ودر کهندژ مرو حبس نمود و بر هرات معقل بن عروۀ قشیری را حاکم گردانید و خودوی در اراضی ماورای جیحون به حرب و ضرب پرداخت ولی چون مردی رعنا وخود آراء بود. سران خراسان شکایت اورا پیش مسلمه کردند و در نتیجه سعید بن عمرو حرشی (منسوب
۱-۲طبری ۵/۳۲۱
۳-چنانچه در فصل اول باستنا کتبیه بغلان و دیگر مدارک قوی شرح دادم خودی= خدای در دری قدیم بمعلی شاه و شهنشاه و صاحب اختیار بود و فرماندهان را کابل خدای و زابل خدای و بخارا خدای گفتد ی معلومست که مونث آن خذینه بود که بلاذری ص ۵۲۴ و طبری ۵/۳۵۰ و ابن اثیر ۵/۴۳ مطلب را آورده اند.
به بنی حریش) در سنه ۱۰۳ ه به امارت خراسان آمد و چون صفحات شمال امو پر آشوب بود وی در سنه ۱۰۴ ه از آمو گذشت و بادهاقین آن سامان در آویخت که شرح ان نبردها وظیفۀ تاریخ افغانستان نیست و هم درین سال عباس بن اوست و محصین بن خزیمه در ایالت هرات حکمرانی داشتند ۲
در همین سال ۱۰۴ ه سعید را از خراسان معزول و بجایش مسلم بن سعید کلابی را نصب کردند وی در امارت هشام بن عبدالملک در سنه ۱۰۵ ه از امو گذشت و با افشین در اویخت و به شش هزار برده با او صلح نمود و بعد از ان بمرو بر گشت و هم او بر تخارستان نصر بن سیار را حاکم سات ولی در بین قبایل مضر و یمینی عربی در بروقان بلخ فساد افتاد و بعد از مذاکرات نمایندگان طرفین خاموش شد و در سنه ۱۰۵ ه فضل بن هناد به حکمرانی هرات گماشته شد , او طرف خود ابراهیم بن عبدالرحمن حنفی را به کفالت فرستاد۳
اسد و مرکز شد بلخ : در سنه ۱۰۶ ه مسلم بن سعید در حالیکه در فرغانه به جنگ مشغول بود از امارت خراسان بر طرف و بجایش اسد بن عبدالله گماشته شد, وی در سنه ۱۰۷ ه بر کوهسار غرشستان پیوسته به جبال تالقان تاخت. ولی فرمانده انجا که نمرون (کذا در طبری ۵/ ۳۸۷ ولی در فتوح ۵۲۶ نمورد؟) انجا پیش امد و مسلمان شد و اسد بعد از ین بر جبال غور نیز بتاخت و مردم آنجا اموال خود را در غاری نهاده بودند که از هیچ طرف راهی نداشت ولی اسد تا بوتها ساخت و مردمان خود را دران نشاند و بوسیله ریسمانها به آن غار رسانید تا از ان اموالی را که توانستند کشیدند.
بعد ازین اسد مرکز عسکری را از بروقان دو فرسخی بلخ به بلخ انتقال داد و دیوان هارا نیز بدین شهر آورد و به بنای بلخ پرداخت و این کار را به یکی از
۱-فتوح۵۲۵ طبری ۵/۳۵۰ ببعد الکامل ۵/۴۹
۲-مجمل فصیحی ۱/۱۸۵
۳-همین کتاب ۱/۱۸۷
اکابر انجا ابوخالد برمک بن برمک (سادن نوبهار) را سپرد لشکر عربی را که در بروقان بود به بلخ منتقل کرد.(سال ۱۰۷ ه) و بلخ بعد ازین پس از مرو مرکز ثانی قواو ادارۀ عرب برای خراسان و ماوراء النهر گردید و در سنه ۱۰۷ ه مجشر بن مزاحمم سلمی و شجاع بن تیهان قرشی در هرات حکمرانی داشتند.۲
گویند اسد بن عبدالله از نهر آمو گدشته و بر ختلان حمله کرد و خاقان حکمدار آنجا اورا بشکست چون در کمال فضیحت به قوادیان بر گشت کودکان در باره اش چنین می سرودند:
از ختلان آمذی برو تباه آمذی ۳
برخی چنین حکایت کنند که در سنه ۱۰۸ ه چون اسد از ختل هزیمت یافته برگشت مردم خراسان در بارۀ او چنین گفتندی :
از ختلان آمذی بروتباه آمذی بیدل فراز آمذی ۴
عزل اسد و حکمرانی حکم و آمدن داعیان نخستین
آل عباس بخراسان
اسد بن عبدالله در خراسان نیکنام نبود و در بین قبایل عربی تعصب و پرخاشی پدید اورد و نصربن سیاریکی از سرداران عرب را با همراهان وی از مضر عرب تازیانه زد و مردم را به دوازده هزار مرد شمشیری خویش تهدید نمود چون بلخیان اورا «زاغ» گفتندی وی روزی فراز منبر بلخ چنین گفت:
«یا اهل بلخ !البتمونی الزاغ والله لازیغن قلوبکم»۵
در چنین حال که خراسان پر آشوب بود امیر اموی هشام بن عبدالملک اسد را از فرماندهی خراسان پس خواست و او در سنه ۱۰۹ ه با جمعی دهقانان خراسان
۱-فتوح۵۲۶ طبری۵/۳۸۸ ببعد و الکامل ۵/۶۴
۲-مجمل فصیحی ۱/۱۸۷
۳-این بیت و بیت ما بعد از قدیمترین نمونه های سرود های منظوم دری در عصر اسلامی است.
۴-طبری ۵/۲۹۰
۵-طبری۵/۳۹۴
به عراق رفت و بجای او حکم بن عوانه کلبی گماشته شد.
در همین اوقات تحریک خلافت آل عباس در ممالک عربی بر ضد بنی امیه اندر خفا آغاز یافته بود و چون خراسان در سیاست مرکز مهمی بوده و خراسانیان نیز میخواستند سلطۀ عرب را در خراسان بایجاد خانه جنگی و نفاق در بین دودمانهای مقتدر عرب ضعیف سازند- بنابران این سرزمین مر کز اختلاف باخاندان امیان نیز میخواستند سلطۀ عرب را در خراسان بایجاد خانه جنگی و نفاق در بین دودمان های مقتدر بنی امیه عرب گردیده و نخستین بار یکنفر داعی بنی عباس که ابو محمد زیاد نامداشت از طرف محمد بن علی بن عبدالله بن عباس به خراسان فرستاده شد و نامه یی نیز بوسیلۀ حرب بن عثمان که از اهل بلخ بود, به نام مردم خراسان رسید این گروه داعیان بیداد و ستمگریهای بنی امیه را به مردم وانمودند, و چون شدت تبلیغ و مخالفت ایشان به عامل باژ مروحسن بن شیخ رسید, ابن خبر را به اسد رسانید و اسد ده نفر ازین داعیان اهل کوفه را در کشانشاه مرو بکشت (۱۰۹ ه)۱
اشرس و جنید و عاصم
هشام بن عبدالملک در سنه ۱۰۹ ه بعد از عزل اسد اشرس بن عبدالله سلمی را که مرد خیر و فاضل بود و در خراسان به لقب جغر۲ شهرت یافته به خراسان فرستاد و کاتب او خالد بن عبدالله قسری و سرلشکرش ابو امیه عمیرۀ تبطی بود , و به قضای مرو محمد بن زید را گماشته بود و فضال بن زیاد سلمی در هرات حکم میراند .۳
چون اشرس بخراسان امد مردم خوش شدند و او زمام تمام امور را بکف گرفت و نخستین لشکر رابط (نگهبان مرز دشمن ) را در خراسان بوجود آورد که افسر ان عبدالملک بن دثار باهلی بود.
اشرش اهل ذمت ماوراء النهر را بدین اسلام خواند و کسانیکه مسلمان شدند,
۱-فتوح ۵۲۶ طبری۵/۳۹۲ ببعد و الکامل ۵/۶۶ ببعد.
۲-در طبری۵/۳۹۶ جغراست که بروزن فقر بمعنی وزغ و غوک است (برهان)
۳-مجمل۱/۱۸۸
از جزیه معاف گردیدند و باینصورت مقدار خراج خراسان کسر کرد و چون عمال اشرس بفکرتأمین کسر خراج افتادند دهقانان سغدو بخارا مقاومت کردند, و اشرس عمیره بن سعد را بریشان گماشت وی بزرگان و دهقانان عجم را توهین نمود و جامه های ایشان را درید کمر های آنها را در گردن شان انداخت و چون مردم از ترکان استعانت نمودند آشوبی پدید آمد و اشرس به آمل رفت و ده هزار نفر لشکر خود را بر ماوراء النهر سوق داد و در حالیکه به نبردهای بخارا و دیگر بلاد ماوراء النهر مشغول بود جنید بن عبدالرحمن در سنه ۱۱ ه دو گردون بندد دارای جواهر نفیس را به هشام و زنش تقدیم داشت که درازی آن به حکمرانی خراسان بجای اشرس گماشته شد وی ده هزار لشکریان بصری را بافسری عمرو بن مسلم و ده هزار کوفی را به قیادت عبدالرحمن بن نعیم بخراسان آورد و قوای خود را به سی هزار تیر و سی هزار سپریکه از عراق با خود اورده بود مجهز نمود و علاوه برین در مقرری پانزده هزار نفر دیگر اختیار گرفت جنید در مرو مجشر بن مزاحم و در بلخ سورة بن حرو درهرات ولید بن قعفاع عیسی را حاکم امور ملکی و حبیب بن مره عبسی را سر لشکر گردانیده و در سنه ۱۱۲ ه عماره بن حریم را به تخارستان با ۱۸ هزار لشکر فرستاد و ده هزار نفر دیگر هم بقیادت ابراهیم بن بسام لیثی لز جبهۀ دیگر بدانسو سوق داد وجنید بوسیلۀ این قواسالها درماوراء النهر به حرب ونبرد مشغول ماند تاکه درسنه ۱۱۶ه درمرو بمرد.۱
بعد ازجنید ازطرف هشام برخراسان عاصم بن عبداالله هلالی والی شد چون حارث بن سریج درحدود انتخذ(اندخوی کنونی)ارطرف جنید مقرربود وی به عاصم اورا بعد ازحبس رها نمود وحارث باچهار هزارنفر بسوی بلخ روی آورد وازآنطرف نصر بن سیار باده هزار لشکر خود بااومقابل شد ولی بلخیان هزیمت یافتند وحارث بلخ بگرفت وبرتمام بلاد جوزجان وفاریاب وتالقان ومرورودست یافت وباشصت هزارلشکر خودبرمرو حمله
۱-فتوح ۵۲۷طبری۵/۳۹۷ببعد،الکامل۵/۷۲و۷۶زین الاخبار ۶۸ب
نمود ودهقانان جوزجان وترسل دهقان فاریاب ،وسهرب فرمانده تالقان ،وقریاقس دهقان مرو راهم باخودممدگردانید ولی حارث درین جنگ شکست خورد وبسا ازیاران وی دردریای مروغرق شدند.۱
بازآمدن اسد:
یکسال بعد (۱۱۷ه) عاصم ازامارت خراسان موقوف شدوبجایش اسد بن عبدالله بازمقرر گردید وی توجه خودرا بدفع داعیان آل عباس گماشت که درخراسان نفوذ کرده بودند ودرین جمله عمار بن یزید مشهور به خداش (مردترسای نومسلم)درمروبدست آمد که دستهایش بریده وزبانش قطع گردید ودرسنه ۱۱۸ه اسد به شهربلخ مرکز گرفت ودیوانهای حکومت رابدانجا نقل نمود وکارخانه ها ساخت وازینجا برتخارستان واراضی جبغویه تاخت، وآنرافتح نمود وچون به بلخ بازگشت همان حارث بن سریج درتبوشکان تخارستان آشوب نموده وازخاقان ماوراءالنهر ومردم تخارستان وجبغویه تخاری سی هزار مرد جنگی رافراهم آورد وبه خلم آمد. اسد در(۱۱۹ه)باهفت هزارمرد خراسانی وشاهی بمقابلش شتافته وکرمانی بن علی بربلخ حاکم گذاشت وقوای خاقان وحارث رادرهم شکست وتاسه فرسخ تعاقب نمود بسا ازایشان رابکشت و(۱۵۵) هزار گسپند وچارپایان دیگر رابه غنیمت گرفت .اما درجنگ موضع ورد که درجزۀ جوزجان واقع بود طوفان بادوبرف لشکر عرب را مه به قیادت جعفر بن حنظله بهرانی میجنگید تباه ساخته ومجبور بفرار نمود وچون ابوالهندی اسدی بحضورهشام رسید دربارۀ این شکستی که اسددرسان (سان چارک کنونی )دیده بود قصیده یی گفت که ازآنجاست:
فکم من قتیل بین سان وجزة
کثیر الایادی من ملوک قماقم
ترکت بارض الجوزجان تزوره
سباع وعقبان لحز الغلاصم۲
«کشته گان بین سان وجزه ازملوک بخشاینده دارای نعم فراوان بودند که
۱-طبری ۵/۴۲۸ببعد
۲-طبری ۵/۴۵۵الکامل ۵/۹۶
درسرزمین جوزجان خوراک درندگان وعقابان شدند.»
بدربامیانی : درینوقت در ختلان مردی بامیانی ک بدوطرخان نامداشت (غالبا از اعقاب شیران بامیان ) حکم میراند اسد لشکری را بقیادت مصعب بن عمرو خزاعی بدانجا فرستاد و بدر طرخان را بوعدۀ امان پیش خو است طرخان بر امد و یک میلون درهم را قبول کرده اما اسد باو گفت : تو مرد غریب بامیانی از ختل برای طرخان جواب داد تو بخراسان باده شتر کوچک آمدی و اگر اکنون ازین سرزمین میروی اموال ترا پنجصد اشتر حمل نتواند کرد نکنه ایام جوانی خود را درینجا گذرانیده و به شمشیر مالی را بدست آورده ام چگونه با دست خالی برایم ؟ اما اسد در مقابل این پاسخ معقول و توهین امیز مرد بامیانی بر آشفت و باوجودیکه وعهده امان داده بود اورا بکشت . ( ۱۱۹ه)۱ اسدی بن عبدالله در سنه (۱۲۰ ه ) در روز جشن مهرگان در حالیکه تحفه هائی را به قیمت یک میلون درهم از دهقان هرات میپذیرفت میوه نورسیدۀ امرودی را بدهقان هرات پرتاب کرد درین وقت زخم درونی اواز هم شگافت و با ثری ان در شهر بلخ بمرد ۲ و اسد آباد بلخ بنا کرده اوست . ۳
نصر بن سیار و قتل امام یحیی حسینی
در سنه ۱۲۰ ه بعد از مرگ اسد مرد معروف و با تجربۀ امور خراسان نصر بن سیارلیثی از طرف هشام بن عبدالملک بر خراسان امیر شد وی در بلخ مسلم بن عبدالرحمن ووشاح بن بکیر را در مرورود و حارث بن عبدالله را در هرت و زیاد بن عبدالرحمن را در ابر شهر (نشاپور ) حاکم گردانید.
درین هنگام نفوذ داعیان آل عباس بر خلاف سلطۀ امویان درخراسن پهن شده بود و با وجودیکه عمال اموی با این مردم بشدت پیش آمدند ولی مصلحت خراسانیان این بود که ازین اختلاف آل عباس با فرمانروایان مستبد
۱-طبری۵/۶۴۳ الکامل ۵/۱۰۰
۲-طبری ۵/۶۴۵ الکامل ۵/۱۰۱
۳-مجمل ۱/۱۹۸
اموی به نفع خویش کاربگیرند ودرین هرج ومرج دودمان مقتدرعرب،تشخیص سیاسی وآزادی خویش راکمایی کنند. داعیان ورجال معروف آل عباس نیز خراسان رایگانه مرکز مهم فعالیت های سیاسی درمقابل امویان میدانستند بنابرین امام یحیی بن زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب بعد ازآنکه پدرش زید ازدست امویان کشته شد خودوی به خراسان پناه آورد،ونزد حریش بن عمرودربلخ متواری گردید چون ولید بن یزید بن عبدالملک برمسند امارت امویان بنشست درسنه۱۲۵ه به نصر بن سیار گردیده است نصر به عقیل بن معقل عجلی حاکم بلخ امرداد تایحیی راگرفتار کند، دربلخ حرمش راششص تازیانه زد،ولی سراغ یحیی رانداد،وبالاخر قریش بن حریش ازهلاک پدر ترسید وامام یحیی رابایاران اوبدست عقیل داد ونصرسیاراورا درکهند ژمرومحبوس نمود اماچون ازدربار ولید امررهایی اورسید نصر بن سیاراورا دوهزاردرهم ودوا ستربخشید (بقول الیعقوبی یحیی اززندان گریخت)وازبلخ به سرخس وبیهق آمد وباهفتاد(بقول الیعقوبی ۱۲۰نفر)همراهان خود باعمر وبن زراه عامل نیشاپور که ده هزارلشکر داشت مقابل شد، وامام یحیی روی بهرات وسرخس وبادغیس آورد چون درینوقت ازطرف نصر بن سیارسرلشکر سلم بن احور هلالی به تعقیب امام یحیی گماشته شده بوداورا باهمراه هانش درجوزجان یافت وباایشان درآویخت ودرین جنگ امام یحیی درروستای ارغوی(اکنون قراغو) جوزجان بدست سورةبن محمد کندی کشته شد (شعبان ۱۲۵ه)۱
اما قریه ایکه مدفن امام یحیی است اکنون «امام خورد»نامیده میشود که بفاصلۀ یکنیم کیلو متر درمشرق شهر کنونی سرپل (درشمال افغانستان بین بلخ
۱-طبری ۵/۵۳۶ الکامل ۵/۱۲۷تاریخ الیعقوبی ۲/۳۳۲
ومیمنه)واقع است ومرقدامام یحیی نیز درآنجا ست ،وکتیبه یی بخط قدیم کوفی وبنایی کهن سال دارد، واین کتیبه که درگج کنده شده تاجائیکه خوانده می شودچنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم هذا قیر السید یحیی بن زیبد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب رشوان الله علیه قتل بارغوی فی یوم الجمعه فی شهر شعبان المعظم , سنه خمس و عشرین و مائة , قتله سلم بن احوز فی ولایة نصر بن سیار فی ایام الولید بن یزید لعنهم الله مما جری علی ید ابی حمزه احمد بن محمد غفر الله له ولوالدیه ..... مما امر ببناء هذه القبه الشیخ الجلیل ابو عبدالله محمد بن شادان الفارسی (القادسی ؟) حشره الله مع محمد و اهل بیته ... ممها عمل البیناء الترمذی غفر الله له ولوادلیه هذا القبه و لوالدیه برحمتک یا ارحم الرحمین .... الامیر ابی بکرو و الامیر محمد بن احمد و احشرهم مع محمد المصطفی (ص) و علی المرتضی وولیه المجتبی ..... الحسینیه محمد بن شادان فارسی ابتغاء لثواب الله تقربا الی رسول الله و محبة الاهل بیته الطیبین .» ۱
۱-این کتبیه نهایت مبهم و پیچیده نوشته شده و قدمت عهد نیز دران شکست و ریخت فراوان وارد نموده و بصوت فوق یکی از فضلای جوزجان آنرا خوانده و در نامۀ ژوندون کابل ( شماره ۱۵ سرطان ۳۱ ۴۱ ش ) نشر شده است مخفی نماند که طرز این بناء با انبیة عصر سلجوقیان شبیه است و گمان غالب میرود که درین عصر بناء شده باشد و ما اکنون بانی آن عصر بن شادان را نمی شناسیم ولی بقول ابن خلکان یکنفر علی بن شادان در عصر سلجوقیان معتمد علیه شهر بلخ بود که وزیر معروف حسن بن علی نظام الملک طوسی (۴۰۸-۴۸۵ ه ) در اوایل نشو و نمای خود در خدمت او کتابت کردی و علی اورا در هر سال مصادره نمودی تا که حسن از و گریخت و بخدمت داود بن میکائیل سلجوقی پیوست (وفیات الاعیان ۱/ ۱۴۲) اگر این علی حکمران بلخ با محمد بانی آن بناء برادر و پدر ایشان (شادان ) فردی واحد و مشترک باشد پس ایام زندگانی این برادران را در حدود (۴۳۰ ه) پنداشته میتوانیم که این بناهم از همین عصر خواهد بود.
این بود متن انچه ازین نوشتۀ کهنه خوانده میشود و روش است که این بناء کتبیه آن به شیعیان اهل بیت تعلق دارد و نوشتن کلمۀ لعنهم الله میرساند که بعد از ختم دورۀ امویان نوشته شده که بیمی از امویان در بین نبوده است.
عبدالحی گردیزی گوید:
اورا به قصبه اینسو حرب کردند و یحیی بن زید بکشتند۱
نام این دیه که مقتل امام بوده در مروج الذهب مسعودی
(ج۶ص۶) ارعونه و در عمدة الطالب ابن مهنا (چاپ بمبی ۱۳۱۸ ق صفحه ۲۳ ارعوی و در دایرة المعارف اسلام ( ج ۴ ص ۱۲۱۵) ارغوه چاپ شده و پیدا است که این همه تحریفات کلمه ارغوی بود است.۲
باری جنبش امام هژده ساله یحیی بن زید که از خاندان نبوت بود برای خراسانیان موقعی داد تا از مظالم و ستمگریهای عمال امویان عملا اظهار نفرت نمایند و هنگامیه امام یحیی فقط ۱۲۰ نفرو یا بقولی ۷۰۰ نفر همراه داشت قوای ده هزار سلم بن احو که لابد عناصر خراسانی دران بوده اند نجنگیدند و در نتیجه عامل نشاپور عمور را بکشتند و مسعودی ابن جنبش امام یحیی را حرکتی در مقابل ظلم و ستمگریهای عمال اموی میداند .۳
شخصیت امام یحیی در نزد تورکان نو مسلمان که مزیجی از عقاید قدیم خود داشتند با حیرت و بهت عقیدی تلقی گردید و او خاندانش را اشخاص
۱-زین الاخبار نسخه خطی ورق ۶۹
۲- تعلیقات طبقات ناصری طبع کابل ۱۳۴۲ ش ۲/۳۸۷ موضع دفن امام یحیی در جوزجان مشهور بود و شاعر عربی دعبل بن علی در قصیدۀ رثای ائمه آل علی به آن اشارت نموده و گوید:
قبور بکوفان و اخری بطیبة واخری بفخ مالها صلوات
. اخری بارض الجوزجان محلها و قبر بباخمری لدی القربات
(مروج الذهب ۳/۲۲۳)
۳-مروج الذهب ۳/۱۴۵
فوق العاده شمردند و در تجلیل ایشان غلو و افراط نمودند مثلا زکریا بن محمد بن محمود قزوینی (متوفی ۶۸۲ ه= ۱۲۸۳ م) در بغراج از تورکانی خبر میدهد که به یحیی بن زید علوی خود را نسبت دهند و کتابی زرین دارند که بر غلاف آن مرثیتی از مرگ زید منقوش است و این کتابرا اهمیت عظیم دینی دهند و زید را پادشاه و حضرت علی را اله العرب شمارند و چون به آسمان نگرند گویند:
« واله عربست که گاهی بلند میرود و گاهی پایین آید» .۱
ازین روایت قزوینی و کتبیۀ مزار امام یحیی در جوزجان پیداست که مردم باو عقیدتی تمام داشتند و اورا از دودمان پیامبر (صلی الله علیه و سلم) و ناجی خود از ستم امویان میدانستند.
قتل عبدالله بن معاویه
عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر طیار بن ابی طالب از رجال دودمان رسالت است که جدۀ او زینتب فاطمه دختر حضرت رسول (صلی الله علیه وسلم) بود وی در سنۀ (۱۲۷ ه) در کوفه جنبش نموده و مردم را بخود خواند , عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز والی کوفه روزی سه صد درهم را باو و برادرانش مقرر نموده و اورا بدین طور اقناع میکرد.
چون بعد ازین بین عبدالله بن عمر و امرای دیگر عرب در کوفه نزاع افتاد؛ و ابن عمرو در کار خود ضعیف گردید مردم بدور عبدالله بن معاویه فراهم آمدند و اورا بکاخ حکومت بردند و با او بیعت کردند ولی وی هزیمت دید و از کوفه برآمد.
عبدالله از کوفه بر مداین رفت و حلوان و اصفهان و ری را گرفت و بقول زامباور بنام خود سکه هم زد چون دران نواحی نیز شکست دید از راه کرمان به خراسان روی آورد و بامید اینکه بو مسلم طرفدار آل بنوتست و از و حمایت خواهد نمود باطراف هرات آمد.
۱-کتاب عقیده و شریعت در اسلام از گولد زیره ترجمه عربی ۲۲۰ به حوالت آثار البلاد قزوینی و طبع و ستندفلد در گوتینگن ۱۸۴۸ م
درینوقت در هرات ابونصر مالک بن هیثم خزاعی حکم میراند و او عبدالله را بهرات خواند چون عبدالله بدانجا رسید مالک خبر امدنش را به بومسلم داد تاکه بامر بومسلم در سنه ۱۲۹ ه در هرات تکیه خواب را بر روی او نهاده بدینوسیله کشته شد و مدفن او د هرات معروفست ۱
ااین بود انچه ابن اثیر در بارۀ عبدالله بن معاویه نگاشته ولی فصیح احمد خوافی در مجمل فصیحی (۱/۲۰۷) و عبدالله حسینی مشهور به اصیل الدین واعظ ( ۸۶۴ ه) در مقصد الاقبال ( ص ۱۱) و جلال الدین بن عبدالحمید در وسیلة الشفاعت (خطی ص ۱۲ ) سال شهادت عبدالله را ( ۱۳۴ه ) نوشته اند که همان قول ابن اثیر موثق است و خواند میر نیز در حبیب السیر (۲/۱۹۷) همان سال ۱۲۹ ه را تائید کرده است و مولفین این کتب مینوسند: چون عبدالله به قهستان آمد ابومسلم مروزی به شبل بن طهمان ۲ که از قبل او در هرات حاکم بود نامه نوشت که بهر نوع ووسیله که میسر شود او را نزد یک خود طلب کن پس شبل هدایای تمام مرتب ساخته و مکتوبی در غایت احترام به نزد او فرستاد و به امدم هراتش ترغیب نمود... تا اینکه به اسفزار هرات وارد شد و از آنجا به شهر هرات قریب درب خشک فرود آمد.... پس شبل با بومسلم نامه فرستاد که آنچه مقصود بود بحصول پیوست.
ابومسلم پنهانی بر روی نامه نوشت که کارش را تمام کن و سرش را بمن بفرست ! پس از آن بزرگوار را بگرفتند و بعد از چند روز بقتل رسانیدند و سرمبارک را به نزد ابومسلم فرستادند و بدن مبارک را در رتل قطبیان در مصرخ مدفون ساختند و این واقعه در ۱۳۴ ه واقع شد .۳
مزار عبدالله اکنون در هرات مشهور است و در سنه ۷۰۶ ه ملک غیاب الدین
۱-الکامل ۵/۱۷۷
۲-ابوعلی شبل بن طهمان هرومی از جملۀ دوازده نفر نقیب خلافت آل عباس بود که در سنه ۱۰۰ ه از طرف محمد علی بن عبدالله بن عباس تعیین شده بودند. (طبری ۵/۳۱۷)
۳- تخلیص از مقصد الاقبال ۱۲ ووسیلة الشفاعت خطی ۱۰
محمد ولد ملک شمس الدین کهین پادشاه آل کرت بران گنبدی را ساخته که الواح آن مزار را درسنه ۱۳۰۷ ه نوشته اند.
کهندز مصرخ جائیست در شمال شهر هرات متصل به قلعۀ باستانی شهر که در زمان قدیم شهرت داشت و مولد خواجه عبدالله انصاری است و این جای را از ان رو مصرخ گفته اند: که صرخ در عربی بمعنی آواز است و گویند پس از قتل عبدالله آوازی در کهندز پیچید و بدان آواز از خراب ش و بعد از ان به مصرخ شهرت یافت و خواند میر مورخ نیز گوید:
«مدفن آن جناب مصرخ هرات است و بمزار سادات اشتهار دارد. , ۲ وجه تسمیۀ پدر عبدالله را به معاویه چنین نوشته اند: که پدرش نزد معاویه بود و با و مژدۀ تولد فرزندش دادند حضرت معاویه ازو خواهش کرد که صد هزار درهم را بگیرد و نام معاویه را بر فرزندش گذارد و چون او قبول کرد مردم گفتند : چه نام بدی را به بهای اندک خرید! ۳
در بارۀ عقاید عبدالله بن معاویه محمد بن عبدالکریم شهرستانی چنین می نویسد: «و این عبدالله تناسخ قایل بود و انکه روح شخصی بشخصی دیگر منتقل تواند شد و ثواب و عقاب منوطست به اشخاص بنی آدم یا اشخاص حیوانات و دعوی او ان بود که روح الله عیس علیه السلام معاودت نموده و در او حلول کرده و دعوی الوهیت و نبوت کرد و چنان انگاشت که بعلم غیب مطلع گشته و متابعان او با طاعت او مشعوف گشتند و بقیامت کافر شدند زیرا اعتقاد کردند که تناسخ دردنیاست و ثواب و عقاب درین اشخاص خواهد ... و میانه اصحاب عبدالله بن معاویه و اصحاب محمد بن علی پدر سفاح و منصور خلفای عباسی متوفی ۱۲۶ ه
۱-مجمل فصیحی ۱/۲۰۷
۲- حبیب السیر ۲/۱۹۷ طبع تهران ۱۳۳۳ ش
۳- ابن اثیر ۵/۱۷۷
خلافی قویست زیرا هر دو دعوی وصیت ازبای هاشم ابن محمد بن حنیفیه کنند در امامت . »
بعضی از والیان هرات در عصر امویان
۱-علی بن عامر ضبی (منسوب به ضب نام کوهی در حجاز ) سال ۱۰۰ ه
۲-عباس بن اوس و محصن بن خزیمه سال ۱۰۳ ه
۳-فضل بن هناد (۱۰۵ ه) که از قبل خود ابراهیم بن عبدالرحمن حنفی را کفالت داد.
۴- مجشر بن مزاحمم سلمی و شجاع بن تیهان قرشی سال ۱۰۷ ه
۵- فضال بن زیاد سلیم سنه ۱۰۹ ه
۶- یحی بن ضبه سنه ۱۱۱ ه
۷- ولید بن قعقاع عنسی و حاتم بن معاویه و یزید بن عماد از دی ۱۱۲ ه
۸- قاید بن منبع سعیدی ۱۱۵ ه
۹- ابراهیم خنفی ۱۱۶ ه
۱۰ حارث بن حشرم عامری و زیاد بن عبدالرحمن عامری ۱۲۰ ه
۱۱- بشر بن بسطام حنظلی بار اول سنه ۱۲۱ ه بار دوم سنه ۱۲۴ ه
۱۲- مغلس بن زیاد عامری سنه ۱۲۲ ه
۱۳ خطاب بن محمد سلیمی سنه ۱۲۳ ه
۱۴ مراره بن شهاب سنه ۱۲۵ ه
۱۵- ابراهیم بن عبدالرحمن سنۀ ۱۲۶ه
۱۶- هیضم بن مسلم عبدی سنه ۱۲۷ ه و او از جملۀ هاشمیان بود که همدرین سال عزل شد و بجایش مقداد بن شر حبیل عنسی آمد.
۱۷- خازم بن عبدلله در سنه ۱۲۸ ه و بعد از آن هم درین سال علی بن معقل حنفی و عمار بن علی هردو خازم بن عبدالله را بکشتند و علی بن معقل از
۱-الملل و النحل۱/۱۵۷ بر هامش ابن حزم و ترجمه فارسی ممد و ترکه ۱۱۱
هرات برفت و غسان بن علی را نایب خود بهرات گذاشت .
۱۸- اول امیر که از قبل هاشمیان بهرات امد عثمان کرمانی از دی و بسام بن ابراهیم بودند و ایشان از عمال بومسلم اند سنه ۱۲۸ ه
۱۹- نصب فرمودن ابو مسلم مر عثمان کرمانی و بسام بن ابراهیم و مالک بن هیثم و ابو علی شیبانی را بهرات در سنه ۱۳۰ ه و همدرین سال ابو علی شبل بن ظهمان و شیبانی بایالت هرات امد و ابو نصر موسی بن حسان بر عمل خراج بهرات مقرر شد تا که در سنه ۱۳۹ ه معزول و بجایش ابوسهل هیثم بن سلیمان سعدی و عبدالله بن اسحاق و هشام بن یزید بن فضل امدند.۱
این بود فهرست عمال معروف دورۀ امویان در هرات که بعد ازیشان حکمرانی هرات بکار داران دولت عباسی بازماند و مانامهای ایشان را در ذیل حوادث دورۀ آل عباس ذکر خواهیم کرد.
نمودار والیان خراسان
اکنون نمودار مفصل والیان خراسان را از اول فتوح اسلامی تا خروج ابو مسلم خراسانی در دورۀ خلفای راشدین و امویان در ذیل میدهیم :
آغاز فتوح اسلامی در خراسان ۲۳ ه
احنف بن قیس ۲۳ ه
عمیر بن عثمان حدود ۲۸ ه
عبدالله بن قیس حدود ۳۰ ه
عبدالله بن عامر ۳۲ ه
نایبان او
قیس بن هیثم ۳۲ ه
عبدالله بن خازم ۳۳ ه
خلیدین کاس (از طرف حضرت علی ) ۳۶ ه
خلید قره یر بوعی ( از طرف حضرت علی ) ۴۷ ه
۱-ابن فهرست حکام هرات از روی جلد اول مجمل فصیحی (صفحه ۱۸۲ تا ۲۱۰ ) ترتیب شده .
عصر امویان
قیس بن هیثم (باردوم از طرف حضرت معاویه ) ۴۱ ه
عبدالله بن خازم (باردوم) ۴۱ ه
حمن بن عمر و الغفاری ۴۴ ه (متوفی ۵۰ ه)
نایبان او :
امیر بن احمد یشکری ۴۵ ه
انس بن ابی اناس بن ربیع حارثی ۴۷ ه
غالب بن فضاله لیشی ۴۸ ه
خلید بن عبدالله حنفی ۵۰ ه
انس بن ابی اناس (بار دوم) ۵۱ ه
عبیدالله بن زیاد ۵۳ ه
سعید بن عثمان بن عفان (برای مدت کم ) ۵۶ ه
نایب او : اسلم بن زرعه (دو سال ) ۵۶ ه
عبدالرحمن بن زیاد بن ابی سفیان ۵۸ ه
سلم بن زیاد ۶۱ه
از طرف عبدالله بن زبیر
عبدالله بن خازم (بار سوم ) ۶۴-۶۹ ه
نایبش : مهلب بن ابی صفره ۵-۸۴ه
اوس بن ثعلبه بن زفر ۷۰ ه
عبدالله بن خازم (بار چهارم ) ۷۱ ه
از طرف عبدالملک اموی
بکیر بن وشاح ۷۱-۷۲ ه
امیه بن عبدالله ۷۳-۷۴ ه
مهلبیان
مهلب بن ابی صفره-۷۸ ه
یزید بن مهلب ۸۲ ه
مفضل بن مهلب ۸۵ ه
قتبیه بن مسلم بالهی ۸۶ ه یزید بن مهلب (بار دوم) ۹۷ ه
جراح بن عبدالله حکمی ( از طرف عمر بن عبدالعزیز ) ۹۹ه
عبدالرحمن بن نعیم القرشی (قشیری) ۱۰۰ ه
سعید بن عمرو و حرشی (از طرف یزید اموی ) ۱۰۱ ه
مسلمه بن عبدالملک ۱۰۲ ه
نایبش : سعید عبدالعزیز معروف به خذینه ۱۰۲ ه
عمر بن هبیره ۵-۱۰۲ ه
سعید بن عمر و حرشی (نایب ابن هبیره) ۱۰۳ ه
مسلم بن سعید کلابی ( »»» ) ۱۰۴ ه
خالدبن عبدالله قسری ۱۰۶-۱۲۰ ه
نایبان او :
اسد بن عبدالله قسری برادرش ۱۰۵ ه
حکم بن عوانه کلبی ۱۰۹ ه
اشرس بن عبدالله سلیمی (سلمی ) ۱۰۹ ه
جنید بن عبدالرحمن بن عمرو ۱۰۱ ه
ابن ابی حارثه مصری متوفی ۱۱۶ ه
اسد بن عبدالله (بار دوم ) ۱۱۷ ه
جعفر بن حنظلۀ بهرانی ۱۲۰ ه
یوسف بن عمر بن شیرمه ۱۲۰ ه
نایبش: نصر بن سیار کنانی ۱۲۰-۱۳۱ه
ظهور ابو مسلم نخستین بار ۱۲۴ ه
نصر بن سیار (والی مستقل خراسان ) ۱۲۵ه – فرار ۱۳۰ ه
بعد ازین ابو مسلم خراسانی در خراسان نهضت میکند ووالیان آل عباس برین سرزمین حکم میرانند که شرح آن در فصل دیگر خواهد امد.
۱-معجم الانساب و الاسوات الحاکمه از رامبسار ۱/۷۷