شب هجران

از کتاب: دیوان محجوبه هروی ، غزل

دلم از دوری جانان خراب است 

جگر از آتش هجران کباب است 

مرا باد است در کف خاک بر سر

دلی پر آتش و چشمی پر آب است

کم از زال است پیش بازوی عشق

اگر رستم و گر افراسسیاب است

بیا جانان که از شوق جمالت

دو چشمم قطره ریزان چون سحاب است

خط مشکین بران رخسار سیمین

تو پنداری که نیلوفر در آب است

کرا پروای صهبا و شراب است

رخش در زیر زلفین معتبر

تو گوئی آفتابی در سحاب است

رفیقم در شب هجران غم دوست

انیسم روز تنهائی کتاب است

خیال اوست روزو شب قرینم

مگر « محجوهبم از من در حجاب است