32

بعد از رفتن برنس

از کتاب: تاریخ تجزیه شاهنشاهى افغان ، فصل چهارم ، بخش حوادث سیاسی افغانستان

به هر صورت معاهدۀ ترتیب و سفیر روسیه آنرا به حضور شاه ایران تقدیم داشت. که تمام مواد آن پذیرفته شد، و سفیر مذکور ضمانت انجام و تعمیل تمام مواد آنرا با نامۀ خود واپس به سرداران کندهار ،فرستاد که مضمون نامه مذکور چنین بود

" محمد شاه وعده داد که ادارۀ هرات را به سرداران کندهار بسپارد و من صمیمانه مژده میدهم که در نتیجۀ مذاکرات شاه ایران قبول کرد تا غوریان را هم بشما دهد. پس باید فوراً فرزند خود محمد عمر خان را به هرات بفرستید، و بعد ازان خود شما هم بیائید. هنگامیکه محمد عمر خان به هرات رسد، من شاه ایران را بران وا خواهم داشت که از هرات برود، و فرزند شما را هم با خود به تهران برد ولی من با ۱۲ هزار لشکر درینجا خواهم ماند تا که شما برسید و شهر هرات را بگیریم آنوقت تمام این ولایت بشما سپرده خواهد شد.

چون این نامه بسرداران کندهار رسید، فراوان شاد گشتند و نقل آنرا به کابل فرستادند، اما راپور کابل حاکی است که این اطلاع ابدا امیر را شادمان نساخت چون سردار مهر دل خان از کابل به کندهار رسید و نماینده روسیه ویکویچ هم با او همراه بود در کندهار با کمال اعزاز پذیرائی شد، زیرا سفیر روسیه از لشکرگاه هرات بسرداران کندهار نوشته بود که ایشان بر ویکویچ اعتماد تمام نمایند و قول و وعده او را عیناً مانند خود سفیر انگارند.

علی ای حال: سرداران کندهار محمد عمر خان را با (۲۵۰) سوار به هرات فرستادند تا بحضور محمد شاه رسد و یک فیل را از طرف ایشان اهداء کند، و شالها را بسفیر روسیه تقدیم نماید همچنین سرداران کندهار (۱۱۴) نامه را به سران سیستان و فراه و سبزوار و دیگر افغانان فرستادند، تا در فراه بخدمت فرزند کهن دل خان سردار محمد صدیق آیند. سرداران نگاشته بودند سفیر روسیه ایشان را "امیر افغان" شناخته و وعده سپردن هرات را هم داده است و اگر یکی از ایشان بعد ازین اوامر سرداران کندهار را اطاعت نکند، باید از کشور براید.

این را پور که برنس گرفته اضافه میکند که اکنون محبوبیت امیر دوست محمد خان ختم شده و پیوستگی او با روسیه او را در نظر تمام مسلمانان خوار و بی اعتبار ساخته است چنانچه خودش هم این امر را حس کرده و برای تقویۀ خود به ترمیم قلعهای بالا حصار کابل و غزنی پرداخته و مالیات خود را بر مردم خراسان افزودۀ است که بلا شبهه این امر نیز مشکلات او را فراوان خواهد کرد.

امیر اکنون قاصدهای متواتر را به سفیر روسیه و شاه ایران میفرستد، تا بزودی کارهای هرات را یک طرفه ساخته و بسوی کابل حرکت کنند تا اینجا نیز ازیشان گردد.

در چنین اوضاع باید بزودی در مدت شش ماه آتشی در خراسان و افغانستان افروخته شود که اکنون شما نمی توانید آنرا حدس زنید محمد شاه ایران بسرداران کندهار مکتوبی فرستاده که خلص مضمون آن چنین بود: "چون محمد عمر خان به لشکرگاه شاهی رسید عالیحضرت شاه راجع به پیوستگی سرداران کندهار با دولتِ ایران مطمئن گردیده و اراده فرمودند که بعد از تصرفِ هرات ویکویچ را با نه لک روپیه به کندهار و امیر دوست محمد خان فرستد تا در آینده باوامر شاهی منتظر و آماده باشند." این نامه به مهر شاهی ایران و وزیر اعظم میرزا حاجی آغاسی و سفیر روسیه ممهور بود. و محمد عمر خان در هرات از طرف ده هزار نفر سوار استقبال گردیده و به چهار توپ و پنج دست خلعت شاهی نواخته شد، و نزدیک بارگاه شاهی فروکش گردید و نمایندۀ وی الله داد خان با سفیر روسیه یکجا بسر می برد به محمد عمر خان دو صد طلای روسی هر روز برای مصارف داده میشود و شاه ایران با و اطمینان داده که فراوانتر از آنچه در فرامین خود وعده داده بود با سرداران کندهار امداد خواهد کرد.

این اطلاعات را خود محمد عمر خان به پدرش سردار کهن دل خان به وسیله خداداد خان چاپار فرستاده که در مدت ۱۱ روز از هرات به کندهار رسیده است.

 دو روز بعد از وصول محمد عمر خان لشکریان ایرانی بر هرات حمله های سختی کردند، که چهار صد نفر کشته دونیم تا سه صد نفر مجروح شدن. درین جنگ بوروسکی و سمسان نیز بصورت فجیع جراحت برداشتند، و موخرالذکر بالآخره کشته شد. و سراو را بریده و در بازارهای شهر گشتاندند. و بعد ازین محاربه طرفین به قرارگاه های خویش بر گشتند ولی رسیدن محمد عمر خان به لشکر ایرانی، تمام افغانان داخل حصار هرات را خیلی افسرده و کم حوصله ساخته، و با یکدیگر اختلاف دارند و میخواهند هرات را به امر سرداران کندهار به محمد عمر خان بسپارند. محمد صدیق خان فرزند کلان کهن دل خان فراه را گرفت و اکنون بترمیم آن مشغول است.

اما داستان نمایندۀ روسیه چنین است کاپیتان ویکویچ موکب محمد شاه را در کوسان ترک کرده و به تاریخ ۲۶ اکتوبر ۱۸۳۸ به کندهار رسید، سردار کهن دل خان میخواست که فرزند خود را با سه صد سوار باستقبالش فرستد، ولی ویکویچ امتناع ورزیده و خاموش و تنها به شهر آمد و در خانه میرزا یحیی سکونت گزید و بسردار گفت: که وی (۶۰) هزار طلا را با خود آورده و حوالۀ چهل هزار طلای دیگر را هم بر خزانۀ کرمان بدست دارد، که آنرا با میر دوست محمد خان باید برساند و علی العجاله مبلغ ده هزار طلا به سردار داد و دادن بقیۀ ده هزار طلا را در قاین وعده نمود. سردار هم بعد از اخذ مبلغ از شهر کندهار با لشکر خود برآمد و بیرون شهر به تدارک امور لشکر مشغول است. اما سفیر روسیه از شاه خواهش کرده که بر خلاف هرات اقدامات جدی نماید. و بسران افغانان پول دهد، تا با لشکر ایرانی یکجا بر هرات بتازند و اگر این لشکر متحد افغان و خراسان هم نتوانست آن شهر را بکشاید آن وقت خود روسیان بران حمله خواهند کرد. شاه ایران به سفیر روسیه خاطر نشان کرده که اگر چه در معاهدۀ دولتین ذکر نشده که لشکریان روسیه از راهِ ایران به ممالک دیگر بگذرند ولی اکنون من اجازت میدهم، که لشکر روسیه بیایند و به هر کشوری که میروند بروند. و این اجازت نامۀ شاه را سفیر روسیه با تشکر و مسرت پذیرفت و با شاه یکجا رفت اما سردار کهن دل خان به ویکویچ آظهار نمود: که وی از طرف هرات اندیشه ای ندارد ولی میترسد که در غیابش دولت انگلیس کندهار را بگیرد. اما ویکویچ جواب داد که در قوانین دولت اروپا حمله یک دولت بر شهریکه دران سفیر و نماینده دولتِ دیگر موجود باشد جوازی ندارد و وجودِ وی در کندهار مانع حملۀ انگلیس بران شهر خواهد بود. این شرحیکه و یکویچ داد، سردار را مطمئن ساخته و از ترس حملۀ انگلیس رهائی بخشید.

همچنین سردار و ویکویچ خطوط علیحده را به میران سنده نوشته و ایشان را تا مدت سه ماه بوصول لشکر خویش بر کنارهای دریای سنده منتظر نمود. این اقدامات ویکویچ در سنده ولوله ای را انگیخته و با منافع انگلیس در حیدر آباد سنده بر خورد و روسیان هدایائی را به علی خان حکمران سیستان نیز فرستادند.