32

معاذ بن مسلم

از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار) ، فصل باب هفتم ، بخش اندر اخبار خلفا و ملوک اسلام
25 January 1968

و مهدی خراسان مر معاذ بن مسلم را داد، و معاذ برادر خویش سلمه را بخلیفتی خویش بخراسان فرستاد، و اندر عقب او خود[143] برامد اندر ماه ربیع الاخر سنه احدی و ستین و مائه. و بروزگار او نیشابور (بنام) پسرش حسین کردند، و بروز او قحط افتاد و مردم بسیار بردر او گرد آمدند، و از قحط بنالیدند، و از گرانی نرخ. و ازوی اندر خواستند که : « غله بفروش! که تا دیگران بتو نگرند و بفروشند.» حسین گفت: «خواستمی که یکدانه گندم بدیناری بودی» مردمان نومید گشتند و دعا کردند. هفته نگذشته که حسین بمرد. و چون معاذ بمرو (رفت) و کارهای خراسان راست کرد، پس قصد مقنع کرد، و سعید حرشی را بر مقدمۀ خویش کرد، و عقبه بن سلم نیز بطواویس با ایشان یار شد، و بسمرقند رفتند، و خارجه کس مقنع با پانزده هزار مرد سپید جامه، با جبرئیل بن یحیی حرب کرد، و جبرئیل از ایشان سه هزار مرد بکشت. و چون این مدد اندر رسید، مسلمانان برسیدند و سپید جامگان ضعیف تر کشتند، و بسیار از سپید جامگان کشته گشتند، و باقی سوی مقنع باز شدند، و مقنع پیش قلعۀ سنام کنده کرد، و با مسلمانان حرب کرد، و کار بر سپید جامگان تنگ شد، و صبر همی کرد، تا کار بجایی رسید، که پوست یکدیگر بخوردند، و با حرشی صلح جستند بی علم مقنع. و حرشی اجابت کرد، و سی هزار مرد از کنده بیرون آمدند و برفتند و مقنع بماند با دو هزار مرد، مردان و امتان متابعان او. و میان سعید حرشی و میان معاذ بن مسلم وحشت بود، و معاذ از عمل خراسان عفو خواست از مهدی، و اجابت (بافت) و سوی عراق باز گشت.