ادبیات و دیگر هنرها
"... بی پرده حرف زده به صراحت تکرا ر میکنیم که اینچنین شاعری و سعر خوانی و موهوم بافی در این دور تطور وعروج ما به قدر دانه خردل قیمتی ندارد..." از مقاله صبور پغمانی منتشره انیس شماره ۹ سال.
در این دوره بنابر آنکه مناسبات سرمایداری در کشور به آهستگی رشد می یافت و پیکار با نظام فئودالی که هنوز پابرجا بود هم در عرصه ايدئولوژیک و هم در عرصۀ فرهنگی جریان داشت ، در مرزاد بیات تمایلات مترقی به کرمه ی می نشست . بورژوازی ملی و ملاکین که با بازار داخلی بستگی داشتند چون نیروهای تازه دم اجتماعی مواضع خود را مستحکم میکردند و حکو مت (اخوان افغان) که نماینده منافع آنان بود قدرت را بدست داشت بورژوازی ملی به پاخاسته که به انکشاف نیرو های تولیدی نیازمند بود به کادرهای ملی ضرورت داشت. از این سبب حکومت با تلاش خستگی ناپذیر تعلیم و تربیه را گسترش میداد و بی دریغ مكتب افتتاح میکرد که در فصل (آموزش و پرورش) به تفصیل بیان کردیم همچنان در برابر ادبیات نیز وظایف جدیدی گذاشته شد.
حفظ آزادی بدست آمده رشد صنایع ملی و تعمیم معارف شعله ورنگاه داشتن آتش عشق وطن در سینه هر افغان متحد ساختن قبایل واقوام مختلف باشنده افغانستان زموضوعات اساسی ادبیات بود و اما تنها شعر او نویسنده گان جوان و یا درجه دوم بارسنگین موضوعات یاد شده را میبردند. اکثر چهره های پر فروغ ادبیات بنابر اهمیت نقش سیاست و اداره در تعیین سرنوشت کشور به آن مرز گذشتند . از محمود طرزی عبدالهادی داوی مولوی غلام محی الدین ،مولوی صالح محمد در صفحات روز نامه ها و مجله ها تقریبا چیزی چاپ نمیشد. و عبدالعلی مستغنی شاعر استاد آغاز قرن بیستم در دوام این ده سال تنها یکی دو قطعه شعری چاپ کرده است. از مذهب و فاني وعبدالرحمان افغان محرر اداره سراج الاخبار که اشعارشان پیوسته در سراج الاخبار چاپ میشد در این دورۀ شعری به نظر نمیرسد. شعرای این دوره در همان قالب های قدیمی موضوعات جدید رابیان کردند و بیشتر در وصف اعلیحضرت اما لله شعر می گفتند و صف امیر مبالغه شعر سده های میانه را نداشت بلکه با ذکر اصلاحاتیکه در زمینه های مختلف زنده گی بعمل آمد علاقه و کوشش وی به آبادی مملکت و آرامی مردم ستوده میشد. شیر احمد مخلص شاعر حضور اعلیحضرت امیر حبیب الله نهضت دوراما نیرا در اشعارش ستایش میکرد و از پاینده محمد فرحت ، میر غلام، حضرت شایق خلیل الله كاتب وزارت مالیه (که شاید استاد خلیلی شاعر معاصر است) و محمد سرور در مجله ها و جراید پایتخت اشعاری چاپ میشد. منشی علی رضای میمنگی اشعار خود را در اتفاق اسلام هرات چاپ میکرد اشعار محمد یوسف پنجشیری و میرزا غلام جیلانی سرکاتب اداره ستاره افغان در ستاره افغان چاپ میشد و سید میر محسن آقای کندهاری اشعار پشتو می سرود و در "طلوع افغان" و "اتحاد مشرقی" چاپ میکرد و از عبدالرحمان تاجر هراتی اشعاری در انیس و امان افغان چاپ می شد. از فرحت شعری در "اتحاد مشرقی " چاپ شده است که در آن شاعر همنوایی خود را با پلانهای اصلاحی دولت نشان میدهد و می نویسد:
به عدالت محبت است مرا به مساوات الفت است مرا....
تیز فکری به انتظام وطــن تیغ بازی و غیر ت است مرا
چون صنایع ترقی ایجاد است زان جهت ذوق صنعت است مرا
گشته پر برگ و بار باغ وطن تا که شوق فلاحت است مرا
ای وطن مال و جان فدا کردن پی حفظ تونیت است مرا
شعرا همراه با مردم حکومت امانی را با شور و شوق پذیرا شدند و شاعری با تخلص حبیب در مخمسی بر غزل لسان الغیب حافظ که در امان افغان چاپ شده است، با بهجت و شادمانی به استقبال نهضت امانی میرود.
شکر خدا که نخل مرادم ثمر گرفت باغ امید خلق عجب بارو بر گرفت
آخر دعای خسته دلان بین اثر گرفت ساقی بیا که یار زخ پرده بر گرفت کار چراغ خلوتیان باز در گرفت و از روی اختناق و بیداد زمان گذشته پرده بر میگیرد و می نویسد:
هولی که خلق بنده و چون برده کرده بود کرده
ترسی که دست و پای و زبان بسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و بر گرفت
هر چند در بند اخیر تخلص شاعر (حبیب) ذکر شده است اما شناخته نشد که کدام حبیب بوده است بهر صورت با اندیشه "حبیب" دیگر شعرای این دورنیز موافق اند و با زبان ساده و روان و خالی از هر گونه تصنع وتكلف اصلاحات را می ستایند بهترین نمونه شعر این ده سال شعر یست از فرحت.
ساده گی شعر ، احساس ملی که در آن نهفته است و تایید پلانهای دولت که از هر سطر آن میتابه این شعر را از اشعار نمونه وار می سازد و مادر این جا بیشتر بیتهای آنرا نقل میکنیم :
از خنجر آبدار افغان آبست بر وی کار افغان
در وقت غزا ثبات وجرئت باشد به خدا شعار افغان
مردانگی و دلاوری ها سرمایه افتخار افغان
دیدیم به زور بارها تافت سر پنجۀ باز سار افغان
برتانیه گرفتاد یک چند در فکر شکست کار افغان
جز یاس نکرد هیچ خرمن از مزرع کارزار افغان
پوشیده اگر چه بود منکر آن قایل آشکار افغان
از شان و شرافت و حقوقش از عزت و اعتبار افغان
اينک بشنو که دارد اظهار گشته است چو باز بار افغان
دارم سر دوستی و الفت بایار و فاشعار افغان
بر تافته نیر سعادت بر ملت بختیارافغان
تهذیب ز گلبن تمدن گل ریخته در کنار افغان
از فیض عدالت است امروز از امن وامان دیار افغان
تیغ قلم و زیان شمشـیر گشته چو دستیار افغان
آزادی ها گذاشته مرهم اخر بدل فگار افغان ...
در کار خود اختیار دارند کس را چه غرض بکار افغان مشکل پس از این که باز گردد کس مانع اقتدار افغان
گر بود برادرش انا دول ایران شده نیز یار افغان
با روسیه عهد با شرف بست این دو لت هو شیار افغان امریکه رفیق با صفایش جر من شده دوستدار افغان
ایتالیه و فرانس وژاپون شد قابل اقتدار افغان ...
باوصف آنکه در مدت تقریبا ۹ سال پیش از این دوره ده ساله شعرای سراج الاخبار نمونه های ادبیات جامعه گرا را بوجود آوردند و (ادب فنی) یعنی ادبیا تیکه مشوق کار و کوشش ، توسعه معارف ورشد صنایع شود و اتحاد در میان مردم ایجاد کند و نهال وطن پرستی را آب دهد، یعنی به یک كلمه ادبیات در خدمت اجتماع کرسی خود را اشغال نمود. اما بازهم در اخیر این دوره سوال اینکه به چگونه ادبیاتی نیاز مندیم مورد بحث قرار گرفت و در صفحات سال دوم انیس مقاله های زیادی صبور پغمانی ، محمد سرور سراج الدین حبيب الله طرزی و دیگران یکی به پاسخ دیگری نوشتند و بالاخر.
بحث به آن انجامید که افغانستان تنها به ادبیات واقعگرا که ارتقای مملکت را به سوی اوجهای سعادت و آبادی كمک كند نیاز مند است. در این دوره كركترها ماسک ابهام و تجرد را از چهره کشیدند و با خصوصيت طبقاتیشان به میدان آمدند نویسنده گان به دنیای درون کرکترها دریچه هایی گشودند و به تحلیل هیجانات و افکار قهرمانان پرداختند و در اکثر آثار تاکید بر مشخصات ملی حوادث و اشخاص بیشتر شد. مقاله های ادبی س . صمیمی که بیشتر آنها طرح داستانی شمرده شده میتواند گواه گفته های بالاست در این ده سال رومان نویسی هم از نظر نیفتاد انیس موضوع رشوت را به قترا گذاشت و از نویسنده گان خواست تا در آن موضوع رومان بنویسند و به ارتباط آن در شماره چهل سال دوم این جریده این مطالب را میخوانیم : "رومان نویسی یکی از لذیذترین کارهای فن تحریر است ولی بدبختانه اهل قلم و محرورین ما کمتر به این شعبه تحریر التفات نموده انداز این است که رومانهای غربی در عالم مطبوعات ماخیلی مقام گرفته است. اداره انیس برای خدمت کردن در راه این فن مسابقه یی را افتتاح میکند ، بدینگونه :
شروط مسابقه :
۱ - قصه باید در قالب رو مان ریختگی باشد.
۲ - قصه نمبر اول همان بود که تمام نزاکت های فن تحریر رادارا باشد. مثلا در تحلیل و ترسیم وقایع مبالغه مرغوب در عین زمان معاشقه يا كدام ذریعه دیگر که قصه را مرغوب بگرداند محور گرفته شود . تصویر حوادث قريب الفهم ورقت آور باشد موضوع مربوط بیاید.
۳ - حوادث رومان در داخل وطن اختیار شود و همچنین افراد آن وطنی باشد.
٤ - مشروط است که در قصه مذکور یکی از اسرار و یا طریقه های عجیب رشوت آشکار شود.
۵ - درازی موضوع یکی از صفات خوب مسابقه خواهد بود..." درباره متنی که نقل کردیم این نکات قابل ذکر است : یکی اینکه رومان های غربی در مطبوعات ما بازار گرمی داشته است . سخن بر سر ترجمه هاست که اگر باهمان آزادی و آسان نگری کار ترجمه ها ادامه می یافت یعنی هر که هر چه بدست میآورد ترجمه میکرد در واقع بر ادبیات و فرهنگ ما تا ثیر آن ناگوار وسوء بوده چاره کار را در آن دیدند که بجایش رمان افغانی را بگذارند دیگر، هرگاه مطابق شرایط وضع شده، رمان نویسی در ادبیات ما براه می افتاد اساس خوبی برای رمانهای واقعگرا یا نه نهاده میشد اما مثل اینکه این ژانر ادبی در تاریخ ادبیات ما وقت زیاد تری کار داشت تا بارور شود. تنها درسال های سی یکی دو نمونه از آن در پشتو و دری بوجود آمد که متاسفانه بیشتر زیر تاثیر موازین هنری قرون وسطی قرار داشت و کمتر پاسخگوی نیاز مندیهای جامعه آن وقت بود.
در باره وضع آثار ادبی روایتی یاد آوری چند نکته را ضروری می
پندارم .
یکی اینکه در چند سال اخیر پژوهش در چگونگی به اصطلات "داستان نویسی" در کشور با ازر گرمی یافته است و به نام های مقدمه بر داستان نویسی آغازین جوشش های داستان معاصر دری ، پیدایی داستان معاصر دری و غیره مقاله هایی در مجله ها به چاپ رسیده است . نویسنده گان مقاله های مذکور به مسابقه برآمده اند که اولین داستان یا داستانهای دری را پیدا کنند و آن داستانها را نقدو تحلیل نمایند . حال آنکه در ادبیات جهان وافغانستان چیزی به نام داستان نبوده و نیست.
واژه داستان دارای مفهومی انتزاعی و مجرد میباشد و مدلول مشخصی که قابل بررسی باشد ندارد. آنچه وجود دارد به نام های داستان کوتاه داستان میانه و ناول يارمان یاد میشود که هر از نگاه تیوری ادبیات حدود و ثغور معینی را حائز است . بنابر گاه بگوییم "اولین داستان دری" از نگاه ادبیات شناسی سخن بی معنی گفته ایم.
دریغا که گاهی در یک كتاب ده ها داستان کوتاه و داستان میانه زیر و رومی شود و گویا تحلیل و سنجش میشود بدون آنکه معین شده باشد که آثار به اصطلاح تحلیل شده به کدام ژانر روایتی تعلق دارد در چنان مورد سوالی به وجود می آید که تحلیل ها بر کدا معیار ها استوار بوده است. هر چند معیارهای تکنیکی برای داستان به معنای عام کلمه وجود دارد که آثار ادبی روایتی را مثلا از تاریخ مجزا سازد. مگر وقتیکه آثار ادبی مشخصی را تحت سنجش بگیریم باید نخست و پیش از هر کار دیگر ژانر اثر را معین سازیم و بعد آنرا مطابق ارزشنما های همان ژانرادبی بررسی نماییم .سالها منتقدان ادبی برسر آنکه پدران و پسران تورگینف و مادر گورکی داستان است يارمان بحث های داغی کرده اند. پس پژوهش آثار ادبی روایتی زیر عنوان کلی و عام داستان نشاندهنده برخوردی غیر علمی به مساله و نگرشی عامیانه میباشد که عملا هیچ گرهی را برای خواننده
نمی کشاید. دیگر اینکه بنابر غلبه رمان اروپایی بر ذهن فرهنگیان ما در نهضت ادبی نیمه اول سده بیستم توجهی هم به رمان نویسی صورت گرفت، چنانکه اقتراح انیس در اواخر دوره امانی گواه این گفته میباشد و اکثر آثاری که نگارش یافته به عقیده خود نویسنده گان رمان بوده است چنانکه عبد القادر تصویر عبرت محی الدین انیس ، ندای طلبۀ معارف و عزیز الرحمان فتحی صحنه حیات را رمان و آخرین را رمان کو چک نامیده اند.
اما با نظر داشت تعداد کرکترها، ساختمان سوژه و حجم شماری از نگاشته های نیمه اول قرن بیستم را داستان میانه باید شمرد و مطابق معیارهای همان ژانر ادبی باید تحلیل و ارزشیابی نمود مانند تصوير عبرت ، جهاد اکبر شام، تاریک، و صبح روشن در جستجوی کیمیا، صحنه ،حیات فیروز و غیره همچنان شماری داستان کوتاه است و باید مطابق معیار هــای داستان کوتاه سنجیده شود.
یکی از داستانهای میانه که در دوره امانی نگارش یافته است جشن استقلال افغانستان در بولیو یا میباشد . این اثر را صرف بخاطر آنکه دفاع از سرمایه و سیاست خارجی دولت امانی در آن به روشنی انعکاس یافته است با تفصیل بیشتر معرفی خواهیم نمود.
نویسنده داستان مرتضی احمد خان محمد زاییست است که داستان به زبان انگلیسی نوشته شده است که غلام نبی معلوم جلال آبادی مدیر و سر محرر اما ن افغان که در (شورش) سقاء کشته شد یاشاید کدا غلام نبی دیگر آنرا ترجمه کرده است کر کتر مرکزی داستان مرد ثورتمندی است بنام گل احمد وحوادث چنانکه از عنوان بر می آید در بولیویا اتفاق می افتد.
خلاصه داستان چنین است :
حکومت بولیویام بر تمام افغانان مقیم آن کشور فشار می آورد که هر چه زودتر خاک آن کشور را ترک بگويند . گل احمد صاحب فابریکه و مال و ملک فراوانیست و با تعدادی از افغانان مقیم بولیویا زنده گی خوشی را سپری میکند. وی عاشق دختر یست از اهل آن کشور و به مناسبت وداع با معشوقه اش دعوت مجللی ترتیب میدهد و میخواهد در آن دعوت عشق خود را به وی اظهار کند و او را برای همیش پد رود بگوید. اتفاقاً در جریان محفل گاهیکه سخن از وداع تلخ ابدی میرود گل احمد اطلاع مییابد که نماینده سیاسی افغانستان وارد بولیویا شده است و قرار است بین آن دو کشور روابط سیاسی قایم شود. گل احمد بدیدار نماینده افغانستان میشتابد و از وی خواهش میکند که از حکومت بولیو یا تقاضا نماید تا با افغانان مقیم آن کشور نیز مانند اتباع دیگر کشورهای دوست رفتار کنند و برایشان اجازه نامه اقامت بدهند. این مشکل به كمک نماينده افغانستان حل میشود و گل احمد و افغانان دیگر روزی بیرون شهر با شادمانی جشن استقلال کشور شانرا برگزار می کنند.
در این داستان میانه تاییدی از سیاست خارجی دولت نهفته است که افغانان خارج کشور را از بی پناهی و زبونی نجات میدهد مخصوصاً نجات ملیونها دالر ثروت گل احمد افغان قابل توجه است.در حال در آن اثر از منافع سرمایدار حمایت میشود که در حال رشد بود و در حال پیکار با ملاک وارزشهای نظام ملاكي "لوحۀ وفا" داستان کوتاهیست که در این دوره ده ساله نوشته شده و از نگاه طرح بیانگر رشد نسبی هنر داستان نویسی در افغانستان و آشنایی نویسنده با داستان هنری اروپا پیست و از نگاه موضوع پیشرفت ذهنی جامعه افغانی را به مرحله بالاتری نشان میدهد . نویسنده لوحه "وفا" میرغلام حضرت شایق شاعر است که گاه گاهی به قصه نویسی و نگارش مقاله های انتقادی و نامه های طنز آمیز و فکاهی پرداخته است نکته مهم در داستان "لوحه وفا" آنست که بر خلاف پندار منفی که درباره زن از سده های دور در ذهن افراد جامعه ما وجود داشت به صورت بی سابقه زن چون نماد بی وفایی و فریب نه بلکه چون سیمای وفا و استواری به پیمان زناشوهری در قصه ظاهر میشود.
داستان حسد است و خلاصه آن چنین که مرد زشت روی وزشت خویی زن مهربانی دارد که او را با همان ارزشهای جامعه شرقی و افغانی مولای خود و محبوب خود و اختیار دار همه زنده گی خود میداند.
مگر مرد به پندار آنکه زنش جز وی به کسی دیگر نیز نظـر دارد روزها رنج میکشد و گاه بیگاه بخانه سرمیزند تا زن را غافلگیر کنید روزی از روزها که زن در تنهایی با تصویر همسر کج اندیش غم های خود را در میان گذاشته است از او سبب کج خلقی هایش را می پرسد و به او از عشق و آرزوهای خود سخن میگوید ، مرد پنهانی وارد خانه میشود و به تصور انکه زن را با سند خیانت گرفتار کرده است تفنگچه را به پشت وی آتش میکند زن در میان خاک وخون می افتد.
مردم جمع میشوند و آنگاه که پلیس دستهای قاتل را می بندد تا بداده گاه ببرد زن مجروح در آخرین لحظه های حیات با نجوا خواهش میکند که همسرش را نیازارند و دست از او بدارند البته در بوجود آمدن چنین پر سوناژی تبلیغات سراج الاخبار به سود حقوق زنان و نشریه "ارشادا لنسوان" و گشایش مکاتب دختران و فرستادن شان به خارج برای تحصیل و دیگر گامهای اصلاحی به این سمت بی تاثیر نبوده است.
"لوحه وفا" که در خط فاصل افسانه و داستان کوتا بیشتر به سوی داستان کوتاه می لغزد هنوز خامی هایی دارد. مثلاهر چند روان پرسوناژها گشوده میشود اما سیمای هر پرسوناژ خوب روشن نیست زمان ومكان وحوادث دستکاری هایی کار دارد تا داستان از هيكل یک طرح خارج شود. در بیان داستان از نظم و نثر کار گرفته شده است که هر دو چنانکه شیوه شایق بود ساده و موثراست.
این نکته ها را هم باید زیاد کرد که نقش نظم در این داستان مانند نثرهای قدیمی تاکید مطالب گذشته نیست ، بل كه هر یک به نوبت بخشی از داستان را افاده می کند و روش توصیف جای ها و حواد ثواشخاص بیشتر به متود واقعگرایی نزدیک است.
تا نمیه این دوره حکومت امانی مصروف تثبیت موقف سیاسی مملکت در جهان خارج و تنظیم قوه های اجراییه مقننه وقضائیه بود و بنابر ضرورت مبرمیکه به کادر ملی احساس میشد در کارگسترش تعليم و تربيه وتاسیس مکاتب تلاش زیاد کرد اما درسالهای اخیر بنابر آنکه وضع قوانين منافع کسانی را که نفوذ و قدرت اجتماعی داشتند متضرر میساخت نا آرامیهایی در کشور بوجود آمد ، که دولت راسخت مصروف ساخت و بنابران به ادبیات توجه لازم نشد . نه دیوان شعری چاپ شد نه اتحادیه و انجمنی از شعر او نویسنده گان بوجود آمد. در حالیکه دربار با داشتن وسائل کافی تبلیغ در اختیار خود به شعر احساس نیاز مندی نمی کرد خارج دربار نیز زمینه جمع شدن شعرا و نویسنده گان چیده نشد و بنابر آن ادبیات به تناسب دیگر مظاهر فرهنگی رشد نکرد و در سطح ستایشگر ساده اصلاحات باقی ماند.
موسیقی : تمایلات ملی (اخوان افغان) در تمام وجوه فرهنگ کشور نقش خود را گذاشت و مخصوصا پیکار با استعمار که احساسات ملی مردم ما را آبیاری کرد و ملت را یک پارچه و متحد ساخت باعث ملی مردم آن شد که در مرز موسیقی نیز در فش آزادی به اهتزاز در آید و این هنر نیز به نوبت خود در خدمت دگرگون سازی زنده گی بیفتد در این دوره که تسلط موسیقی كلاسیک هند ادامه می یافت استاد قاسم بنای مکتبی را نهاد که پایه های آن ترانه و غزل راگ و راگنی بود. راگ باغزل می آمیخت و هر مقام به وقت خاصی پیوند داشت وچون تعهدی در برابر اجتماعش احساس میکرد و با موسیقی خالص نمیتوانست پیامش را به گوش شنونده برساند ، بنابر ان از شعر كمک میگرفت و به شعر ارج بیشتر می نهاد و حتی با پیروی از سنت کهن شعر دری از لطف و حلاوت بدیهه سرایی استفاده میکرد. خواننده میباییست به وقت پناه ببرد و با خواندن متوالی و دراز مدت از یک سوء تسلط خود را بر پیچ وخم شعر و او از نشان دهد حاکمیت خود را بر حنجره بنماید و از سوی دیگر به كمک مخیله شنونده دنیا های نوی بسازد و شنونده رادران قرار دهد و بعد او را بگذارد که در ان دنیاها از فضای ساخته آواز خوان لذت بگیرد. این موسیقی دیگر موسیقی هند نبود با آنکه از ریشه آن روییده بود موسیقی افغانی بود و استاد قاسم آنرا موسیقی افغانی مینامید. استاد قاسم فرزند استاد ستار جو در سال ١١٦٢ تولد یافت . در آغاز شاگرد پدرخود بود و از محضر درس استاد قربانعلی نیز استفاده کرد و بعد یکی از شاگردان برازنده پیاراخان هندی بشمار می رفت و در آواز خوانی هم در اوایل از او پیروی میکرد اما وقتیکه به پختگی رسید بنای طرز خاصی را نهاد که به طرز قاسم مشهور است.
استاد قاسم بیست ساله بود که بدر بار امیر عبدالرحمان راه یافت و امیر به ربابی که قاسم مینواخت ساعت ها به شیدا یی گوش میداد. گويند يک رباب صدف نشان طور بخشش به وی داده بود. در بيست و یک سالگی آواز خوان بزم های سردار نصرالله شد و بیست و پنج ساله بود که سراج المله والدین امیر حبیب الله اورا چون خواننده دربار پذیرفت. امیر به بیدل علاقه فراوان داشت و امر کرده بود که در حضور او بجز شعر بیدل خوانده نشود و استاد قاسم نیز از ارادتمندان بيدل وازعا شقان وفادار سخن ابوالمعانی بود. هنر استاد قاسم تنها در دوره نهضت امانی به مسیر شایسته افتاد و حنجره او صدای مردم را سر داد استاد قاسم نخستین ترانه استقلال راخواند و شعر :
مکتب ماست جای استقلال سبق ما هوای استقلال
به آواز ترو گوش نشین او و با طرزیکه خودش ساخته بود بعداز پیروزی افغانستان در پیکار آزادی بخش سال ۱۹۱۹ بارها در بزم هاطنین انداخت استاد قاسم به وسعت و عمق احساس همه مردم ما با استعمار کینه می ورزید و آزادی را دوست داشت. زمانیکه دا بس بریاست هیئت انگلیسی برای مذاکرات صلح به افغانستان آمد و هنوز که مذاکرات به نتیجه یی نه انجامیده بود شبی در دربار بزمی آراسته بودند و استاد قاسم آواز خوان بزم بود دا بس باوی سر صحبت را کشود و پرسید که استاد کدام آلات موسیقی را نواخته میتوانند استاد قاسم گفت : تقریبا همه دابس پرسید: پیانو را هم نواخته میتوانید ؟ استاد قاسم پاسخ مثبت داد سپس از استاد قاسم خواهش کرد که یکی از آهنگ های نو خود را به وی یاد بدهد. استاد قاسم که مردی دل آگاه بود آهنگی را سر کرد و دابس هم شاگردانه از او متابعت میکرد تا آنکه دفعتاً متوجه شد که ترانه استقلال را میخواند. مجال خود داری نبود.
دابس قبل از آنکه به صورت رسمی استقلال افغانستان را به رسمیت بشناسد و قرارداد صلح را امضاء کند ترانه استقلال افغانستان را هم آواز با استاد قاسم تا آخر خواند.
استاد قاسم در دربار امیرامان الله به حيث استاد موسیقی مقرر شده بود و به اخذ دو نشان الماس و طلا به نامهای نشان (مسرت) و (یادگار استقلال) سر افراز شد. اعلیحضرت امیر امان الله به استاد قاسم لقب های (استاد قاسم افغان) و (آفتاب) موسیقی عطاء کرد چهره تابناک دیگری که در آن دوره بعد از استاد قاسم جلب توجه میکند استاد غلام حسین است او را تقریبا قطب مقابل قاسم می شناسند به اعتبار آنکه وی به موسیقی خالص بدون مداخله وسهم شعر ارزش بیشتر می گذاشت و همیش در تلاش تازه گی بود و بیشتر در مدارس و کودکستانها از هنرش برای پرورش ذوق و استعداد کودکان کار میگرفت. در آخرهای این دوره در مکتب موزيک محمود آقای ایرانی که از طرف وزارت حربيه استخدا هم شده بود موزيک غربی را تدریس کرد و این آغاز ورود موسیقی غربی در افغانستان بود.
نقاشی : در هنر نقاشی این دوره آمیزشی از نقاشی غربی وشیوه های شرقی دیده میشود و بعضی از نقاشان در عین حال بهر دو روش آثاری بوجود آورده اند و این آمیزش البته بیشتر در مکتب می آنوقت صورت گرفته است . پروفیسور غلام محمد در آغاز به میناتور علاقمند بود بعد از تحصیل در اروپا به شیوه های اروپایی یی تمایل بیشتر داشت و وی در مکتب رسامی شاگردان زیادی تر بیه کرد. و همچنان استاد برشنا در سال ١٩٢٦ تحصیلات خود را در اکادمی هنرهای زیبای برلین ، میونیخ ولایپزیگ تمام کرده به و طن آمد و به کار تدریس پرداخت . در پهلوی آنان خلیفه علی احمد نقاش پسر محمد حسن شاگرد میرحسام الدین در نقاشی میناتور استاد بود و شاگردان زیادی تربیه کرد و میر حسام الدین نقاش که اصلا از غزنی بود و بعدا در کابل بود و باش داشت با استفاده از رنگهای طبیعی میناتورهای زیبا به وجود می آورد وی در تذهیب کتب و نقاشی با لای قلم دان مهارت زیادی داشت و از قلم دانهای او یکی دو تا در موزۀ کابل نگهداری میشود خلیفه محمد حیدر نقاش بر علاوه نقاشی از معلمین اطریشی که در زمان جنگ اول جهانی به افغانستان آمده بودند پیکره سازی را آموخت. در مکتب رسامی نمایندگان نقاشی شرقی و غربی شاگردان را با تمایلات دو گانه پرورش میدادند. نبرد نقاشی اروپایی با هنرهای تذهیب و تزیین قلم دانها و میناتور اصیل افغانی در همین دوره به وجود آمد که در سالهای بعد پرچم پیروزی بدست نقاشی های اروپایی افتاد استاد مسلم و بی رقیب این دوره پروفیسر غلا محمد است که از جمله اعضای فعال سازمان (اخوان افغان) بود. پروفیسر غلام محمد در سال ۱۲٥٢ در شهر میمنه به دنیا آمد. وی پسر عبدالباقی بود که در عهد امیر عبدالر حمن به جرم پشتیبانی از سردار محمد اسحق به کامل آورده شد و اعدام گردید. املاکش ضبط شد وخانواده اش تحت نظارت در کابل بسر میبردند و با جیره ییکه دولت میداد امرار حیات میکردند امیر عبدالرحمن استاد محمداعظم ابکم نقاش دربار را موظف ساخته بود تا با میر حسام الدین نقاش ويک نفر طبیب انگلیسی موسوم به جان گری که در دربار استخدام شده بود.
غلام بچه ها را نقاشی و میناتور بیاموزند که غلا محمد نیز در شمار شاگردان شان بود. سپس در عهد سراج المله والدین به (جمعیت سری ملی) داخل شد و در سال ۱۹۰۹ که عریضه مشروطه خواهان را به جلال آباد به حضور شاه برد به امر امیر زندانی شد و دو سال در زندان بود. در سال ۱۹۲۱ به اروپا غرض تحصیل اعزام گردید و بعد از ختم تحصیل در المان به وطن برگشت و مدیر مکتب رسامی مقرر شد و در سال ۱۹۲۸ زمانیکه اعلیحضرت امان الله در سفر اروپا بود وکیل سلطنت بنابر خدمت صادقانه اش نشان "ستور" بوی داد پروفیسور غلام محمد بشیوه غربی نقاشی میکرد. وی به عمر ٦٢ ساله در سال ١٣١٤ در گذشت.
سينما وتياتر:
این دو هنر نیز در این دهه تا بناک فرهنگ کشور ما از نظر نیفتاد سینما در کابل در سال ۱۳۰۳ در قصر سلامخانه شاهی عصر امیر عبدالرحمان با نمایش فلمهای صامت آغاز یافت و سالی بعد از آن در پغمان بنای سینمای دیگری گذاشته شد سینمای گویا تنها در سال ۱۳۰۱ در کشور ما راهش را کشود حکومت امانی نقش تیاتر را در روشن ساختن اذهان مردم مهم می پنداشت و شخصی اعلیحضرت امان الله در نخستین سالهای سلطنت در اندیشه تا سیس تیاتر افتاد. نخستین در امیکه به نمایش گذاشته شد "شهزاده جاوا" نام داشت که مترجم آن بدری بیگ قانون دان ترکی بود که به حیث مشاور قانون در شورای دولت استغدام شده بود نویسنده درام متاسفانه معلوم نیست. موضوع درام عشق شهزاده جاو است با دختری هالند ی که تمام ثورتهای کشورش را بر سران عشق میگذارد، وسر انجام مردم از وی متنفر میشوند و او برای شکستاندن مخالفت روشنفکران خشمگین و ناراضی از زنجیروزندان کار میگیرد. تا آنکه روزی در برابر پاسخهای تکاندهنده منصور مدیر اخبار که با غل و زنجیر در برابرش قرار دارد به لغزشهای خود اعتراف میکند و شیشه زهر را می نوشد
درام مذکور با روحیه آن زمانی مردم ما که تازه آزادی خود را به دست آورده بودند و هنوز زخمهای وابستگی و جنگ در پیکرشان خشک نشده بود سازگاری شایسته یی داشت و برای زنده نهگداشتن روحیه ضد استعماری و آزادگی فوق العاده کارگر بود.
برای تمثیل درام به تشویق شاه از اهل دربار و خدمتگاران حواشی آن نیز استفاده میشد. و قصرهای شاهی برای نمایش تخصیص می یافت و حتی زیورات ملکه در اختیار ممثلین قرار می گرفت.
نخستین درا را شخص امیر امان الله مطالعه کرد و آنرا یک درام آموزنده و مهیج و دجتماعی داشته و تمثلیش را سود مند شمرد . در نگارش ، ترجمه ، و تمتثیل نمایش نامه ها این اشخاص سهیم بودند :
محمد فرخ افندی
محمد سرور گویا اعتمادی
مولوی غلا محمد
عبدالغیاث از ملتز مین رکاب شاه
حسن جان ضیایی پسرعموی شاه
میر محمد کاظم هاشمی
صلاح الدين سلجوقي
حافظ نور محمد که گدای
فیض محمد ذكريا
علی افندی مهندس آذربایجانی
بدری بیگ قانون دان
ترکی عبدالعزیز ناصری
نور محمد
علی محمد
محمد سرور صبا
میرزا عبدالله طويل
محمد اکرم . . .
در سال های چهارم جشن استرداد استقلال درام فتح اندلس توسط متعلمين مكتب به كمک معلمين ترک در پغمان نمایش داده شد . این درام چهار پرده یی آخرین نمایشنامه یی بود که در این دوره ده ساله روی صحنه آمد و آخرین بار در( دوره سقوی) در سومین شب جشن استقلال در قصر سلامخانه ستور نمایش داده شد هنر تمثیل در این دوره ده ساله بیشتر برای زنده نگاهداشتن روحیه وطن پرستی، آزادی دوستی و رزمنده گی بر ضد هر نوع مداخله خارجی در کار مملکت به کار میرفت و بیشتر نمایشنامه هاییکه روی صحنه آمد از این دست بود.
دیگر نمایشنامه هاییکه در دوره امانی نگاشته به نمایش گذاشته شد عبارت است از : محاربه تل پسری که به اروپا میرود، مسابقه خواب و بیداری صحبتهای ،اخلاقی بچه بی پدر، تربیه پدر علم و جهل و غیره نویسنده گان اکثر نمایشنامه های مذکور معلوم نیست. موضوع نمایشنامه ها از اصلاحات دوره امانی گزیده شده بود و نویسنده بر نقش آموزش و پرورش در زنده گی تاکید مینمود یا وطن دوستی را تبلیغ میکرد و یا شیوه زیست و تفکر عصر نهضت امانی را برجسته میساخت.