الاول منهم السلطان الماضین و ایدنا بنصرظ الباقین
سلطان کریم قطب الدین حاتم ثانی طاب مرقده پادشاه مردانه و بخشنده بود حق تعالی او را شجاعت و کرمی بخشیده بود که در شرق و غرب عالم در عصر او پادشاهی را نبود و چون حق تعالی خواهد که تابنده را در دل خلق عظمتی و فری (۱۰)ظاهر گرداند بصفت شجاعت و کرم وصوف کند تا دوست و دشمن را بنوازش و سخا و گذارش و غا مخصوص گرداند چنانچه این گادشاه کریم غازی بود تا از بخشش و کوشش او دیار هندوستان از دوست و دشمن پر و تهی(۱۱۹ گشت بخشش او همه لک(لک)و کشتن او همه لکل کل بود چنانچه ملک الکلام بها الدین اوشی در مدح این پادشاه(کریم می )فرماید:
(۱)جای این عنوان در اصل سپید است. از مط گرفته شد(۲) اصلکبحمدالله(۳۹مط:والصوله(۴۹ اصل:مفوگا(۵)اصل:جوزجانو(۶)اصلکطبقات(۷)اصل:متوجه(۸)اصل:وایدبالنصره الباقین(۹)در اصل این عنوان نیست. راورتی:المعزی السلطانی.مط:مانند متن.(۱۰)مط:ووقری(۱۱)اصلکبروبهی.
(۴۱۶) طبقه(۲۰) سلاطین هند
ای بخشش تو لک بجهان آورده کان را کف تو کار بجان آورده
از شرم(۱)کف تو خون گرفته دل کان پس لعل بهانه د رمیان آورده پ
سلطان قطب الدین را باول بار(۲)که از ترکستان بیاوردند بشهر نیشاپور افتاد،قاضی القضات فخرالدین بن عبدالعزیز کوفی که از اولاد اماما اعظم ابو حنیفه کوفی بود رضی الله عنه وحاکم ممالک نیشاپور و مضافات آن او را بخرید و در خدمت و موافقت فرنزدان او کلام الله بخواند و سواری و تیراندازی تعلیم گرفت چنانچه در مدت نزدیک بصفات رجولیت(موصوف) و مذکور شد و چون به آوان شابا رسید او ار تجار بحضرت غزنین اوردند سلطان غازی معزالدین محمد سام او را ازان تجار بخرید اگر چه بهمه اوصاف حمیده و آثار گزیده موصوف بود اما بظاهر جمالی نداشت و انگشت خنضر او شکستی داشت بدان سبب او را ایبک(۳) شل گفتندی وسلطان معزالدین دران وقت گاه گاه بطرف و عیش (موصوف)مشغول بودی شبی بزم و نشاط فرمود ودر آن جشن هریک را زا (ان)بندگان حضرت انعامی فرمود از تقود زر و سیم ساخته و نا ساخته هر چه از آن انعام به قطب الدین رسید واز مجلس بیرون آمد تمامت آن مال بترکان و پرده داران و فراش و دیگر کارداران بخشید چنانچه از قلیل ئ کثیر بااو باقی هیچ نماند و دیگر روز این معنی بسمع اعلی رسانیدند او را بنظر عنایت و قربت خود مخصوص گردانید و براشغال خطیر پیش تخت(و)بارگاه او را نصب فرمود و سرخیل و کار ار بزرگ شد و هر روز مرتبه او برتر میشگت(۴۹ و در ضل حمایت سلطانی تضاعف می پذیرفت تا امیر خر(۵۹ شد و جلادت بسیار نمود بدفه قتال سلطان شاه واو برسر(اصحاب)پایپاه علفجی بود بطلب علف برفت ناگاه سوار بسلطان برایشان زد(۶)میان ایشان قتال قایم شد قطب الدین(جلادت بسیارنمود اما چون
(۱)مط و پ:از رشک درباره بهالدین اوشی فرغانی به لاب الالباب(ص ۱۶۱) و مجمع الفصحا _۱:۴۴۲) رجوع شود (۲) مط :را در اول حال.(۳)اصل:اریک شد.راورتی و دیگر مورخان مقلد وی ازین جمله نتیجه پگرفته اند که معنی ایبک د رترکی شل باشدفولی معنی متن واضح است وایبک معنی شل را ندارد و نام اصیل ترکیست.(۴)مط:او برتزاید میگشت.(۵) مط:آخور(۶)در یک نسخه م اورتی:سلطان شاه بریشان پیوست و جنگ آغاز نهاد.
(۴۱۷) طبقه(۲۰) سلاطین هند
سوار اندک بود گرفتار شد واو را به نزدیک شلطانشاه بردند بفرمان او)(۱) اسرپشت.چون میان سلاطین غور و غزنین مصاف شد و سلطانشاه منهزم گشت قطب الدین را بندگان(سلطان)با تخته بند آهنین(۲) برشتر نشانده بخدمت سلطان غوری(۳) آوردند سلطان او را بنواخت و چون بدارالملک غزنین باز آمد اقطاع کهرام بدو مفوض فرمود(و)از انجا بطرف میرت آمد در شهور سنه سبع و مثانین و خمسائه میرت را ضبط کرد و از میرت هم در شهور ثمان و ثمانین و خمسائه دهلی بگرفت(۴۹و در شهور سنه تسعین د رموافقت رکاب اعلی سلاطان غازی با سلار عزالدین حسین خرمیل که هردو(ملک)مقدمه لشکر بودند در حدود چندوال(۵)رای بنارس جی چند(۶)رابزد و منهزم گردانید و بعد از آن در شهور سنه احدی و تعین و خمسائه تننکر(۷) فتح شد ودر شهور سنه ثلالث و تسعین و خمسائه بطرف نهرواله رفت و رای بهیم دیورا بزد و انتقام سلطان ر=از آن طایفه ب.کشید و دیگر بلاد هندوتسان را فتح کرد تا باقضی ممالک چین از طرف شرق. وملک عزالدین محمد بختیار خلجی بلادبهار و نودیه(۸)را چنانچه بعد ازین تحریر یابدد عهد او بدولت او فتح کرد و چون سلطان غازی محمد سام طاب ثراه شهادت یافت سلطان غیاث الدین محمود محمد سام که برادر زاده سلطان معزالدین بود قطب الدین را چتر فرمود و لقب سطانی داد.
و(او)در شهور سنه اثنی(۹)و ستمائه از دهلی عزیمت لوهور کرد و در روز سه شنبه هژدهم ماه ذی القعده سنه اثنی(۱۰)و ستمائه برتخت سلطنت ب=لوهور جلئوس کرد و بعد از چند گاهی میان اووسلطان تاج الدین یلدوز مناقشی افتاد بجهت لوهور چنانچه آن مناقشت بمصاف کشید و در آن نصرت سلطان قطب الدین برسمت دارالملک غزنین برفت و آنرا ضبط کرد و بعد از مدت چهل روز که برتخت غزنین بود انعام و اکرام بخلق خدا ارزانی داشت و بطرف هندوستان باز آمد
مطکمقید گشت(۲) مط:آدنی(۳) مط:غازی(۴۹مط:واز میرت همدرین سال لشکر بکشید ودهلی بگرفت(۵)اصل:جنجندوال(۶)اصل:جیجند(۷)اصل:بهیکر.مط:تهنکر.راورتی:تهنکر(۸)مط:ونریه آن مالک را. راورتی نردیه.اصل:نودته.پ:تردته.(۹)مط:اثنین.
(۴۱۸) طبقه(۲۰) سلاطین هند
چنانچه پیش ازین ذکر آن رفته است و چون قضا اجل(او)در رسید در شهور سنه سبع و ستمائه درمیدان گوی زدن از اسپ خطا کرده و اسپ برزیر او آمد چنانچه پیش کوهه(۱)زین برسینه او آمد و بحرمت حق پیوست و مدت ملک او از اول فتح دهلی تابدین وقت بیست سال بود و عهد سلطنت او با چتر و خطبه و سکه(مدت)چهارسال و کسری بود علیه الرحمة والغفران(۲).