32

لشکر کشی های اسکندر

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل نخست ، بخش افغانستان تاریخی قبل از اسلام
23 August 1967

در تسلسل جریانهای بزرگ تاریخی که در تشکیل فرهنگ افغانی و هند و صبغۀ فکری قدیم ما بعد از فرهنگ ویدی- اوستایی- و اثر های مدنیت هخامنشی، اثر بسیار بارز و بزرگی داشته،  لشکر کشی های اسکندر مقدونیست در خاک افغانستان،  که جریان قدیم فرهنگ و زنده کانی و فکر و مدنیت این سرزمین را تحول و رنگ جدید و برازنده یی داده است.  و بنابرین در تاریخ افغانستان این حادثۀ موثر دارای اهمیت خاص و اثر های بسیار عمیق شمرده میشود.  زیرا بر سیاست و سنخ زند گانی و فکر و ادب و هنر و تمام مجموعۀ فرهنگ ما دران زمان آنقدر تاثیر ژرف و تغییر دهنده یی نمود که مسیر قدیم را به کلی تبدیل داد. 

اسکندر پسر فلیپ دوم پادشاه مقدونیه در شمال یونانی بود، که در شهر پلاد در سال ٣۵۶ ق،م بدنیا آمده و پدرش فلیپ پسر امین تاس سوم،  و مادرش المپیاس دختر نی اوپ تولم پادشاه مولوس بود، که بنابر اساطیر یونانی، اسکندر از طرف پدر به هرکولس و از طرف مادر به اشیل پهلوانان افسانوی یونان میرسید و چون پدرش در سنۀ  ٣٣۶ق،م در جشنی بدست یک نفر یونانی کشته شد،  اسکندر در همین سال بر تخت شاهی یونان به عمر ٢۰ سالگی نشست. 

در این وقت تخت دودمان هخامنشی به کدمان مشهور به داریوش سوم رسیده بود که وزیری فتنه انگیز بنام باگواس امور مملکت را در دست داشت،  و کدمان نیز مرد سهل انگار و آرام طلبی بود،  و بنابرین برای اسکندر- آن پادشاهی که ارادۀ  جهانگیری داشت- گرفتن مملکت وسیع هخامنشی کار آسانی نمی بود. و او با ٨۰ هزار  لشکر و ناو های جنگی از ابنای دار دانل گذشت و بر قارۀ آسیا حمله نمود. 

داریوش سوم نیز ٨۰ هزار سپاهی داشت که یک عدۀ آن سپاهیان اجیر یونانی به سالاری میمنین قوماندان یونانی بودند،  ولی در سه جنگ گرانیگ- ایسوس- گوگمل  شکست های فاحش خوردند و اسکندر پایتخت زیبای هخامنشی تخت جمشید را آتش زد،  و داریوش بطرف پارت (خراسان) گریخت

 و نزدیک دامغان به عمر ۵۰ سالگی در ماه جولای سال ٣٣۰ ق، م  از طرف بسوس والی باختر و برسنتس حکمران رخج و درنگیانا (قندهار و سیستان) کشته شد. 

سکندر جهت دستگیری داریوش به خراسان شتافت،  و چون او را کشته یافت کشندگان او را بدار آویخت و به فتح اراضی شرقی توجه کرد. 

در این وقت بسوس وارد باختر شد،  و تهیۀ مقابلۀ اسکندر را میدید و در آنجا اعلان شاهی داد،  و برسنتس هم خود را به سیستان رسانید و ساتی یارزانس از هرات (آریا) درین اتحادیۀ دفاعی شرکت کرد، ولی چون اسکندر به سوزیان (طوس)  رسید و حکمران هرات او را استقبال کرد، پس از برای سرکوبی بسوس به باختر حرکت نمود، که در این مدت غیاب او مردم هرات بقیادت همان ساتی بارزانس قیام کرده و سردار لشکر یونانی اناکسیپ را در هرات بکشتند، و چون اسکندر از این قیام ملی هراتیان اطلاع یافت،  بعجلت به شهر ارتاکوانا برگشت و مقاومت ساتی بارزانس را که با لشکریان فدا کار خود در جنگلی سنگر گرفته بود،  بسبب آتش زدن جنگل از بین برد، و برای پناه گاه لشکریان یونانی شهر اسکندریه آریا را بنا نهاد که همین هرات کنونی باشد. و از طرف اسکندر به حکمرانی آن ارزاسس (ارشک) گماشته شد. 

چون هرات بدست اسکندر آمد،  از راه فراه بر زرنگ (سیستان) تاخت و در ماه اکتوبر ٣٣۰ ق،م در سیستان قوماندان بزرگ لشکر خود فیلوتاس پسر پارمن یورا که ازو هراسی داشت و نیز دیمتریوس سردار گارد خود را اعدام نمود، و از آنجا بطرف شرق به فتح کشور اورگیتی (گرمسیر) کنار های ایتی ماندر (هلمند) که تحت حکمرانی تیری داتس بود شتافت،  و این سرزمین را با گذروزیه (بلوچستان) بگرفت و پایتخت آنرا که آریاسپ نامیده میشد بگشاد. 

اسکندر از وادی هلمند به وادی اراکوزی (ارغنداب) پا نهاد،  و شهر اسکندریه اراکوزی را در تابستان ٣٢٩ق،م در نواحی قندهار کنونی بنا کرد،  و این حصار عسکری را قرار گاه نظامیان یونانی گردانید،  و هم از مردم بومی عسکر گرفت و ممنن را والی این ایالت مقرر نمود. 

هر چند درین وقت اسکندر سه ولایت بزرگ آریا (هرات) درنگیانه (سیستان) و اراکوزی (قندهار) را بدست آورده بود، ولی ساتی بارزانس سردار ملی هراتیان از بسوس شاه باختر دو هزار لشکر امداد گرفت و در آریا (هرات) علم آزادی افراشت.  اسکندر قوۀ بزرگ نظامی خود را به سالاری ارته بازیوس و ایری ژیوس و کارانوس، بدفع ملیون هرات فرستاد،  و والی پارت که فراتا فرون نامداشت،  نیز با این سالاران اسکندر ملحق گردید،  و قوای ملی هرات را از هر طرف محاصره کردند،  تا که در جنگ شدیدی ساتی بارزانس بدست ایری ژپوس کشته شد،  و مقاومت هرات خاتمه یافت. 

بعد از این اسکندر به فتح وادی کابل و جبال پاروپا میزادی روی نهاد، و در اوایل زمستان و ماه نومبر ٣٢٩ق،م بکابل آمد، و عازم کاپیسای شمال کابل شد،  و شهر اسکندریۀ قفقاز را در هوپیان حوالی چاریکار بنا نهاد. 

در اواخر بهار ٣٢٩ق، م اسکندر با لشکریان خویش از اسکندریۀ قفقاز حرکت کرده و از راه اندراب بر کوه هندوکش (کوهای قفقاز یونانی)  گذشت و بر قوای بسوس حکمران باختر تاخت که عبارت از هشت هزار باختری مسلح بودند.  ولی بسوس که در قوای خود توان مقاومت راندید،  صفحات باختر را تخریب و مواد خوراکه را تلف نموده و از رود آمو بطرف سغد گذشت و باختر بدست اسکندر افتاد،  که در آن آرته بازیوس را حکمرانی داد،  و ازچیلاس را با عساکر محافظ دران جا گذاشت . و خود در حدود کیلیف از دریای آمو عبور کرد و در حدود قرشی یا شهر سبز کنونی بسوس را بدست آورد، و ماراکنده (سمرقند) را بگرفت و شهر اسکندریۀ تا نائیس را در آن سرزمین بنا نهاد که جنجد کنونی باشد. 

در سغدیانه نیز بر لشکریان سکندر حمله های شدیدی کردند، و اوپر کولائوس مقدونی را در آنجا با سه سه هزار سپاهی گذاشته عازم باختر گردید،  و چون به آنجا رسید،  ستازانور والی هرات بدربارش آمد و ارزامس والی هرات و برانس والی پارت را که از طرف بسوس مقرر شده بودند در غل و زنجر کشیده آورد،  و بسوس را در مجلس محاکمه کرد تا او را بکشتند (٣٢٨ق،م) .

در این وقت نوزده هزار لشکر تازه دم از یونان به قوای اسکندر پیوست و او در وادی مرگیان (مرغاب) قوای اریمیازیس حکمران بومی آنجا را از بین برده و او را بدار کشید،  و در صفحات مرو قلاع سرخس و مروچاق را بنا کرد و به بلخ برگشت و در راه چهار حصار نظامی را در میمنه- اندخوی- شبرغان- سرپل  ساخت و باز از آمو گذشته و با قوای خود در مراکنده (سمرقند) پیوست. 

سپیتامنش مرد دلیر و نبرد آزمای باختری که در آن صفحات با اسکندر و در مرکز عسکری یونان زریاسپه سردار لشکر اسکندر پیتون PETTON را اسیر گرفت، ولی از طرف اسکندر کراتیروس با سپیتامنش در آویخت و او را از آنجا بیرون کشید. اما کمی بعد چون اسکندر از سغدیانه برگشت همین سپیتامنش با سه هزار سوار سغدی و باختری در مقابلش ایستاد،اسکندر از این مردانه بستوه آمد،  ورته بازس والی باختر را که به همکاری سپیتامنش مسمم بود عزل کرد،  و بجایش امینتاس  AMYNTAS مقدونی گماشته شد، تا بمدد کوانوس جنرال عسکری، باخنر را حفظ نماید،  ولی سپیتامنش باخنری برایشان زد، و عاقبت به خیانت همراهان خود کشته شد (٣٢٧ق،م) و بدین صورت مقاومت باختریان وطن دوست خاتمه یافت،  و اکثر سرداران ملی به دست اسکندر محو شدند و از آنجمله هوخیار OXYARTES یکی از اشراف باختر نجات یافت. این سردار با خانوادۀ  خود بکوهی پناه برده بود،  ولی لشکریان مقدونی بر آن تاختند و او را با دختر زیبای دلکشش روښانه ROXANA که یونانیان به تلفظ خویش رکسانه گفته اند پیش اسکندر آوردند،  و او این دختر باختری را در بهار ٣٢٧ ق، م بزنی گرفت،در حالیکه سرداران لشکری او بدین مواصلت شاه یونان با دختر باختری راضی نبودند،  و از این جمله یکی از سرداران بزرگ نظامی کلیتوس در باختر در مجلس مستی بدست اسکندر در بهار ٣٢٧ ق،م کشته شد،  و چون جنگهای دو سالۀ او در صفحات باختری و سغدیانه انجام یافت،  به فکر سفر هند افتاد،  و سی هزار جوان باختری را در لشکر خود گرفت و در بهار ٣٢٧ ق،م بالشکر ۱٢۰ هزار پیاده و ۱۵ هزار سوار خود که ٧۰ هزار آن مردم آسیایی بودند،از راه هندوکش بسوی هند روی آوردند.  و امینتاس را با ده هزار پیاده و سه هزار و پنجصد سوار در باختر گذاشت. 

اسکندر از دردرۀ خاواک پا روپامیزاد به کاپیسا گذشت، نیکاتور را به حکمرانی آنجا گماشت و بر وادی کابل تیریاسپ TYRIASEP را حکمران گردانید. و از راه درونته و وادی کنر و اسمار به باجور و جندول فرود آمد، و در هر مرحله از طرف مردم نبرد ها رفت و مقاومت ها کردند،  و در جنگی که با اسپیزی (غالباً یوسف زی کنونی) در وادی کنر روی داد،  چهل هزار اسیر و دو صد و سی هزار گاو به یغما گرفت،  و قوای را که به قیادت هفسنتیون و پردیکاس از راه مجرای دریای کابل به رهنمایی امپهی شاه تکسیلا به تصفیه صفحات پشاور و چارسده و اوهند فرستاده بودند آن نواحی را تا مجرای دریای سند گشودند. 

اسکندر در صفحات کنر تا باجور با مقاومت عنیف افغانان مواجه آمد، و در جنگهای آنجا دو بار زخم برداشت،  و او هم بعد از فتح شهر ها را مسمار کرد و اسراء راته تیغ کشید،و چون امیر اسپیزی در شهری از وادی سواست (سوات)مقاومت میکرد،  از طرف سرکانی و چمرکند و ناوگی گذشت، و از راه کوری (پنجگوره) به چکدره و وادی سوات رسید و چندین شهر و قبیله را مطیع گردانید،  و درینجا بقول اریان مورخ یونانی (حدود ۱٧۵ م)مردمی بنام اساکی نوس ASSAKENOS سکونت داشتند، و شهر مرکزی آن مساگه MASSAGA بود که در نواحی بین درۀ کتگله ووچ خور بقایای مخروبه آن بنظر می آید. چون درینجا ٧۵هزار لشکر تازه دم بمدد مدافعین بومی رسیدند، جنگ شدیدی واقع شد، و اسکندر ایشان را در شهر مساگه چهار روز محاصره کرد،  و عاقبت همۀ ایشانرا از بین برد،  و پس از این شهر های اوروبازیرا (بریکوت کنونی) را هم گشود،  و تا دامنه های کوه مهابن (اورنوس) بالا رفت که در سی میلی شمال اتک واقع است و برین سرزمین سی سی کوستوس را والی گردانید،  و نیکاتور مقدونی حکمران غرب وادی اندوس شد. 

اسکندر بر پلی که غالباً در حدود اتک بر دریای سند بسته بودند گذشت (فروری ٣٢۶ ق،م) و تاتکسیلا شهر بزرگ و دارالعلم این سرزمین که در دامنۀ  کوته مرکله و ده میلی شمال غرب راولپندی واقع است پیش رفت و امپهی OMPHIS شاه تاکسیلا را که با اسکندر از در مسالمت آمده بود واپس بحیث ستراپ خود در آن شهر مقرر داشت و ازو پنج هزار مرد جنگی گرفت،  و تا ماه می ٣٢۶ ق،م  به کنار جیلم رسید، و در جولائی همین سال با پوروس (فور) شاه هند در آویخت، او تسلیم شد،  و اسکندر هم واپس او را بجایش گذاشت و خود وی تا کنار بیاس پیش رفت ولی لشکریانش شوریدند، و از پیشرفت مزید در خاک هند و هوای گرم آن سر کشیدند و اسکندر را به مراجعت وا داشتند و او هم لشکریان خود را سه بخش کرد: بخش اول را با کراتیروس و مریضان لشکر از راه بولان و قندهار و سیستان فرستاد.  بخش دوم که ۱٢هزار سپاهی و دو هزار ملاح بود بانیارکس و صد کشتی از راه بحر فرستاده شدند.  اما دستۀ سوم از راه کنار غربی دریای سند به ملتان رسیدند که خود اسکندر با ایشان بود، و مردم اینجا دفاع شدید کردند،  حتی در جنگی اسکندر را مجروح ساختند،  که همۀ ایشان در نتیجه قتل عام شدند، و هم در وادی پاپان دریای سند در حدود هشتاد هزار مرد بقتل رسید ند، و در جولای ٣٢۵ق،م بود که اسکندر با همراهان خود به حدود  کراچی کنونی (دیبل دورۀ اسلامی) رسیده و یک اسکندریه بحری را در آنجا اساس نهاد، و از اینجا حرکت کرده از راه گدروزیا (بلوچستان جنوب افغانستان) به پارس رفت،  و چون به بابل رسید، شب ۱٣ جون ٣٢٣، م به عمر ٣٢ سالگی به مرض ملاریا از جهان رفت،  مدت لشکر کشی های او در خاک آریانه و مقاومت های مردانۀ مردم این جا از ٣٣۰ تا ٣٢۶ق،م به مدت چهار سال بود. (عکس ۱۴)  در قسمت شرق آریانه یعنی غرب اندوس بعد از نیکاتور شخصی بنام فیلیپس والی گشت و چون او در سال ٣٢۴ق، م بدست عساکر یونانی مقتول شد،  بعد از او ایوداموس به همکاری مردم تکسیلا رشتۀ اتحاد خود را از غرب اندوس گسستند و چون اسکندر بمرد پوروس (فور) شاه هند وادی سفلای اندوس را گرفت،  و عاقبت در سنۀ  ٣۱٧ق، م از طرف ایوداموس کشته شد،  و خود ایوداموس نیز هند را ترک کرد و با رفتنش بساط سلطۀ  یونانی از هند شرقی چیده شد.