سردار سلطان احمد خان وحکومت هرات

از کتاب: رجال و رویدادهای تاریخی

یکی از سرداران جوان و با اراده و با حرارت افغانى که در تاریخ معاصر مملکت بخصوص از وقت تجاوز اول فرنگی در افغانستان (۱۹۳۹م)  تا روزهای وفات امیر دوست محمد خان (سه شنبه ۲۱ ذیحجه ۱۲۷۹ هجری قمری مطابق 9 جون ١٨٦٣ م) در صحنه فعالیت وارد بوده است . سردار سلطان احمدخان بن سردار محمد عظیم خان مرحوم است . فعالیت های سر دار سلطان احمد خان از نقطه نظر نقد و تبصره تاریخی دارای دو قسمت علیحده است که در میان آن چند سال غربت هم قرار دارد . این دو قسمت اگر چه در ظاهر تا یک اندازه یکى نقیض دیگر معلوم میشود ولی اگر بوجوهات اصلی دقت شود شاید تباینی در نفس سجیه سردار دیده نشود .

نقشی که سردار سلطان احمدخان روی صحنه واقعات ربعی از قرن ۱۹ بازی کرده است یک پرده آن مربوط به مقابله ملى و اخراج قوای معترض فرنگی از افغانستان میباشد و پرده دیگر به نقشه های ایرانی ها در باب هرات تعلق میگیرد و ایجابات وقت شرایطی فراهم کرده است که همین سردار به حکومت آن نایل گردد و با همین حکومت کوچک محلى نقش عجیبی در مقابل خود و بیگانه و در تلقیات سیاست عمومی شرق بازی کند : سردار سلطان احمد خان پسر سردار محمد عظیم خان با پسر عم خود سردار محمد اکبر خان بن امیر دوست محمدخان از طفلی همبازی بوده و در مراحل رشد وجوانی با یکدیگر رفاقت زیاد داشتند . نه تنها از نقطه نظر سن و سال وتبارز جوانی بلکه از روی امیال و افکار هم میان این دو جوان رشید ، این دو پسر هم شباهت های زیاد وجود داشت و پیش آمدهای روزگار هم ایشان را تا مدتی پهلو به پهلو نگه داشت تا تلخی ها و کامیابی های حیات شخصی و اجتماعی را یکسان بچشند و متلذذ شوند  در موقع که امیر دوست محمد خان در اثر تجاوز اول فرنگی که در سایه شاه شجاع صورت گرفت به بخارا پناهنده شد هر دو سردار جوان یکجا در عالم غربت به درد فراق وطن مبتلا بودند و بعد ازینکه امیر دوست محمد خان خود را به کابل کشید هر دو پسر عم مشقات سیاه چاه نصر الله امیر بخارا را مشترکاً متحمل شدند تا اینکه در ۱۲5۷ هر دو یکجا رهائی یافته از ماورای آمو خود را به صحنه  آشوب کابل رسانیدند قراریکه همه میدانند این روزها روزهایی بود که جنبش بزرگ ملی در کابل آغاز یافته و در میدان شیر پور عبدالله خان اچکزائی بر توپهای متعرضین بیگانه پیهم حمله میبرد و روزی ایشان بمیدان جنگ رسیدند که مجاهد رشید اچکزائی زخم شدیدی برداشت ازین روز ببعد در تمام قضایای مهم ، در جنگ های شیرپور و بی بی مهرو در مجالس سران ملی در مذاکرات عهد و پیمان ملیون وفرنگیها در قضیۀ قتل لات مکناتن در امضای میثاق بزرگان قوم ، در اخراج اجانب ار کابل در کشتار سپاه متعرض در عرض راه مشرقی ، در حمله تباکن تیزین ، در نبرد جلال آباد علیه جنرال سیل ، در جلو گیری از پیشرفت جنرال پالک در خیبر در تمام واقعات با افتخاری که بالاخره به غلبه ملى وتحلیۀ خاک وطن از اجانب متعرض منتهی شد سردار سلطان احمدخان در همۀ واقعات شخصا سهم داشت و در امور از جزئی گرفته تا کلی پهلو به پهلوی سردار محمداکبر خان اجرا آت میکرد و در جریان این همه پیش آمدهای اکثر وظایف خطیر نظامی و سیاسی به سردار سلطان احمد خان سپرده می شد تا اینکه خاک افغانستان از وجود متعرضین پاک شد و امیر دوست محمدخان در رمضان ۱۲5۸ (۱۸4۲م) مجدداً به کشور بر گشت و در ١٢٥٩ هجری قمری بار دوم بر تخت سلطنت جلوس نمود .

با ختم تخلیه افغانستان پرده اول فعالیتهای سردار سلطان احمد خان خاتمه پذیرفته و خبر مراجعت امیر دوست محمد خان او را منقلب ساخت بدین نحو که او و سردار محمد زمانخان بنای مخالفت و کنکاش را با بعضی از متنفذین قوم گذاشتند و هر دو در باب امارت کابل ادعاهایی نشان دادند .

سردار محمد اکبر خان خصوصی رفیق دیرین خویش را دیده و وعده های زیاد از طرف پدر خویش راجع به اعطای حکومت صفحات شمال هندوکش درازای خدمات ملی به وی داد ، اگرچه سردار سلطان احمدخان به ظاهر آرام معلوم میشد ولی در باطن قناعت نداشت تا این که امیر دوست محمد خان از هند بکابل رسید و بر تخت جلوس کرد و مخالفت سلطان احمد خان تبارز نمود علت مخالفت او را با امیر بعضی ادعا های شخصی تصور کنند وطبعا او که در روزهای مشکل مملکت خدماتی انجام داده بود ادعا هائی هم داشت چنانچه آنرا نپوشید ولی بگمان غالب علت اصلی مخالفت او و امیر بر سر مسایل سیاست خارجی بود که امیر با عقد عهد نامه با انگلیس ها طوری رفتار می کرد و سردار با مخالفت جدی به روش استعماری فرنگی ها در شرق داشت طور دیگر میخواست . بهر حال میان امیر و سردار تباین نظر ایجاد شد و بعد از کشف مکتوبی بنام ناصر الدین شاه که شاید ترتیب دهندۀ آن سردار سلطان محمد خان برادر دیگر امیر بود سلطان احمد خان راه طهران پیش گرفت و به دربار قاچاری پناهنده شد این روزها روزهایی بود که نقشه های مداخله ناصرالدین شاه در هرات به لباس همدردی با ولاد وزیر یار محمد خان الکوزائی در اثر عکس العمل های اهالی و انزجار امیر دوست محمدخان و مخالفت سیاست عمومی انگلیس در شرق و مظاهره آنها در خلیج فارس ناکا شده و مجبور به امضای عهد نامه عدم مداخله وتخلیه هرات شده بود (٤ مارچ ١٨٥٧ مطابق ۱۷۷۸ هجری قمری) وجود سردار سلطان احمد خان شخصیکه رقیب امیر دوست محمد خان و مخالف جدی روش استعماری انگلیس ها بود درین موقع برای قاجاری ها خیلی مغتنم بود و چنین سنجیده بودند که با تعین و اعزام سردار پناه گزین افغانی در هرات مسائل از هر طرف به نفع ایشان تمام میشود زیرا او هم رقیب امیر است وهم مخالف انگلیس ها و چون افغان میباشد تعین و اعزام او در هرات طبق مدلول میثاق عدم مداخله در هرات مورد اعتراض واقع نخواهند شد . بدین ملاحظات ناصر الدین شاه قاجار به اعزاز سردار سلطان احمد خان و پسرش سردار شهنواز خان بسیار کوشیده یکی را لقب ( سر کار) و دیگری را رتبه (امیر پنجی) اعطا نمود و به این ترتیب در یک موقع بسیار حساس که مو ضوع وحدت خاکهای افغانستان درمیان بود سردار سلطان احمدخان مرد رشیدی که بشهادت واقعات تاریخی ما قبل پیکر روح ملی و دشمن جدی متعرضین بود در اثر مخالف های شخصی و نظری با امیر دوست محمد خان در عالم مسافرت و غربت مسئله پناه گزینی او به طهران به حکومت هرات منتهی شد و برادر زاده امیر دوست محمد خان که سمت دامادی او را پیدا کرده بود (زیرا نواب بیگم دختر خود خواهر سکه سردار محمدا کبرخان وسردار شیر علیخان را به حباله نکاح او در آورده بود بحیث رقیب و دشمن بسیار جدی در هرات تجسم نمود چون قضایا به ارسال و مرسول قاصد و پیغام و مکاتیب فیصله نشد حتی سردار سلطان احمدخان به اساس نقشه های و سیع و تحریکات بیگانگان در صدد اشغال فراه بر آمد امیر دوست محمدخان عزم را جزم کرد که بیشتر انتظار نکشیده و موضوع هرات را بلا تا خیر حل کند . سپاهی تحت قیادت سردار شیر علیخان پیشتر فرستاد و خود از مقر زمستانی جلال آباد با اخذ ترتیبات بزرگ در کابل و قندهار عازم هرات شد و در ماحول حصار شهر موقع گرفت . قضیۀ جنگ های شاه و سردار افغانی ، مقابله برادرزاده و کاکا  نبرد داما دو خسر مخاصمت اعضاى یک خانواده افغانی و از نظر نواب بیگم جنگ پدر وشو هر در دو طرف دیوار های هرات که شهر را مدت ده ماه در محاصره افکنده بود یکی از درامه های بسیار رقت آور و خونینی است که شرح مراحل مختلف آن مقاله های جداگانه میخواهد . شهبه ئی نیست که در پرده های این درام تر از یک شهامت و استقامت افغانی از هر دو طرف تبارز دارد ولی از جانب دیگر متأسفانه روح بی اتفاقی های ما را که همیشه موجب فلاکت ما ومملکت ما را فراهم کرده است مجسم میسازد . در مدت دوام محاصره در اثر فشار ومشکلات ورنج وغصه از یک طرف نواب بیکم دختر امیر زوجه سردار سلطان احمد خان وخود سر دار بفاصله کمى یکى بعد دیگر وفات کردند تا بالاخره شهر کشوده شد و متعاقبا دو هفته بعد خود امیر دوست محمد خان هم به مرض ضیق النفس پدرود حیات گفت : بنمود فتح شهر هرات و بداد جان - مردانه وار شهر هری را بجان گرفت.