39

تلاش به تحلیل هنری

از کتاب: روانشناسی
08 December 2018

به اشاره به شعر اثر بر انگیز لیلا تیموری و در اثر تقاضا های پیگیر دوستان صاحب نظر (این شعر را در صفحۀ لیلا تیموری بخوانید، شیوا بیان است، بهترش اینست که لیلا تیموری دوباره شعرش را که زیر عنوان حس ششم است در ادامه این نگارش درج نمایند)، باید چیزی را که به شاگردانم در مورد حس ششم گفته بودم یاد آور شوم. این حس انکشاف بعدی خاطرۀ اولین دردیست که انسان آنرا در اولین لحظۀ زندگی در اولین دقائق به دنیا آمدن به سختی احساس کرده و با اولین فریادش افاده کرده است و آنزمان چون  حافظه هم نوزادست صرف همین را به خاطر دارد و بس.

چی چیز سبب شد که با زندگی، با درد آشنا شدیم؟ شرح آن روشن است: در تمام وقتی که طفل آینده (که آنرا در طب و در بیالوجی جنین میگویند و اینطور تلفظ میشود Janeen ) در بطن مادر است و از چسپیده گی رابطۀ جان به جان، هرودو یکی هستند، هیچکدام کمبودی ندارد: مادر خورا پُر و پیمان، باردار و بار آور می یابد و هرگاه دست بالای شکمش می کشاند این اطمینان برایش دست میدهد و جنین هم با اشاراتش با لگد مادر را در احسا سش تائید میکند. همین است که مادر با بستن چشمان با تبسم آسمانی رضائیتش را به کائنات می فرستد و در ما ه های اخیر حمل همه روزه درتکرارش است. جنین هم هیچ کمبودی ندارد حرارت، آب و مواد معدنی سَرَه و ناب را بی حساب از مادر مصرف میکند؛ اگر وضع مالی مادر ایجاب کند چون اشتهای مادر در طول حمل بیشتر میشود مشکلی نیست و اگر توان مالی نباشد مادر طفلش را در کمبود نمیماند همه را از گوشت و استخان(استخوان) خود تهیه میدارد. در طول حمل طفل غنی و فقیر از برکت  مادر یکسان از هر چیز برخوردارند.  جنین و مادر هردو موجود، که هنوز یکی اند در آسودگی مطلق اند. 

در مبادی فلسفه و خصوصآ در مبادی تصوف که شاخۀ از فلسفه است آمده که روزگار با  راحت تام انسان ساز گار نیست و همین است که هرگاه آرامی مطلق شد روزگار دست به کار ویرانگی میشود و در شرح این معامله زیاد گوئی ها هم شده که بیان آن  سخن مرا به طول خواهد کشاند.

درین مورد،  شرح گفته شده در انسانشناسی  ساده تر است چنانچه در انسانشناسی در مورد زائمان آمده که از تکرار این معامله روی قرنها چی که روی  ملیون ها سال بر بدن مادر برنامه ریزی صورت گرفته و قرار این برنامه رحم مادر فقط نه ماه جنین را در خود جا داده میتوان و بس و چون ازین بیشتر اتساع پذیر نیست در ختم نه ماه بعد چند درد پیگیررحم جنین را برون می اندازد. گویا درد حتی  پیش از پیدایش انسان پیداست. درین وقت است که مادر یکه خودرا پُر و با کفایت میدید در خود توان اداره بر بدنش را ندارد بدنش طبق همین برنامه ریزی خودکارشده است. آن موجودی را در خود عزیز میداشت به برون میاندازد و حس میکند و میبیند که متعاقبآ از بدنش چیز های دیگر هم میریزد که برایش نفرت آور است (نفاسه غربی ها Lochies  میگویند) و هر گاه به نوزاد نظر میاندازد این هم در واقع آن دل بند خیالاتش نیست. خودرا درشکست و ناتوانی می یابد. نوزاد هم آن دوران خون ُسروی (ناف) که همه چیزرا برایش آماده میساخت ار آکسیجن گرفته تا شکرو احتیاجات دیگر قطع شده از نبودن آکیجن یا بمیرد یا نفس بکشد و آن هوایی را در سینه فروبرد که سردی اش را دردناک حس میکند (حرارت  در داخل رحم به ۳۷ درجه بود در بیرون حرارت ماحول است) همین است که ازدرون دل فریاد میکشد. این لحظه که بر هردو موجود طفل و مادر دشواراست دیر دوام نمی کند. کمک کننده طفل را روی سینۀ مادر میگذارد و درین وقت است که غریزۀ مادری حکم فرما میشود و مادر با تبسم ملکوتی مادرانه اما عرق آلود دلبند را می پذیرد. و طفل هم زیر نفس گرم و روی سینۀ نرم مادر در آرامش می افتد ومیخوابد.

این لحظۀ کم دوام و اما بسیار دشوار به طفل برای همیش اثر میگذارد. تأثیر این حادثه یک جنبۀ منفی و یک انداز مثبت دارد منفی آن همانا موجودیت یک احساس کمبود است که آنرا هر انسان در خود دارد و در راه جبرانش در تلاش است این  مطلب را در یک مضمونم زیر نام خودی تشریح کرده ام که اگر مورد علاقه باشد در وبسایت دوکتوران برای افغانستان Doctorsforafghanistan.com آنرا خوانده میتوانید. این احساس کمبود را یک متفکر فرانسوی معاصر فروید به نام Romain Roland برای اولین بار نگااشته است و آنرا در عظمتش به احساس اقیانوسی تعریف داده و اما گفته است که دلیلش را نمی داند. فروید Freud در مکاتبه به دانشمند فرانسوی از موجودیت این احساس نزد انسان تآئید کرده و گفته است که دلیلش همان درد اولین در هنگام زاده شدن است و تشریح کرده که درد جدائی طفل و مادر است. این احساس کمبود چون آن انگیزۀ عمل میکند که انسانرا در انکشاف یاری میکند. در تلاش جبران این کمبود چی خلقت ها نیست که ازانسان بدر نشده. اما هیچ بهتری و برتری بدست آمده  کمبود را جبران نتوانسته و خوبش هم همین است واگرنه انگیزۀ انکشاف توقف میکرد. Jacques Lacan که در مکتب فروید نو آوری ها کرده میگوید که این کمبود در نقشی که دارد جبران ناپذیر است. قرار فکرش هرگاه به هر دلیلی که باشد اگر این کمبود واقعآ جبران شود، دستگاه روانی در مشالفت میافتد و حادثه جنون زا میشود. خلاصه من اینرا همیش نوشته ام که این احساس کمبود اگرچه منفی خوانده شده انگیزۀ تلاشهای انسان است. گفتیم که لحطۀ دشوار زائمان انداز مثبتی هم دارد این همان حس ششم است. در هنگام زائمان دیدیم که نوزاد از نمردن بسیار قریب مردن زنده شده در هر نجات یافته ازمرگ نیروی امیدواری بیشتر است به کمک حس ششم انسان مغلوب تاریکی نمیشود زیرا توان دید آنطرف تاریکی را که روشنیست دارد اینست حس ششم در نقش آن. شاعر در شعر خود مثل نقاش هم تاریکی هارا ترسیم کرده وهم روشنی هارا را نپوشانده است.