32

ساختمان فکری محمود طرزی

از کتاب: جنبش مشروطیت در افغانستان ، فصل دوم ، بخش مشروطیت دوم

چون اندیشه محمود طرزی بر تمام جوانان افغان در مشروطیت دوم تاثیر عمیق داشته و رهنما و پیشوای همگان بود بیجا نیست درینجا بنیاد های فکری او را هم قدری توضیح بدهیم :


۱- ضد انگلیسی بودن خاندان او:

پدر محمود سردار غلام محمد خان طرزی فرزند سردار رحمدل خانیکی از حکمرانان بار کزائی محمدزئی ) کندهار بود که در ایران مرد و پسرش برخلاف تمایل برخی از افراد خاندان اعمامش مانند سردار شیر علی خان ولد سردار مهر دل خان شرقی ، از سلطه نفوذ انگلیس متنفر بود و بنابرین در جنگهای ۱۲۹۷ق ۱۸۷۹م طرفدار سردار محمد ایوب خان فاتح میوند بود و هم بدین سبب، امیر عبدالرحمن خان او را از قندهار به کراچی تبعید کرد. 

طرزی زیر بیرق انگلیس در گراچی زندگی کرده نتوانست و طور یکه گفته شد ، به بغداد و دمشق به دولت اسلامی عثمانی پناه برد و تا آخر عمرش در آنجا ماند .

محمود که از سن کودکی بدین روحیه پرورده شده بود ، تا آخر عمرش برین مفکوره استوار ماند و در هر جائی که کردار و گفتار و خامه اش کار میکرد، بر ضد نفوذ استعمار بریتانوی مقاومت و مبارزه کرد.


پدرش طرزی هنگام سکونت در کندهار در عصر امیر شیر علی خان به شعر وادب و دانش و فرهنگ شهرت یافته و با علمای عصرش دوست و محشور بود . در آرشیف ملی يک مكتوب بسیار فصیح عربی با خط بسیار زیبای نسخ در دو صفحه به خط قاضی طلامحمد پشاوری موجود است که بنام مولوی عبدالرحيم بن مولوى حبيب الله محقق کندهاری نوشته شده و نویسندۀ آن طلا محمد یکی از اعضای خاندان قاضی خیل پشاور و علمای صاحب تالیف و شاعر و هنرمند است که در آن سلام و احترامی به سردار طرزی نیز اهدا شده و معلوم است با طرزی ارادت و روابط علمی و ادبی داشته است. ولی هنگامیکه سردار از وطن به جرم مخالفت به انگلیس تبعید شد و در هند دریافت که قاضی مذکور از کار مندان دستگاه استعمار و مانند عمو زاده اش قاضی قادر و (جاسوس در در بار امیر شیر علی خان است) او را هجو کرد ، که این هجویه در دیوان مطبوع طرزی (کراچی ۱۸۹۲م) موجود است.

با وجودیکه سردار طرزی  پیرمرد زاهد خدا پرست و بیغرضی بود ، ولی در اثر سعایت مامورین سفارت انگلیس ، نظر گماشتگان دولت عثمانیه در شام ، نسبت به پدر و پسرش تغییر کرده بود و مشکلاتی را در امور زندگانی محمود ایجاد میکرده اند. ولی پدر و پسر هر دو بر عقیده ضد بریتانوی بدین جهت استوا رماندند، که سیاست استعماری و رویه امپراتوری بریتانیه را با ملل اسلامی و مخصو صادر دو جنگ با افغانستان در خور نفرت و خصومت میدانستند.

در تاریخ صحافت افغانستان واقعۀ شنیدنی است ، که خود نویسنده این سطور آنرا دیده و خوانده ام و بسال ۱۳۰۱ ش تعلق دارد ، که در آنوقت جریده بلوچستان گزت ۱٥ سپتمبر ۱۹۲۲ مقالتي بالهجه و مطالب طعنه آمیز راجع به بیداری افغان نوشت که گویا استقلال افغانستان نتیجه عقد معاهده با حکومت هند بریتانوی 

( ۲۸ اسد ۱۲۹۸ش) است و همین رابطه با این دولت بود، که افغانستان قدامت پسند را متمایل به اصلاحات و مدنیت جدید ساخت.

جريدۀ طلوع افغان ،کندهار در جواب این مقاله از شماره ۱٤ تا ۱۷ سال دوم ۱۰ قوس ۱۳۰۱ ش ۱ دسمبر ۱۹۲۲ م مطالب مفصلی را در چهار نگاشت و با لهجه درشت به پاسخ بلوچستان گزت پرداخت مثلا: استقلال افغانستان یک چیز اعطا کردۀ انگلستان نیست ... ورنه اگر تکوین استقلال بر مواعید سیاسیون بریتانیه و معاهدات قرطاس منتج میبود، آیرلیند باید صد سال و هندوستان یکنیم صد سال قبل دارای استقلال می شدند ، ولی :

آزاده گی بقبضه شمشیر بسته اند

مردان همیشه تکیه خود را بدو کنند


میخواهم بالفاظ واضح تر بگویم که ما از افکار سیاسیون انگلیس بکلی واقف هستیم که در مشرق وسطی ، برای استحکام نفوذ و اقتدار حکومت بریتانیه تسخیر کابل، آخرین و مهم ترین نقطه خیال آنهاست. لیکن سیاسیون انگلیس باید بدانند که آن قدح بشکست و آن ساقی نماند ... برای سیاسیون و پراپیگند پست های انگلیسی بهترین راه عمل فقط همین است که دیگر خیالات پیشرفت پالیسی (فار ورد پالیسی) را طرد نموده، با پالیسی رجعت قهقری عمل پیرا شوند. تصور میکنم که پراپیگند یست انگلیس در ضمن پیشرفت پالیسی به غرض عوام فریبی دیگر اقدام به اشاعه اینگونه لغویات نخواهند نمود


از ریشه دوانی های و دسیسه های خارجه دست باز داشته و در رفع اغتشاش خانگی خود ساعی باشند .

به دریا در ، منافع بیشمار است             اگر خواهی سلامت برکنار است."


در مقاله مفصل جوابيۀ طلوع افغان به سوء نیت و دسایس سیاسیون انگلیس در ممالک شرق و اسلام اشاره های زننده موجود و لهجه آن هم خشونت آمیز بود .

قرار یکه حبیب الله طرزی  یکی از مامورین زیر دست محمود دروزارت خارجه مینویسد: چون وظیفۀ او ایجاب میکرد، مکتوبی به کندهار نوشت که تحریر چنین مقالات در مناسبات سیاسی جنجال بار می آورد پس راجع به نشر این چنین موضوع ها باید با وزارت خارجه مشوره شود. مدیر آن جریده (مرحوم عبدالعزیزخان بعدا مشهور به بابا جان ) در جواب این نامه مکتوب شدیدی به وزارت خارجه فرستاد و شاغلی حبيب الله طرزی هم به جواب آن چنان مکتوب شدید تری تسوید کرد و خواست که امضای وزیر خارجه (محمود طرزی) را بر آن بگیرد حبيب الله طرزی مینویسد: چون وزیر نامه را سرا پاخواند، بسوی من نگریست و گفت: میخواهی که این مکتوب را من امضا کنم ؟ بلی! زیرا بر وزارت خارجه تعرض سخت کرده! وزیر گفت : " نزد من این چوکی و این مقام ارزشی ندارد و در مقابل مسلک من که ژورنالیزم است به توتی نمی ارزد. من هم مثل او يک جريده نگارم و هرگز خود را اجازه نمیدهم که در مقابل "کولیگ" خودم چنين يک چيزی را بنویسم ." این نوشته حبيب الله طرزی درست است و خود نویسنده این سطور که مدتی مدیر طلوع افغان بودم، مکتوبی را در آن اداره دیده ام محمود طرزی به قلم خود نوشته و امضا کرده و از مدیر طلوع افغان به خطاب "عزیز جان عزیزم معذرت خواسته و گفته که جواب خوب دندان شکن به یاوه سرایی آن جریده انگلیسی داده ای ! بارک الله به اينطور محمود طرزی تا آخرین لحظه زندگانی بر نفرت ونکوهش سیاست استعماری انگلیس استوار بود.


۲- تاثیر محیط ایام جوانی 

محمود در حدود ۱۵ سالگی و آغاز ایام بلوغ با پدر و خاندان مظلومش به اسوء حال از وطن تبعید گردید و این مظلومیت او بسببی بود ، پدرش با امیر گماشته استعمار انگلیس (دولت متهاجم در دو جنگ افغانستان) اختلاف داشت.

بچنین حال در ذهن و روحیۀ این جوان مردم دوست افغان که اجباراً از وطنش اخراج می شود چه تأثراتی راجع به آن قوه قهار نقش بسته باشد؟

محمود چون از وطن فراری شد، چشمش، نخستین بار به آثار مدنیت اروپا مانند راه آهن ،چراغ ،برق جریده و مطبعه و غیره که بوسیله همان قوۀ استعماری در هند ایجاد شده بود آشنا گردید و از آثار ایام جوانی او معلوم است که از همان وقت آرزو داشت که وطنش نیز از آن مدنیت بر خوردار باشد.

در قدم دیگر چون به بغداد و استانبول و دمشق رفت در آن وقت قلمرو خلافت عثمانی نهایت وسیع بود و آثار مدنیت صنعتی و نهضت های علمی اروپا هم به این مملکت وسیع رسیده بود ، ولی ملت های ترک وعرب و بالکان که داخل قلمرو خلافت بودند ، در يک نوع استبداد سخيف وقاهر سلطان عبد الحميدخان میسوختند و دسایس درباری و کجروی های گماشته گان خلافت و فعالیت نا روای جواسيس ما بين همایونی (!) به درجه یی بود ، که از ممیزات خاص اجتماعی آن دوران بشمار می رفت و جرجی زیدان مورخ و نویسنده معروف عرب ، آنرا در انقلاب عثمانی به نحو موثری تصویر کشیده است.

در آن وقت سید جمال الدین افغانی هموطن محمود ، کمر به بیدار ساختن ملل اسلامی از ترک و عرب و ایران و هند بسته و به استانبول آمده بود.

محمود طرزی در دیوان پدر قصیده یی در ستایش سید خوانده و پدر و ملا محمد اکرم هوتک بارها از آن مرد دانشمند و پرشور سخن گفته بودند. در سنه ۱۳۱٤ ق (۱۸۹٦م) در جراید خواند که سید از اروپا به استانبول آمده استږ سردار غلام محمد خان فرزند خود محمود را به استانبول فرستاد ، به دستش نامه یی بنام سید جمال الدین داد. محمود رفت و این جوان پرشور افغان با پیشوای آزاد ،یخواهان شرق چندین ماه در استانبول محشور شد و از دم مسیحائی آن مرد گرانمایه، شور و بیداری او افزو نثر گردید . 

وی مینویسد:"علامه سید جمال الدين يک معدن عرفان بود. این هفت ماهه مصاحبت من با او بقدر هفتاد ساله سیا حت در بر دارد ... مباحث علمیه، حکمیه فلسفه سياسيۀ اجتماعيه وغیره که هر روز در محفل بزم حضور آن علامه دهر جریان می یافت، هر جمله و عباره آن کتاب ها رساله ها تحریربكار دارد ....." مبارزه سید جمال الدین افغانی که بسطح جهانی آغاز شده و پیروان فکری او در ترکیه ، مصر، ایران و هند و دیگر نقاط اروپا آنرا تعقیب میکردند، مبنی بر دو اصل مهم بود :

اول: مبارزه با اسبتداد داخلی شاهان و حکمرانان در ممالک اسلامی. دوم: مبارزۀ عنیف با ایمپریالیزم مخصوصاً با اعمال شهنشاهی انگلیسی و تعدیات آنها در ممالک شرقـی.


محمود که از کودکی نفرت شدید را از انگلیس به ارث برده بود ، در صحبت هفت ماهۀ خود با سید افغانی برین نفرت و نکوهش استوار تر گردید و ضمنا متوجه شد که استبداد داخلی و خود سری شاهان و حکمرانان شرق نیز از آن بلیه خارجی کمتر نیست. وی دید که احرار وجوانان تبرک بقيادت ابو الاحرار مدحت پاشا و انوربی در مقابل سر پنجه بی امان استبداد خلیفه قهار استبداد خلیفه و جاسوس مشرب سلطان عبد الحمید به فداکاری و سربازی ایستاده اند و انقلاب عثمانی که جرجی زیدان صحنه های آنرا مصورساخته با پیروزی پیش میرود و مشروطیت در قلمرو خلافت و هم در سر زمین ایران و مصر وغیره ریشه میدواند تمام این مناظر بیداری با تلقینات سحر آمیز سید جمال ، در مفکوره محمود طرزی نقش می بست و با این اندیشه های رستخیز ،آسا به فکر وطن واستبداد امیر عبدالرحمن پسرش امیر حبیب الله می افتاد که، ما بعد ازین کار نامه و مبارزه بسیار عاقلانه پر تدبیر خاموش اما مهیج او را در آینده روشن می سازیم.


۳- تلاش و مجاهدت شخصی او در تکمیل نفس : 

محمود در ایام جوانی زبانهای ،پشتو، دری اردو ، عربی ، عربی ، تر کی واندگی فرانسوی میدانست و از ادبیات وسیعی که در این زبانها بود استفاده میکرد. وی از ملا محمد اکرم هوتک ، استادیکه از کندهار با خاندان طرزی همراه بود دروس دینی و عربی خوانده و از پدرش ادبیات دری را به اندازه شاعری و نویسندگی درین زبان آموخته بود . و چون ترکی و عربی و اردو راهم فرا گرفت و به پیشرفت ادبی و ترجمه های علمی و آثار علوم جدیده در عربی و ترکی و صحافت زبان عر بی شا م ومصر و به جنبش های فكرى ترک و عرب آشنا شد، شخصاً به مطالعات جدید در ادبیات و علوم پرداخت و به تکمیل نفس کوشــــید این تلاش و ذوق شخصی او بر چیزها یی که از پدر و معلم اندوخته بود.


خیلی افزود و چون همواره در صدد باز گشت بوطن بود میکو شید، تا از آنجا ارمغانهایی به وطن و مردم خود آرد ، که بدرد ایشان بخورد و چیزی را فراهم سازد، که قبل ازو نیاورده باشند در مثنوی عشق وطن که در سنه ۱۳۲٥ق ۱۹۰۷م سروده میگوید: 

پس عشق تو چسان زسر من بدر شود؟

 "باشیر اندرون شد و با جان بدرشود"

شد سالها که داغ جدایی وفرقتت

میسوخت همچو شمع، دل و جان عاشقت

شبها بیاد وصل تو بیخواب مانده ام

در روزها بفکر تو در تاب مانده ام

هر علم و فن که خوانده و تحصیل کرده ام

نیت برای خدمت و نفع تو بوده ام

ای خاک پاک وايو طن خوش زمین من !

معشوق من ، حبيب من و دلنشين من!

مسعود باش و شاد بزی ، تا ابد بمان

در حفظ و در ترقی و معموری وامان

رشک آور بلاد تمدن نشا نشوی !

در شرق همچو شمس درخشان عیان شوی


"در دارالسلطنۀ كابل ١٣٢٥ق ، سراج الاخبار ، سال ۲ شماره ۷ ص (۱۳) در حقیقت حب وطن ومتمدن ساختن آن از مفکوره های اساس محمود بود ، که برای این مقصد نیکو شخصاً در تلاش افتاد و ازهمه اولتر به تکمیل معلومات و مطالعات خود کوشید و با فرآورده های جدید خود را مجهز گردانید و وقتی بو طن باز گشت اولین، منادى تلقين وطن دوستی و اصلاح طلبی و خیر خواهی عمومی گردید.

نویسنده این سطور اعتراف دارم که بعد از ۱۳۰۰ش چون معارف توسعه یافت و اولین مکتب ابتدایی در کندهار تاسیس گردید و دارای سواد و خوانش و نگارش شدم اولین بار مفهوم "حب وطن" را از آثار محمود طرزی دریافتم و این احساس شریف تاکنون که ۷۵ ساله ام ، در خاطرم ازان وقت باقی مانده که محمود گفته بود (شبها بیاد وصل تو بیخواب مانده وقس على هذاهزر آن  جوان افغان را به فکر و طن و آباد ساختن آن پرورده بود .

من محمود طرزی را در عمر خود یکبار دیده ام و آن هم در وقتی بود، که بعد از تخلیه کابل در زمستان ۱۳۰۷ ش منهزم ادر کندهار توقف داشت و بعد از چند روز و طن را برای ابد پدرود گفت: در آنوقت من جوان ومعاون جريدۀ طلوع افغان کندهار بودم وی از آیندۀ وطن سخت نگران و غمگین بود و میگفت : من ناچار اکنون میروم و باز به هجران وطن مبتلا میشوم ولی از خدا میخواهم که این دیدار آخرین من از آن نباشد و پس بر گردم. در حالیکه استقلال وطن بجا مانده و از نعمت امنیت بر خور دار باشد.

"الا ای جوانان وطن! بیدار باشید که استقلال وطن را از دست ندهید! زیرا با بذل جانها ، مالها و مساعی فراوان متمادی بدست آمده است. در پایان سخن به زبان پشتو گفت : ماله خپله کندهاری استاد ملامحمد اکرم څخه دغه زده کړی وه چی وطن مه هیروه !"