138

ظلمت سرا

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

چه گلها چیده ام از آرزو در دامن فردا

که مبازم از بهار و هم رنگین گلشن فردا

مرا از مزرع دیروز چون جز غم نشد حاصل

بده می تادرین آتش بسوزم خرمن فردا

شب عمرم در این ظلمت سرا با درد و غم بگذشت

ندارم بعد ازین چشم امید از روزن فردا

حساب زندگی از سعی ما افزون نمیگردد

مکش بیهوده خود را از هراس مردن فردا

زبار زندگی خم گشته پشتم بیم آن دارم 

که نتوانم نهم این بار را بر گردن فردا