32

اما بلکار

از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار) ، فصل باب هفدهم
25 January 1968

پیوسته است با ناحیت برداس و اهل بلکار بر کنار جیحون باشند که آب او بردریای خزر افتد و این جیحون را آب اتل خوانند و اومیان خزر و سقلاب است، و ملک ایشان را املان گویند و او دعوی مسلمانی کند و این قوم مقدار پانصد هزار اهل بیت است و همه زمین ایشان بیشه و درختانش پیوسته و ایشان اندران میان همیگردند از جای بجای و این سه گروه اند: نخستین را بر سولا گویند دودیگر را اسکل و سه دیگر را بلکار و معاش این هر سه گروه بیک جایست. و خزریان با ایشان ستدو داد کنند و ببازرگانی آیند، و روسیان همنین. و بازرگانی ایشان همه سمور و قاقم و سنجاب باشد. و ایشان قومی اند که بر کنارۀ آب نیشنند. و ایشانرا  کشتر و بزر باشد، و همه حبوب بکارند چون گندم و جورو گال و عدس و ماش و جز آن هر چیزی و بیشتر ایشان دعوی مسلمانی کنند. و در ولایت ایشان مسجد ها باشند و دبیرستان و مؤذنان و امامان و چون کافری آشناء خویش را ببیند از مسلمانان اورا سجده کندو و میان بلکارو وبرداس سه روزه راهست. و پیوسته بغزو شوند و بر برداسیان تاختن برند و ایشانرا بیگرند.

و ایشانرا سلاح بسیار بود وهمه ستوران و اسبان نیک دارندف و چون ملک بخواههد ستور بدو دهند و چون مردی زن آرد، ملک از هر یکی اسبی بستاند. و چون کسی بازرگانی بیاید ده یک بستاند . لباس ایشان بلباس مسلمانان ماند. و گورستانهای  ایشان بگورستانهای مسلمان ماند. و بیشتر مال ایشان از دله باشد. و ایشانرا مال صامت نباشد و بجای سیم پوست دله دهند؛ یکی بدو درم ایشان از دیار اسلام برند درمی باشد سپید و گرد و این درم برند و از ایشان هر چیزی بخرند و باز ایاشن آن درم بروسیان و سقلابیان دهند، و آن قوم جز بدرم صامت اخریان نفروشند.