32

در بیان اطوار ظالمانۀ شاه در شکارپور

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان اطوار ظالمانۀ شاه در شکارپور و بعد فوت سعادمند خان الکوزئی خانۀ اورا غارت نمودن، و متاع گرانمایه ازو بدست یغما آوردن و بحال منسوبات آنها گوناگون عذاب دادن، و فرس ظلم را درمیدان شهورت پرستی مطلق العنان تاختن (۱) و غیره وقوعات شنیعه 


شحنۀ قلم که فقرات نویس خیر و شر، که عبارت از عدل و ظلم است، در دارگیر این ماجرا چنین آواز بیان میدهد که: هر گاه سر کار اشرف، چند مدت از گلزار حکومت شکارپور، گلهای کامرانی و عیش و عشرت بکام دل چیده و از مواید (۲) گونا گون نعمتها، شیرین کام کردیده، بعد سیار ریاض معاشرت (۳) کاری شده توسن سرکش ظلم را در میدان آرزوی نفس نافرجام میدوانیدف و جرعه ای از جام ستم [می] آشامید. هر جا که سراغ دختری باکرۀ مطهره میافت، اشهب ظلم میتاخت (۴)، و جای که چراغ دولت را فروخته میدهد،پروانه وار خود را رسانیده، بتاخت و تاراج آن می پرداخت.

-------------------------------------------------------------------------------------- 

(۱)الف: ساختن [؟]   (۲) مواید= جمع مایده یعنی دستر خوان. 

(۳) الف، ج: مباشرت و زنای کاری .   (۴) الف : می باخت. 

اولا: خانۀ عالیجاه سعادت [مند] خان الکوزئی و نایبش عبدالعزیز خان ، بعد وفات عالیجاه مذکور  آوازۀ دولت  اورا شنیدهف حکما وجبرا [بحیز] تاراج آورده، دولت بسیار از نقد و جنس، از قسم طلا و زیورات مرصع و مینا کاری و جواهرات گران قیمت، و اسلحه از شمشیر جوهر دار کردی و ایرانی و تفنگ های جواهر دار (۱) رومی و خیام گلگون کشمیری [و مشک و پشمینه ] و شالهای عمده و ظروف نقره و مسین، و غیره اثات البیت اورا همه در دست  یغما آورده، و جهت پیدا کردن دولت عالیجاه مذکور، بعد این همه یغما، فرهاد وار تیشها (۲) بدست آورده، در کندن بی ستون خانۀ سعادت خان، در هر دیوار و زمین که گمان داشت تقصیر نکرده، بکن  بکن بود، تا اینکه تمام زمین خانۀ عالیجاه مذکور را کند و از یافت دولت شیرین کام گردید.

بعد پس ماندگان عالیجاه مذکور از نساء چند ایام در قید سخت مبتلا بودند، و تفنگ جزایر (۳) بر شانۀ  مستورات بیچاره گذاشته، در آفتاب استاده میکردند. انواع انواع عقوبت، بحال آن عاجزان می نمودند. و بجهت جستجوی عبدالعزیز خان تلاشی بسیار کردند که بدست آید لیکن نامبرده ، بدست اولیای دولت نیامده. آخ مبلغ هفت هشت هزار روپیه عوض جرمانه، از پس ماندگان عالیجاه مذکور باز یافت نموده، بعد رهائی  داد.

-------------------------------------------------------------------------------- 

(۱)در ک :مغشوش است ، از الف تصحیح شد.

(۲)الف:تیشه کلنگها         (۳)الف: تفنگ خرابی.

مین بعد آن مبلغ دو لک روپیه عوض " کوه نور" که خالصاه رنجیت سنگهـ در حین قید اولیای دولت [گرفته بود] از گماشتگان ساهو کاران شکارپوری واقعه امر تسر (۱) طلب نمود(۲)، چنانجه چند بازوی معتبر (۳) ساهو کاران : هر یک ستهـ تندن مل و سیتهـ گلاب رای و غیره در صندوق  خانه پیش (محمد] قدیر خان صندوق دار نظر بند کنانیدهف دم بدم شعلۀ خشم بر فروخته، تاب و دهشت بر ساهو کاران می انداخت، که زود مبلغان مذکور داخل صندوق خانۀ سر کار نماید، و در صورت عذر اهمال، در حق ایشان خوبی و بهبودگی نخواهد شد، و آب و ابروی و عزت خود نریزند.

ساهو کاران عرض میرسانیدند: که مایان خود، داخل صندوق خانۀ سرکار می باشیم، احتیاج ادخال مبلغان نیست. لیکن شاه عبدل و انصاف فرماید. شاه تبسم فرموده، سر رشتۀ مطلب خود را از دست نمیداد. تا اینکه چند ایام، مابین سرکار اشرف و طایفۀ ساهو کارانف گفتگوی میرفت.

چون قاعدۀ سرکار اشرف بود، که بوقت سحر بر اسپ [دلخواه] خاصه سوار گردیدهف بجهت هوا خوری رفته تشریف بیرو شهر تا نالۀ سندهـ میروند. روزی که برای هوا خوری 

-------------------------------------------------------------------------------------- 

(۱)الف: انبرت سر.

(۲) این چند جمله در ک ، الف پریشان و مغشوش است، از ب تصحیح و الفاظ زایدۀ بی معنی حذف شد. در ک چنین است : واقعل امرتسر، باولیای دولت... بود از ساهو کاران طلب نمود.

(۳)ک: معتبر [؟]

رفته، در نالۀ سندهـ کجاوهای پوش دار خراسانی دید، و اسپ را دوانید، معلوم نمود: که این کجاوهای مستورات عالیجاه جمعه خان فوفلزئی میباشند، که از ترس شاه، بیرون جانب قریۀ بیچانچی (۱) میرفتند.

شاه همچنان وقت بعالیجاه [آقا] نیکو خان خواجه حکم داد: که در میان عورات رفته ملاحظه نمایندف که کدام دختری باکرۀ جمیله لایق هم آغوشی سر کار باشد، زود باخبر  سازند. خواجه مذکور چون در میان عورات رفت[ های و هوی و ] فریاد و فغان از قانون وجود زنان خاست. آخر دختر عالیجاه جمعه خان که نامزد شده بود دید، چه دختری؟ بلکه اختر آسمان خوبی بود. بیت :

دل آرامی که مه وقت کمالش 

تجلی کسب کردی از جمالش 

سریر حسن را زیبا نگاری 

بر اورنگ رعونت گلعذازی 

سر کار اشرف چون چنین [تعریف حسن دختر] شنید، در ساعت زمام شتران کجاوها، حکما بدست خواجۀ مذکور داده، کشان کشان آورده، داخل اندرون شهر شکاپور نمودند. و عالیجاهان مولا داد خان و مدد خان و خیر الله خان فوفلزئی را به پیشگاه اشرف بار احضار داده، بابت تزویج دختر مذکور

-------------------------------------------------------------------------- 

(۱)بیچانچی= در جنوب غربی شکارپور بفاصله ۴ میل از گوسرجی واقع و دهکدۀ مشهور است [- سند گزیتیر ۸۲۵].

فرمایش (۱) نمود، کجاوها را حوالۀ عالجیاهان مذکور، بسبب نامزدگی دختر مذکور، بحضور اولیای دولت، فریاد و فغان نمودند، لیکن مؤثر نگردیده، بعد از چند روز تیر کمان را، بخانۀ دختری فرستاده، بموجب رسم و آئین شاهانه، تزویج نمودهف در دولت خانۀ خود آورده، با زور بازوی قوت، کمان مباشرت را کشیده، تیر اندازی باو می نمود.

فی الجمله بسبب انیچنین ظلم ها و نظر بند نمودن ساهو کاران را، و بزوربردن دختران باکره از خانهای مردم، در شهر شکاپور تفرقه واقع شده، و رعایای غربای شکارپور، بمعاینۀ این رفتار های ظلم فرعونی، چون رود نیل در تلاطم اضطرار و پریشانی امدند. و عرایض مشعر بر ظلم اولیای دولت، بحضور میر صاحبان سندهـ [ عرض نمودند، و استمداد موسوی از ید بیضا و عصای عدالت و غور رسی خواستند].

میر صاحبان سندهـ بعد دریافت چنین رفتارهای ظلم و تعدی شاه، عالیجاه نواب ولی محمد خان مشیر تدبیر امیران حیدر آباد و عالیجاه حمزخان تالپبر، از طرف امیران خیر پور بجهت رستگاری ساهو کاران، و باز داشتن از امورات شنیعه، مامور خدمت اولیای دولت کردند(۲) و در حین استیلام سرکار اشرف، در خلوت سخنان نوش آمیز نیش انگیز را بسمع اولیای دولت

------------------------------------------------------------------- 

(۱)الف: فهمایش.

(۲)ک : شدند.

رسانیدند، و چند روز مابین سرکار اشرف و و کلای امیران سندهـ، معرکۀ ارائی این قیل و قال میرفت، و این مسئله مشکلۀ رستگاری ساهو کاران حل می نگردید. 

اخر رفته رفته از خزانۀ العلوم دانائی، حل این مسئله نمودندک که مبلغ یک لک روپیه، عوض دعوی جواهر" کوه نور" و بابت مال مقصود خان و جمعه خان بارکزئی، از ساهو کاران حصول  نموده، عاید خزانۀ سر کار اشرف نمودند، و موجب  نجات و رستگاری ساهو کاران شدند. و مراسله از شاه، جانب خالصه سنگهـ ، در باب حصول مبلغ مذکور بابت "کوه نور" به ساهو کاران نویسانده دادند.

بعد وصول مبلغان، سرکار اشرف، ساهوان (۱) را بخلاع فاخره سر افراز نموده، بدلاسائی و استمالت آنان پرداخته، رقم استمالت از دفترخانۀ عاطفت، بنام ساهو کاران و غیره رعایای خاص و عام نگارش دادند. [لیکن مار گزیده از ریسمان می ترسد] ساهو کاران و رعایای شکارپور، از ظلم سرکار اشرف همیشه در هراس و جهت رفتن شاه از شکارپور، آمین آمین میخواندند.

لیکن – کل امر مرهون باوقاتها- (۲) اولیای دولت، مدت دو سال از ابتدای سنه یکهزار و دو صد و سی و چهار هجری لغایت (۳) سنه یکهزار و   دو صد و سی و شش هجری 

---------------------------------------------------------------------------------------- 

(۱)الف:ساهو کاران و رعایای شکارپور را نوازش نموده بدلاسائی.

(۲) مقوله عربیست یعنی هر کار وابسته بوقت آنست.

(۳)ک : مطابق.

در شکارپور دایر بوده. تا اینکه امیران سندهـ ف و کلای خود را جانب خراسانف پیش سردار محمد عظیم خان فرستاده، تجویز اخراج شاه از شکارپور بعمل آمده، فقط: 

شاهیکه بررعیت خود میکند ستم 

مستی بود که از بدن خود خورد کباب

***

نماند ستمگار بد روزگار 

بماند بر او لعنت پایدار 

-لعنة الله علی الظالمین –(۱) برهانی ات قاطع. زیاد زیاده است (۲).

---------------------------------------------------------------------------------------- 

(۱)قرآن الاعراف ۴۴ ج ۸

(۲)شاه شجاع در واقعات خود نگاشته خویش مسولیت ناکامی خود را تماما بدوش امیران سند انداخته و انها را بدعهد وانمود میکند. ولی ظاهر است که درینجا اصافه سنائی و ستم نموده و مردم را مجبور ساخت، که برای نجات خود، بدعوت سردار محمد عظیم خان اقدام کردند. نوشتهای مؤلف این کتاب که وثاعی چشم دید خود را می نویسد و مخالف شاه هم نیست، درین مورد دلیل بیراهی و تعدی شاهست، و وی چنین نقاط ضعیفی را در شخصیت خود داشت، که بتلاش سلطنت موروثی همواره آواره بود، و بالاخره سر خود را درین راه گذاشت.  اگر چه امرای سند هم نمی خواستند که در شکارپور نفوذ شاهی دوام کند، و درین راه علنا تحریکها میکردندف و میخواستند شر شاه را بخود هموطنانش دفع نمایند. ولی اگر شاه براه رسات رفتی و رعایارا نیازردی، بچنین حالت گرفتار نیامدی.