32

معاهدۀ تدافعی و مودت و تجارتی لاهور ۱۸۳۸ میلادی

از کتاب: تاریخ تجزیه شاهنشاهى افغان

بین شاه شجاع سدوزائی و گورنر جنرال هند و رنجیت سنگھ


در اوایل قرن نوزدهم که خطر حملۀ شاه زمان افغان هند را تهدید میکرد، و هم ناپلیون برای این کار زمینه می آراست، سرجان ملکم به دربار ایران آمد، و به امداد پادشاه قاجاری، شاه محمود فراری افغان و وزیر فتح خان را برانگیخت، تا بر افغانستان از راه سیستان و فراه حمله ،نمودند و شاه زمان را از بین بردند. چون در این وقت عوض یکنفر شاه دست نشاندۀ ، انگلیس برادران داعیه دار وزیر فتح . خان افغانستان قبضه کردند، و امیر بر دوست محمد خان بسال ۱۸۳۸ع در کابل بنام خود خطبه خواند و اعلان امارت نمود لهذا دولت هند بریت

انوی شاه شجاع فراری سدوزائی را که تمایل شدید به سیاست انگلیس داشت و در پنجاب فراری بود، به تصرف افغانستان بر انگیخت.

شاه شجاع قبلاً با رنجیت سنگھ حکمدار پنجاب بتاریخ ۱۲مارچ ۱۸۳۴م در (۱۴) ماده معاهده ای نموده بود که برای تصرف تاج و تخت از رنجیت امداد بگیرد ولی آن معاهده موقوف و معطل مانده بود، تا که بسال ۱۸۳۸م لارد آکلند گورنر جنرال هند میکناتن معروف را به لاهور فرستاد، و به ذریعۀ وی معاهدۀ مشترکی را که دارای عین چهارده مادۀ معاهدۀ سابقه و چهارده مادۀ جدید بود عقد کردند و دولت هند بریتانوی هم بحيث طرف


ثالث دران اشتراک کرد، بشرح ذیل:

از آنجا که سابق ازین فیمابین سرکارین یعنی سرکار والامقدار خالصه جی و سرکارِ گردون اقتدار شاه شجاع الملک عهد نامه مشتمل بر چهارده دفعه سوای تمهید و خاتمه مقرر شده بود و به سببی از اسباب ملتوی مانده، اکنون که صاحب والامناقب مستر ولیم جی مکناتن1 صاحب بهادر باختیار کل جهت توثیق و تکمیل عهد نامۀ مسطوره، از راه دوستی موثقه قدیمۀ معهوده هر دو سرکار عالی مقدار اعنی خالصه جی2 و کمپنی انگریز بهادر در حضور انورخالصه جی تشریف آوردند، عهد نامۀ مذکور از سرِ نو به اضافۀ چند فقرۀ دوستی آیات و چهار دفعه شرایط جدیده که جمله هژده دفعه باشد، به اتفاق و صلاح دوستانۀ سرکارِ یک رنگی آثارِ کمپنی انگریز بهادر مقرر و مسند گردید، که به موجب دفعات و شرایط مرقومة الذيل فیمابین مغایرت و جدائی متصور نیست و نخواهد شد فقط:

اول: آنچه ممالک متعلقهٔ این روی آب سند و آن روی آب سند که در تحت تصرف و در علاقۀ سرکار خالصه جی داخل است: صوبه کشمیر معه حدود شرقی و غربی و جنوبی و شمالی، اتک و چهچه و هزاره و کیمبل وانب3 وغیره توابع آن، پشاور معه یوسفزائی وغیره و خطک و هشنگر و مچهنی و کوهات و هنگو و سایر توابع پشاور تا حد خیبر و بنو و دور و وزیری و تانک و گرانگ4 و کاله باغ و خوشحال گده و غیره توابع آن، دیره اسمعیل خان معه ، توابع آن، دیره غازی خان و کوت متهن و عمر کوت وغيره معه جميع توابع آن و سنگهر5 و داجل6 و حاجی پورو راجن پور7  و هر سه کچهی8 ملک

منکیره9 با تمام حدود آن، صوبه ملتان با تمام ملک آن سرکار.

شاه موصوف و سایر خاندان سدوزائی را در ممالک مرقومة الصدر هیچ دعوی و سروکاری نسلاً بعد نسل و بطناً بعد بطن نیست و نخواهد شد، همین عنوان مدام ملک و مالِ خالصه جی نسلاً بعد نسل و بطناً بعد بطن هست و خواهد بود.

دوم: شاه موصوف از انمطرفِ خیبر احدی را مرتکب دزدی و رهزنی و داکه10 و شور و فساد با این طرف خیبر شدن هرگز نخواهد داد و اگر احیاناً کار داران سرکارین که معامله خورد و برد نموده و رو بفرار نهاده غیر حاضر باشند، از جانبین وا پس شوند، و آنچه آب ناله کوه خیبر برای مصارف قلعه فتح گده11 و غیره به موجب قدیم میرسد، احدی مسدود نسازد. فقط

سوم عبور کسانیکه مطابق آئین موثقه دوستیِ سرکارین عالیین خالصه جی و صاحبان کمپنی انگریز بهادر، از دریای ستلج متعلق چتهی12 و اجازت سرکار خالصه است همان قسم از دریای سند که دریای ستلج به آن آمیخته، عبور اقوام معطل بر چتهی و اجازت سرکار خالصه خواهد بود و شاه موصوف بغیر اجازت و چتهی سرکار خالصه جی عبور شدن نخواهد داد.

چهارم: در مقدمه شکارپور و ملک ،سند، این روی دریای ستلج با سند ،آمیخته فیمابین سرکار خالصه جی و سرکار شاهِ موصوف مطابق رویه بهیۀ دوستیِ و یکرنگی قدیمه و آئین موثقه سرکارین عالیین یعنی سرکار خالصه جی و سرکار کمپنی انگریز بهادر آنچه معرفت کپتان کلاد مارتین وید13 صاحب بهادر پلتیکل اجنت بهادر، دوست صمیمی و جواهر سنج میزان دوستیِ سركارين عاليين، به موجب آئین موثقه معهوده قرار خواهد یافت بسرکار ذوی الاقتدار شاهِ موصوف منظور خواهد بود. فقط

پنجم: شاهِ موصوف به ظهور انتظام کابل و کندهار اسپان نو عمر عمده و اعلی و خوشرنگ و خوشخرام پنجاه و پنج راس، و یازده قبضه شمشیر اصیلِ ایرانی عمده و هفت قبضه پیش قبض اصیل ایرانی، و بیست و پنج راس قاطران عمدۀ بالا قد، و میوهِ ولایت چه خشک و چه تر و سردهای عمدۀ شیرین در تمام موسم از راه جالها14 و غیره در الکای15 پشاور، و انگور و انار بیدانه و ناک و سیب و بهی و بادام و کشمش بمقدار وافر، سال بسال می رسانیده باشند، و نیز اجناس اطلس هر رنگ و بکرس16 و چوخهای سمور و کمخاب زربفتی و قالین ایرانی جمله یکصد و یک پارچه، سال بسال علی الدوام بسرکار خالصه جی میرسانیده باشند. فقط


ششم: القاب مراسلات، به موجب مراتبِ مساوات فیمابین سركارين عاليين ممدوحین جاری خواهد ماند. فقط 

هفتم: آنچه سوداگران اسپان و غیره بیوپاران17 طرف ولایت18 عازمِ سری امرتسرجیو و لاهور و تمام ممالک محروسه سرکار خالصه جی خواهند بود، از طرف شاه موصوف ممانعت نخواهد شد بلکه تاکید و تائید بعمل خواهد آمد، و از جانب سرکار خالصه جی هم همین نهج درین باب به ظهور خواهدرسید. فقط 

هشتم سرکار خالصه جی تحایف به طریق دوستی از قسم پشمینه و غیره به موجب تفصیل ذیل سال بسال، به پادشاه موصوف خواهد فرستاد:

از قسم پشمینه                      ۵۵  پارچه

ململ                                      ۲۵ تن

کمخاب                                   ۵ تن

دوپته بنارسی                          ۲۱ تن

کیش بسیار سنوری ملتانی19 ۵ تن

دستار سفید ۵ تن

برنج باره ۵۵ بار20

نهم: آنچه معتبران سرکار خالصه ،جی به جهت خریدن اسپان و غیره و یا برای کاری دیگر بطرفِ ولایت، و یا از طرف شاه موصوف به ملک پنجاب وغیره ممالک محروسه برای خرید و فروش، بقدر یازده هزار روپیه،21 از قسم سفیدی و پشمینه وغیره اجناس مامور شوند سرکار خالصه جی و سرکار شاه موصوف، در نوازش به آنها و سر انجامی کار آنها متوجه

خواهند بود.فقط دهم: برگاه فوج سرکار خالصه . جی و فوج شاهِ موصوف باتفاق حسنه یکجا شوند شاه موصوف کار بد در حق گاوان، هرگز گز اصلاً مطلقاً شدن نخواهد داد. فقط

یازدهم: هرگاه سرکار شاه ،موصوف فوج سرکار خالصه جی را بنا بر امداد همراه بَرَد آنچه از خاندانِ بارکزائی وغیره، مال و اسباب و جواهر و اسپان و اسلحه و اضراب22 خورد و کلان و غیره بدست شاه موصوف آید، نصف آن از سرکار جی و نصفِ آن از سرکار شاهِ موصوف باشد، و اگر سوای فوج خالصه ،جی بدست شاهِ موصوف آید، شاه موصوف اسپان عمده و اشیاء زبده از اسلحه خورد و کلان و جواهرات وغیره، به طریق تحفه مصحوب وكيلِ معتبر، بسرکار خالصه . جی ارسال دارند. فقط

دوازدهم: مدام معتبران شاه ،موصوف و سرکار خالصه ،جی معۀ رسایل و ،تحایف بحضور جانبین، جریده طور، حاضر و مامور خواهند فقط بود.

سیزدهم: هرگاه سرکار خالصه ،جی طلب فوج سرکار شاه موصوف بحد نظر تکمیل مرکوزات عهد نامۀ هذا نماید، شاه موصوف فوج با سرداران کلان ارسال دارند و سرکار خالصه جی ،نیز حسب الضرورت شاه موصوف، به مد نظر تکمیل مركوزات عهد نامه هذا فوج مسلمان معۀ سرداران کلان تا کابل مامور خواهد نمود. هنگامیکه سرکار خالصه جی رونق افزای پشاور شود از طرف شاه موصوف یک شهزاده به جهت ملاقات سرکار خالصه جی بیاید، تعظیم و تکریم او، بوجه احسن از سرکار خالصه جی به ظهور خواهد رسید. فقط چهاردهم: دوست و دشمن هر سه سرکارات ممدوحین یعنی سرکار خالصه جی و سرکار کمپنی انگریز بهادر، و شاه موصوف واحد است. فقط

پانزدهم: مبلغ دو لک روپیه ضرب نانکشاهی امرتسریه یا کلدار سال بسال بالضرور از ابتدای ماموری فوج خالصه . جی برای تخت نشانی شاه موصوف در کابل جهت تعیین فوج خالصه جی اندرون ،علاقه، دارالکای پشاور، بقدر پنج هزار سوار و پیاده از قوم مسلمان   بنا بر پشت گرمی شاه ممدوح بحسب ضرورت برای کمک شاه موصوف، هر گاه که درصوا بدید سرکار دولتمدار کمپنی انگریز بهادر به اتفاق و صلاح سرکار خالصه جی همچو کمک ضرور متصور شود، خواهند رفت، در سرکار خالصه جی مدام شاه موصوف میرسانیده باشد، هر گاه کدام مقدمۀ23 کلان از جانب مغرب رونما شود،

پس تدارک آن به اتفاق و صلاح سرکارینِ عالیین یعنی سرکار خالصه جی و سرکار کمپنی انگریز بهادر، به موجب موقع، بظهور خواهد رسید، در صورتیکه سرکار خالصه ،جی، طلب افواج شاه موصوف ،نماید هر قدر مدت که فوج مذکور در سرکار خالصه جی حاضر باشد منجمله مبلغ مشخصه مسطوره به موجب حساب مجری خواهد شد. سرکار کمپنی انگریز بهادر مادامیکه امری خلاف شرایط عهد نامۀ هذا از روی تحقیق به ظهور نرسد متکفل ادای مبلغ مشخصۀ مذکور سال بسال بلا ناغه بسرکار خالصه جي. خواهد بود. فقط

شانزدهم: آنچه ممالک و توابع آن در تصرف میران سند الحال است، شاه شجاع الملک و سایر خاندان سدوزائی را نسلاً بعد از نسل و بطناً بعد از بطن بابت فرمانبرداری یا با قیات معامله مالگزاری در حال و استقبال، به آن ممالک، هیچ دعوی و سر و کاری24 نیست و نخواهد بود، مِلک و مُلک و مال میران ،سند نسلاً بعد نسل هست و خواهد ماند25، به شرطیکه میران موصوف مبلغ سی لک روپیه نانکشاهی امرتسریه یا کلدار به موجب مجوزه سرکار کمپنی انگریز بهادر، به شاهِ موصوف ادا نمایند و شاه موصوف از جمله آن مبلغ پانزده لک روپیه نقد به سرکار و الامقدار خالصه جی رسانیده دهد، و باقی مبلغ پانزده لک خود بگیرد هرگاه مبلغ مذکور همگی و تمامی ادا شده باشد، پس آنوقت دفعه چهارم عهد نامه شاه موصوف مرقوم دوم ماه چیت26 سنه ۱۸۹۰ که شرح آن مطابق اصل در صدر مندرجست منسوُخ خواهد گردید، و مراسم رسل و رسایل و تحایف فاخره عمده اعلی فیمابین سرکار خالصه جی و میران سند، بعادت قدیمه جاری خواهد بود. فقط 

هفدهم: هر گاه شاه شجاع الملک در ملک کابل و کندهار عنان حکومت بدست کفایت خود خواهد آورد، آنگاه با ممالک محروسۀ والی هرات برادر زاده شاه موصوف به هیچ جهت متعرض و دست انداز نخواهد شد. فقط27  هژدهم: شاه شجاع الملک و سایر خاندان سدوزائی بدون استمزاج و استصواب سرکارین عالیین، سرکار خالصه جی و سرکار کمپنی انگریز بهادر، معامله و سروکار28 با احدی از سرکاران غیر نخواهند کرد و اگر احیاناً کدام سرکار غیر، عزم لشکر کشی بر ملک سرکار خالصه جی یا صاحبان انگریز بهادر ،نماید به قدر مقدور خود به مقابلۀ آن پردازند. فقط آنچه دفعات مرقومة الصدر مرقوم شد، سرکار خالصه جی و سرکار انگریز بهادر و سرکار شاه شجاع الملک را بخوشی و رضامندی تمام منظور 


از ثبت دستخط و مواهیر هر سه سرکار و الااقتدار شرایط عهد نامه هذا بعمل خواهد آمد، تحریر پانزدهم ماه هار ۱۸۹۵ در لاهور فقط29

المرقوم مقام لاهور بتاريخ ۲۶ جون ۱۸۳۸مطابق ۱۵ هارسمت -۱۸۹۵ مهر و دست خط شد بمقام شمله ۲۵ جولائی ۱۸۳۸) 30

(مهر و دستخط گورنر جنرال – مهر و دستخط مهاراجه رنجیت سنگه - مهر و دستخط شاه شجاع الملک)

ضمایم این معاهده

بعد از عقد معاهدۀ مثلث فوق، که دولت هند بریتانوی دران منافع سیاسی داشت، و رنجیت سنگه هم توابع قدیم افغانستان را بدو طرف دریای سند به مملکت خویش الحاق کرد، شاه مخلوع فراری افغان را بامید آینده و تصور تاج و تخت فریفتند، شجاع الملک فراری را با مکناتن مذاکراتی روی داد و سوال و جوابی واقع شد، که طرف ثالث یعنی رنجیت در ان دخلی نداشت ولی شاه مخلوع آنرا دستاویزی برای آینده می شمرد، و ضمایم اصل معاهده می پنداشت، و در (واقعات شاه شجاع) متصل به متن معاهده ثبت است که درینجا عین آنرا می آوریم:

نقل زبانی صاحب والا مناقب میکناتن صاحب بهادر

۱۲ ماه هار ۱۸۹۵

" اگر شاه شجاع الملک برای رفتن پسر کلان خود در لشکر مهاراجه صاحب بهادر اجازت دهد، پس شهزادۀ موصوف از طرف مهاراجه صاحب بهادر موردِ تعظیم و تکریم مطابق شان جلیلِ خود خواهد گردید، شهزادۀ موصوف را اختیار که منجملۀ صاحبان عالیشان همراه لشکر مهاراجه صاحب بهادر یکی را همرکاب گرفته، با جمعیت لشکرِ مهاراجه صاحب بهادر که مسلمین ،باشند بطرف کابل قدم پیش نهند، در صورتیکه جمعیت قوم افاغنه، رجوع به شاه شجاع الملک نمایند، بالوجوهات دیگر پیش رفتن شهزاده ،موصوف در نظر صاحبان همراه لشکر با اهل کاران مهاراجه صاحب بهادر که حسب الحکم مهاراجه صاحب بهادر مشیر و شریک این امر به آنها باشند، انسب و اولی متصور باشد. اگر شاه شجاع الملک بمدِ نظر رجوع کنانیدن بسوی خود سرداران افغانستان را برای انجام مرام خود، و حصول مقصد


سرکارین عالیین خواهش آن داشته باشد، که سلطان محمد خان31 هم همرکاب خود بطرف کندهار شود، پس مهاراجه صاحب بهادر اجازت رفتن به خدمت شاه از سرداران موصوف دریغ نخواهند داشت، و شاه شجاع الملک عزت و آبروی سردار سلطان محمد خان نگهدارد اگر رفتن افواج مهاراجه صاحب بهادر و عبور حدود ممالک محروسه خود، با تفاق و صلاح صاحبانِ عالیشان که در لشکر مهاراجه صاحب بهادر موجود باشد، مناسب متصور گردد دران تقدیر اتفاق و صلاح صاحبان همراهی ،لشکر که با صاحبان همرکاب شاه شجاع الملک رسم مراسلات مرعی خواهند داشت، و اجب متصور خواهد شد32. هر چند که اینهمه مراتب، پیش ازین بمعرض قبول مهاراجه صاحب بهادر رسیده است، تا هم برای رفع شک و شبۀ آینده انسب آن معلوم گردید، که به معرض تحریر و ترقیم در آید بجناب فیضمآب اشرف سری مهاراجه صاحب بهادر گزارش شد، ۱۲ ماه هار مبارک فقط 

(ص ۱۰۹، واقعات، طبع کابل)



نقل مقتضیات بندگان ظل آلهی

که نوشته اش میکناتن صاحب بهادر برده است:

(درینجا، ص ۱۰۹ ،واقعات مطبوع کابل) شاه شجاع اصل خواهشهای خود را در نه ماده ثبت میکند، و در ذیل آن می نویسد، که در ثانی به تجویز میکناتن مطالبات مرقومة الصدر بدین نهج نوشته تسلیم وید صاحب بهادر نموده شد، و ازین پدید می آید، که در مطالبات شاه مخلوع، نمایندگان انگلیس تغییری وارد کرده، و بعد ازان جواب داده اند، و اینک نقل مطالبات با جوابات آن از صفحه ۱۱۱ واقعات شاه شجاع که صورت مغیر آن را واضح میکنیم)

اجوبۀ دفعات مطالب شاه ذیجاه

شجاع الملک پادشاه از طرف نواب مستطاب معلی القاب گورنر جنرل بهادر مرقومه ششم ماه اگست سنه ۱۸۳۸ 33 عیسوی مطابق پانزده هم شهر جمادی الاول سنه ۱۲۵۴ هجری: سوال اول آنکه از اولاد شاه دران و فرزندان و متعلقان بندگان34 ما هر کسیکه باشد در پرداخت و عدم آن و در خیر و شر ایشان مالک و مختار بندگان ماست درین امر از صاحبان و غیره هیچ متعرض نخواهد شد.


جواب: درین ماده خاطر مبارک جمع باشد، زیرا که اصلاً ارادۀ سرکار دولتمدار انگریزیه نیست که در پرداخت و عدم آن و خیر و شر فرزندان و متعلقانِ آن خلاصه خاندان مجد و اعتلا مداخلت نماید، در همچو امر آن سلالۀ دودمان عز و علا مختارند.

سوال دوم: هرگاه بندگان ما در کابل و کندهار متمکن باشند، بسبب تنگی ملک بسمت بلخ یا سیستان و بلوچستان و نواحیات و توابع کابل و کندهار الی سرحد شکارپور35 لشکر کشی نمایند یا به تحت تصرف آورند، درین امر ممانعت نخواهد بود. لفظ شکارپور محو شد. جواب: یقین خاطر عاطر باشد که همواره نیت و ارادۀ سرکار دولتمدار انگریزیه مصروف تأسیس اساس سلطنت آن زینت بخش سریر عظمت که دوست قدیم و محب صمیم این سرکار ابد مدار هستند خواهد بود، و هر وجوه و طریق که ماده مقتضای نصفت ،باشد حسب تقاضای وقت به مشوره و کنگاش هر دو سرکارین مُعَمّل خواهد شد36. 

سوال سوم: هر رگاه کابل و کندهار و شکارپور37 به تصرف بندگان ما باشد باید توابع آنها که در زمان سلطنت قلمبند میبود، تعلق ببندگان ما داشته باشد لفظ شکارپور محو شد.

جواب: سرکار دولتمدار انگریز یه را حسب تحریر صدر بجز قوتِ تام و رونق مالا کلام گرفتن سلطنت آن خلاصۀ خاندان عز و علا، خواهشی دیگر نیست فاما مبرهن خاطر عاطر، باشد که بانقلاب روزگار در امور سلطنت ها کمی و بیشی ظاهر و آشکار میگردد و در بعضی احیان ممالک یک سلطان وسعت می،پذیرد و وقتی من الاوقات برخی از مملکت و مضافاتِ سلطنت وی بدست و تصرف اهل حکومتِ دیگر در میآید همانا آن سلالۀ دودمان مجد و اعتلا پذیرا38 فرموده، ، اندک و الیان پنجاب و سند بر ملک های یکه سابقاً بدخل و تصرف سلاطین افاغنه بوده اند، و درین زمان بید تصرف و الیان موصوفین اند موصوف اليهم فایض و متصرف خواهند بود. 39 سوال 

چهارم در زمانیکه بندگانِ ما در کابل متمکن شوند و صاحبانِ عالیشان عزمِ مراجعت نمایند، یک صاحب، بنا بر وکالت و اگر چند نفرِ که به جهت تمشیت امورِ لشکر بندگان ما خواهش نمایند، صاحبان مضایقه نخواهند نمود.


جواب: اخلاصمند را به تمامتر خوشی و رغبت و خیلی خرمی و مسرت ماندنِ یک صاحب به طریق وکالت و چند نفر دیگر به جهت تمشیت امورِ لشکرِ قبول و منظور است.40 

سوال پنجم: در میان صاحبان و مردم ولایت چه از سپاه چه از رعیت، بدون مرضی و صلاح بندگان ما، امری به وقوع نخواهد آمد.

جواب: اخلاص گزین را بخوشی تمام و رغبتِ مالا کلام این معنی منظور است که در میان صاحبان و مردمِ ولایت افغانستان، چه از سپاه و چه از رعیت بدون مرضی و صلاح آن خلا خلاصۀ خاندانِ عز و علا، امری بوقوع نیاید.41

سوال ششم: در خصوص دادن دو لک روپیه و چیزی دادن از شکارپور ( به)42 بندگان ما بسیار سخت و شاق معلوم می شود، چرا که اول آن مملکت گنجایش آن ندارد که خرج و اخراجات بندگان ما و سپاه به عمل آید، و دیگر این معنی مال گزاری و مالیه دهی بنظر جهانیان میآید، مختار صاحبانست هر گاه گنجایش آن دران ملک می بینند، و یا مناسب و صلاح میدانند، چه مضایقه اهتمام امور بندگانِ ما تعلق به صاحبان است.

جواب: یقین خاطر باشد که هرگز هر آینه ارادۀ سرکارِ رفعت مدار انگریز نبود که بآن سلالۀ دودمان مجد و اعتلا تکلیف در امر غیر واجب دهد، یا باعث امری ،شود که بر خاطر عاطر سامی گران و شاق باشد و آنچه ذکر عدم گنجایش، ریختۀ خامۀ آن والا تبار گردیده است به پاسخ آن حالی خاطر صفا مظاهر نموده می آید، که سرکار دولتمدار انگریزیه (به)43 تعمیل و تکمیل مراتب عهود لابديۀ مستلزمه ذات ستوده ،صفات هرگز در ضیق و تنگی افتادن آن و الاتبار، روا و گوارا نخواهد داشت و هر چه در بارۀ دادن از مهاراجه رنجیت سنگه بهادر مالگذاری و مالیه دهی، بنظر جهانیان در آمدن رقمزدۀ کلک گهر سلک شده، به جواب آن همان قدر کافیست که در ادای مالگزاری و مالیه دهی و اجرت سپاه بون44 بعیدیکه هست نمایان بل تفاوت زمین و آسمان ظاهر و عیان. چه اکثر احیان اتفاق می افتد که سرکار توانگر و قوی تر خرج برای افواج سرکار دیگر میدهد. بل سرکار اعلی با سرکار ادنی این قسم معامله و رویه را بروی کار می آرد. پس تطویل کلام خصوص در این مرام بیحاصل محض است چرا که آن خلاصۀ خاندان عصمت این معنی را روا داشته بمنظوری جميع شرایط عهد نامه ثبت مهر و دستخط خود بر غبت و رضا پذیر فرموده اند.45 

سوال هفتم: چون که سلطنت رو به خرابی آورده همچنانکه غلامان سرکش شده ملک ولایت را غصب نمودند، همچنان سندیان در شکارپور آدمانِ خود را نشاندند، الحال که بندگان ما در ولایت متمکن شوند،

 باید میرانِ سند، شکارپور را هم واگزار شوند، که ملک پادشاهیست به تصرف بندگان ما باشد.46

جواب: در بارۀ دفعۀ هفتم نسبت شکارپور اینقدر کاپی و بسنده است، که مقدمۀ آن در عهد نامۀ موثقه حال، طی و انفصال یافته47 و آن و الاتبار آنرا تلقی به قبول داشته. این دفعه که در خصُوص شکارپور است محو گردیده، چرا که در عهد نامه تجویزی نوع دیگر رونموده. سوال هشتم: در خصوصِ کنیزان که فرار میشوند اگر چه بدست دادنِ آنها در آئین معطل باشد، چونکه امر ناچاریست، که ارباب عزت و وقار را خدمتگار باید اگر به دیگر مردم این آئین جاری میشود، باری اجرای این امر در بارۀ مهمان لازم نیست، که کنیزان که از مردم ولایتی متعلقان سرکار فرار شوند بعد بسرکار واپس داده شود. 

جواب: در بارۀ دفعه هشتم و اخیر که مقدمه نازکست، اینقدر جواب اجمالی آن کافیست که حتی الامکان شرایط و مستفاد قوانین و پاس مروت و آئینِ بهین مرعی داشته در انجاح مرام و انصرام خواهش و مرکوزات آن بر گزیده صفات، جهد وسعی و کوشش و پیروی بر روی کار آید، چنانچه درین ماده با اهل کاران این سرکار مقیم لودیانه ایماو اشعار رود. 

سوال نهم: دیگر اینکه بعد مطالعۀ ثانی شرایط عهد نامه و استماع عرایض صاحبان عالیشان ما را بدولت چنان مناسب نمود، که ذکر شکارپور در مطالب مرقومة الصدر مندرج نشود، آنچه عذرات در ماده دادن دو لک روپیه به سرکار مهاراجه رنجیت سنگه به عوض معاونت فوج نوشته شده است، چونکه مضر عزت ما بدولت متصور نیست، ذکر آن نیز گذاشته میشود حالا ما بدولت را به رضا و رغبت ثبت نمودن دست خط و مهر خود منظور و قبول است. جواب: آنچه در تتمة دفعات رقمزده کلک متانت سلک گردیده است به جز آنکه تحسین و آفرین بر عقل سلیم و رای مستقیم آن عالی تبار نسبت به معرفت سود و بهبود حقیقی و فایده و منفعت تحقیقی و وثوق و اعتماد بر صفا طینتی و نیکو سگالی این سرکار ابد بنیاد که فرموده اند نموده آید، دیگر ضرورت ندارد. فقط 

(ص ۱۱۳- واقعات شاه شجاع)

توضیح: سوال هفتم در نسخۀ ثانی این مراسلهٔ سیاسی مفصل است، که بعد از (همچنان سندیان در شکارپور آدمان خود را نشانیدند) چنین دوام دارد و منویات شاه فراری ازان بخوبی روشن میشود" این معنی ببندگانِ ما نهایت سخت و شاق که سندیان نیز ضبط ملک پادشاهی نمودند بخاطر بندگان ما مدام همین بود، که هر زمان باشد، ملک را از دست ایشان خارج سازیم، الحال که صاحبانِ عالیشان بنا بر مصلحت و از روی خیر خواهی (!) آوردن ذکر شکارپور را در دفعات مطلوبه جایز نداشتند و در خصوص دادن دو لک روپیه به سرکار مهاراجه رنجیت سنگه هم ببندگان ما شاق بود، صاحبان عالیشان عذرات آن را نیز با لفعل جایز نداشتند، بندگانِ ما نظر به یگانگی که صاحبان عالیشان دارند، ذکر این دو مطلب را موقوف داشتند باقی پنج دفعه مطلوبه مرقومة الصدر به مهر و دستخط مزین گردد، از آنجا که فیما بین بندگانِ ما و صاحبان عالیشان اتحاد و یک وجودی میباشد، سر موئی جدائی متصور نیست باری از ثبت گردیدن مهر و دستخط در دفعۀ مطلوبه مرقومة الصدر تشفی و تسلی بندگان ما میگردد سوا ازین مبادا چیزی در میان آید، که موجب ملالِ خاطر دوستان گردد. فقط"