محاصره غزنی
جنبش معروف کابل چطور رنگ قیام ملی بخود گرفت . که خدایا غزنی فوراً به تعقیب سران ملی برخاستند.
در پایان سال سوم جلوس شاه شجاع بار دوم بر تخت افغانستان که در حقیقت امر آنرا باید سال سوم اشغال مملکت توسط فرنگی و سال سوم حکمفرمائی انگلیسها در افغانستان خواند ملت افغان که آنی از مخالفت عملی و علنی با اجنبی و شاه دست نشانده ایشان خود داری نکردند در اثر سوء اداره اداره ئی که نظام آنرا چهار نفر شاه شجاع نظام الدوله مکناتن و برنس هرکدام متعلق بخود میدانست خراب شده رفت انگلیس ها که شاه شجاع را سه سال قبل (در ۱۸۳۸) بنام پادشاه آورده و بر خلاف میل ملت بر تخت افغانستان نشاندند . بر خلاف نص معاهده ئی که با او بسته بودند کم کم و بصورت مخفی بنای مداخله را در امور مملکت گذاشتند . چنانچه شاه شجاع صرف خود را بنام پادشاه میدانست و ملت از شاهی که جزئی اختیار نداشت و از اجنبیانی که همه امور را در دست گرفته بودند از هر دو سخت متنفر و از باز خواست ظلم تعدی لاقیدی انگلیسها و عمال ایشان و سپاهیان آنها و طبقه خوانین بعلت کم شدن نفوذ و معاش و مقام خود از سلطه انگلیس و همکاری آنها بسطوه آمده بودند وضع مالیات جدید فشار استحصال آن به حکام صرف حصه معاش سران غلزائی به دسته های جدید عساکر، سوء ظن نسبت به بزرگان ،قوم نقشه تبعید بعض از رؤسای خوانین به هندوستان به معیت مکناتن بی امنیتی بی باز خواستی حق تلفی تجاوز بمال و جان و حتی ناموس قحطی و بسا چیزهای دیگر ذهنیت عامه را از هر رهگذر آمده ساخت تا هر طور شود این دستگاه ظلم و استبداد را که سلطه منحوس اجانب بمیان آورده است از میان بردارند . خوشبختانه آنچه روز زوال سلطه انگلیسها و اجنبی پرستان را نزدیکتر ساخت حرکتی بوده که از طرف مخبرین و گماشتگان فرنگی سرزد بدین معنی که چند نفر خائن موضوع تبعید رؤسا و خوانین را جعل نموده ذریعه مکاتیب ساختگی به خانه هایشان رسانیدند تا به زعم موهن لال اگر انقلابی رخ دهد از پریشانی انگلیسها و توصل ایشان بخود بیشتر استفاده کنند و در صورتیکه فرنگی ها نابود شوند از ملیون صله بگیرند . حرکت اول قیام عمومی بر علیه انگلیس ها از طرف عبدالله خان اچکزئی برداشته شد . مشار الیه فوراً نزد نایب امین الله خان رفته و موافقت این مرد مجاهد را نسبت به نیابت خود حاصل کرد و آنگاه جمعی از سران قومی درین عزم ملی سهیم شدند و در نتیجه روز پنجشنبه ۲ نوامبر ١٨٤١ مطابق ۱۷ رمضان ١٢٥٧ قیام عمومی یا جنبش معروف کابل با آتش زدن خانه "الکسندر برنس" و قتل او و برادرش "کپتان برادفت" آغاز یافت و بدون اینکه لشکر انگلیس از (شیر پور) و یا قشون شاه شجاع از (بالاحصار) کاری ساخته بتواند ملیون فقطه جنبش خود را در شهر کابل توسعه داده و قیام عمومی از یک خانه (عبدالله خان اچکزائی) به محله از محله به شهر از شهر به قلعه های داخل و اطراف و از قلعهها به نقاط دور تر شش کروهی و دوازده گروهی و ازین جاها به نقاط دور دست و شهرها مثل چاریکار ، وردک ، غزنی ، جلال آباد ، قلات غلزائی ، قندهار ، درهء خیبر و ماورای آن سرایت نمود و آتشی که بدست حاجی علی هاشم کاه فروش ، کاکا حسین ، محمد حسین عرض بیگی بساعت ۸ صبح ۲ نوامبر در خانه (برنس) افروخته شد چون برق در تمام مملکت شعله کشیده و هست و بود فرنگی و فرنگی مآبان را مورد تهدید و قهر ملی قرار داد. بدین مناسبت روز ۲ نوامبر ١٨٤١ که ۱۰۸ سال از آن میگذرد در تاریخ معاصر افغانستان و در تاریخ لشکر کشی ها استعماری انگلیس اهمیت فوق العاده دارد ما درین روز با قیام دستهئی از مجاهدین بساط سلطه انگلیس و شالوده استبداد شاه و عمال دست نشانده او را سرنگون کردیم و انگلیس ها ازین روز به بعد تا ۱۲ نوامبر ١٨٤٢ که آخرین فرد سپاهی آنها از ثغور مملکت خارج شد چنان صدمه مادی و معنوی کشید که نظیر آنرا تاریخ نظامی استعماری بریطانیا بیاد ندارد . موضوع قیام ملی (۲) نوامبر (١٨٤١) در کابل و چگونگی انبساط آن در روزهای ما بعد چیزی است که به تفصیل آن اینجا کاری نداریم صرف برای اینکه تسلسل واقعات در نظر خواننده گسیخته نماند رؤس مطالب را در چند سطر خلاصه میکنم :
در موقعیکه در اطراف خانه (برنس) جمع شده بودند شاه شجاع و پسرش فتح جنگ در بالاحصار کابل بودند. مکناتن نماینده انگلیس با قسمت اعظم قوای فرنگی در چهاونی شیر پور بقیهء سپاه آنها در سیاه سنگ و دسته های منسوب به شاه در بالاحصار وعده ئی هم در قلعه های مختلف مثل قلعه شریف و قلعه نشان خان شیر پور و ده افغانان فعلی و غیره تمرکز داشتند قراریکه تفصیل واقعات بر همه معلوم است بعد از صبح روز مذکور میان سران ملی و غازیان و قوای فرنگی یک سلسله جنگها در پیرامون بالاحصار و در نقاط دیگر مثل برج وزیر فتح خان (در چارباغ فعلی وقوع داشت) قلعه نشان خان ، قلعه جعفر خان (نزدیک چھاونی مذکور) قلعه محمد شریف (زاویهء شمال غربی چهاونی) باغ شاه در (گوشه شرقی شهر نو فعلی) واقع شد و از روز چهار شنبه ٢٤ رمضان (۹) نوامبر یا روز هشتم شورش به بعد جنگ در دهکدهء بی بی ماهرو رسید و بتاریخ ۲۷ رمضان (۱۳ نوامبر دهم شورش) منتها درجه شدت گرفت و درین روز عبدالله خان اچکزائی اولین محرک قیام ملی ، یکی از سران پیش قدم غازیان در جنگ بی بی مهرو زخمی شده و شهید شد و فردای آن سردار محمد اکبر خان که بعد تر به غازی و وزیر ملقب میشود وارد کابل گردید .
به مجردی که صدای مخالفت غازیان کابل به سمت شمالی رسید مجاهدین آن حدود بر علیه فرنگی برخاسته (راتری Rattary) معاون (پاتنجر Patinger) را کشتند و قلعه (لغمانی) مقر قوای انگلیس راه در میلی چاریکار محاصره کردند چون "پاتینجر" شبانه بصورت مخفی خود را به چهاونی فرنگی در چاریکار رسانید غازیان بتاریخ ٥ نوامبر (۲۰) رمضان روز سوم شورش بطور عموم به چهاونی فرنگی در چاریکار حمله برده و در نتیجۀ جنگی که پیش شد (پاتینجر) زخمی شد و (کدرنگتن Codringten) مقتول گردید و بتاریخ ۱۲ نوامبر (۲۷) رمضان روز دهم شورش پاتینجر و (هاتن Haten) چاره ئی جز این ندیدند که حیات عده معدود عسکر گورکه را که باقی مانده با عقب نشینی خود بکابل نجات دهند. از چاریکار تا کابل غازیان بلا وقفه بر عساکر فرنگی حمله میکردند تا اینکه به ۳۰ میلی چھاونی شیر پور (داکتر گرانت Grant) کشته شد و پاتینجر زخمی و بیحال اخبار وحشت ناک شکست قوای فرنگی و تخلیه چاریکار را به (مکناتن) بکابل رسانید و با ورود غازیان کوهستان (۲۸ رمضان ١٤ نوامبر مطابق روز یازدهم شورش) جنگ در اطراف تپه بی بی ماهرو چند روز دیگر ادامه پیدا کرد
برای اینکه موضوع قضیهء غزنی خوب تر فهمیده شود همین طور که شرح اصل شورش کابل بچند سطر مختصر ضرورت افتاد و تأثیر آنرا فوراً در چاریکار معاینه کردیم باید به وقایعی که آنطرف غزنی تا قندهار رخ داد است متوجه میشویم و ضمناً آغاز تسلط فرنکی را در غزنی به .بینیم بعد ازینکه شاه شجاع بکمک عساکر انگلیس بتاریخ 15 اپریل ۱۸۳۹ وارد قندهار شد فتح جنگ خویشرا با میجر لیچ در آن شهر گذاشت و خود در ماه ربیع الثانی 1255 جولائی (۱۸۳۹) بقصد کابل بطرف غزنی با عساکر انگلیسی حرکت کرد و بتاریخ ۲۱ جولائی او و جنرال کین انگلیس به غزنی رسیدند . سردار غلام حیدر خان پسر امیر دوست محمد خان از داخل شهر و سردار محمد افضل خانپسردیگر امیر در کوهای حوالی آنجا بنای مقابله را گذاشتند ولی طوریکه معلوم است محاصرۀ شهر یک هفته طول نکشید و یکی از خائنین ملی عبدالرشید خان بارکزائی که بنابر اغراض شخصی از داخل حصار بر آمده بود نقطه ضعیف دیوار حصار شهر را متصل دروازه کابلی به فرنگی ها نشان داد . مفاد ملی را قربان اغراض خود ساخت و راه شکست جبهه ملی را آماده کرد انگلیسها دروازه کابل را با نقب بهوا پراندند . شهر را متصرف شدند و تا توانستند کشتند و در دادند و دند و سردار غلام حیدر خان با جمعی از مجاهدین اسیر شد و طوریکه همه میدانند بعد از این شکست نه سردار محمد افضل خان و نه خود امیر دوست محمد خان در ارغنده کاری ساخته توانست بدین قرار انگلیس ها بنام شاه شجاع و شاه شجاع به قوه فرنگی بار اول در هفته اخیر ماه جولائی 1836 در غزنی دست یافتند سپس شاه شجاع و جنرال کین با دسته های عساکر فرنگی بطرف کابل حرکت کردند و بتاریخ (۷) اگست وارد پایتخت شدند که به شرح آن اینجا کاری نداریم غزنی در این وقت به میجر مکلارن Maclaren و دسته سپاه انگلیسی به حفاظت غزنی و نقاط سوق الجیشی بین غزنی و قندهار اهمیت زیاد میدادند . در ماه صفر سال ١٢٥٦ شاه شجاع شهزاده تیمور را با عساکر انگلیس مامور نمود که در موضوع اولنگ رباط بین غزنی و قندهار قلعه مستحکمی بسازد. چنانچه ظرف چند ماه سال مذکور قلعه ساخته شده و دسته های قشون فرنگی در آن جای گرفتند عده دیگر سپاه فرنگی در قلات غلزائی تحت آمریت کرنیل "ویمر Wymer" تقرر داشت روابط فتح جنگ با میجر لیچ انگلیسی در قندهار خوب نبوده در همین سال ١٢٥٦ حین مراجعت از جلال آباد شاه شجاع پسر دیگر خویش صفدر جنگ را به قندهار فرستاد . درین فرصت "سرهانری راولنسن" عوض میجر لیچ بحیث مامور سیاسی و جنرال نات Nott بحیث سر عسکر قوای انگلیس در قندهار تعین شد .
تقریباً ده ماه صفدر جنگ به عهده خود در قندهار تقرر داشت و بعد از آن پسر سوم شاه شهزاده تیمور بجای او منصوب شد . بعد از جندی "میجر مکلارن" که عهده دار حفاظت غزنی بود به قندهار رفته و زمانی که قیام ملی در کابل شروع شد کرنیلی موسوم به پالمر در رأس دسته های نظامی انگلیس قرار داشت . نسخه قلمی نوای معارک تألیف محمد عطا عساکر فرنگی مقیم غزنی را درین وقت دوپلتن سپاه چهارصد سوار و دوازده صاحب منصب میداند .
از روز (۲) نوامبر (١٨٤١) (۱۷ رمضان ١٢٥٧) که روز آغاز قیام ملی در کابل میباشد تا تاریخ بر آمدن آخرین سپاهی فرنگی از سرحدات (۱۲ نوامبر ١٨٤٢) که آنرا باید خاتمه تجاوز اول انگلیس ها در افغانستان خواند موضوع محاصره غزنی که تقریباً ۵ ماه را دربر گرفته است از (اوایل نوامبر ١٨٤١ تا اوایل اپریل ١٨٤٢) و مقابله های قوای افغان و انگلیس در ماخذ طرفین نهایت تاریک است بعد از آغاز قیام مدتی فرنگیهای مقیم کابل و قندهار با غزنی مراوده داشتند ولی بعد از ٦ جنوری کابل تخلیه شد و قندهار جلال آباد و غزنی هرسه بحال محاصره در آمدند و بدین مناسبت جز یگان یاد داشت مختصر که آنهم مکاتیب مختصر و مخفی است که از غزنی به دو جناح شرق و غرب فرستاده شده چیز دیگری در بین نیست که سلسله واقعات غزنی را روشن کند . شبه ئی نیست که در ماخذ افغانی و انگلیس نام سردار شمس الدین خان و "کرنیل پالمر" به قضایای غزنی و زد و خوردهای آنجا بستگی نام دارد ولی شمس الدین خان از طرف زعمای ملی کابل با سردار محمد زمان خان بطرف غزنی فرستاده شوند و قبل از اینکه برف های متراکم زمستان شدید سال 1257 هجری قمری به آنها مجال دهد تا از وردک و شیخ آباد و شش گاو عبور کنند که خدایان غزنی و سران محلی و غازیان آنجا به تعقیب قیام کابل بر علیه دشمن مملکت قیام نموده و قوای فرنگی را در شهر محصور ساختند. برای وضوح این قضایا و معرفی نام چند نفر مجاهدین گمنام و صورت اقدامات ایشان و هدایاتی که از مرکز از نواب محمد زمان خان بخصوص از نایب الثانی امین الله خان میگرفتند خوشبختانه چند مکتوبی در مرقع های اسناد خطی موزهء کابل موجود است که درین واقعات روشنی خوبی می اندازد و در پرتو آن بسیار چیز های خورد و کوچک دیگر روشن میشود که دانستن آن برای شناختن روحیات قوم در روزهای مشکل مجادله ملی نهایت مفید و ضروری است این مکاتیب در مرقع هائی که ضبط شده نمره های مختلف دارد و ما به ترتیب موضوع آنها را دیده میرویم .
مرقع سوم اسناد خطی موزۀ کابل مکتوب نمره ۱
"مخدوم مطاع مهربان نایب صاحبی ام نایب امین الله خان ، حفظ الله و تعالى بعد ها آنکه مردم اهل اسلام اتفاق کرده اند که فردای ، عید یوم چهارشنبه تمامی بدور غزنین آمده غزنین را محاصره کنند. اما توپ و اسباب ندارند به توکل خدا و یاری جناب محمد مصطفی ص کمر بسته اند باقی آنچه اراده الهی باشد بظهور خواهد آمد و آنچه رویدادی که من بعد واقع شود روزمره قلمی ارسال خدمت خواهد شد و توقع چنان است که آن صاحب مهربان هم احوالات و رویداد آن طرف را بدست اشیک آقاصی محمد خان و باقی آدم دانسته روزمره قلمی و ارسال خواهند فرمورد که هوش و گوش طرف شما میباشد الله تعالی مقدمه شما را بخیر کند که فتح و فیروزی نصیب شود و خبر خوشی از طرف شما بشنویم. کار اینجایی آسان است در باب فرستادن احوالات آنجائی اهمال نخواهند فرمود که شب و روز چشم انتظار در شاهراه اخبار آنطرف میباشد. باقی ایام بکام باد مکرر اینکه هرگاه دو ضرب توپ گاوی با ینطرف مقرر شود بسیار بهتر است خود بهتر میدانند و چیزی باروت ضرور به کار است که درین ولایت یک مشقال باروت همی نمیرسد به سبب باروت حیران و سرگردان مانده ایم دیگر چه عرض شود ایام بکام باد."
در پایان این مکتوب در مهر موجود است که اسمای (ملک محمد) و (عبده (سلطان) در آنها خوانده میشود کاغذ مکتوب سفید و مضمون به سیاهی بقلم جلی و خط خوش نوشته شده تاریخ ندارد ولی واضح است که در روزهای اخیر رمضان ١٢٥٧ چند روز بعد از ۱۷ ماه مذکور یعنی روز قیام ملی کابل تحریر شده است. این مکتوب واضح میسازد که غازیان اطراف غزنی به مجرد شنیدن خرب شورش معروف کابل فوراً در صدد آمادگیهای لازمه بر آمده و مسئله محاصره غزنی را بفردای عید (روز چهار شنبه) موکول کرده اند تا تمامی بدور غزنین آمده غزنین را محاصره کنند" از روی (فردای عید) معلوم میشود که چهار شنبه اول شوال 1257 غازیان محاصره غزنی را در نظر داشتند و ثبوت این تاریخ به شهادت مکتوب آینده هم تائید می.شود متن این مکتوب که نماینده روحیات ملی با تمام جزئیات آنست شهادت میدهد که غازیان در عالم اسباب توپ و باروت و سامان دیگر نداشتند تنها بتوکل خدا و بیاری جناب محمد مصطفی (ص) کمر بسته اند معذالک دفع دشمن را کاری آسانی میپنداشتند و به قوه همین ایمان و توکل بخداوند متعال همیشه در مبارزه های ملی کامیابی نصیب مجاهدین غیور ملت شده است. مقدمه ئی که در متن نامه بدان اشاره و فتح و پیروزی برای آن تمنا شده است جنگهای اطراف بی بی مهرو است که به پیروزی ملیون انجامید . به تعقیب این مکتوب اینک متن نامه دیگری را نشر میکنیم که بصورت مجموعی عنوانی (نواب صاحبان و سرداران کثیر الاقتدار) فرستاده شده است و به اقدامات غازیان غزنی و آمادگیهای ملیون بین غزنی و قندهار و حرکت سپاه فرنگی و دیگر مسایل مهمه وقت روشنی های زیادی می اندازد.
مرقع سوم اسناد خطی موزه کابل مکتوب ۵
"معروض رای مهر انجلای ملکان عالی متعالی امید گاهی خدایگانی ولی نعمی نواب صاحب و سرداران کثیر الاقتدار نامدار کامگار میدارد که حقیقت این ولا به نحویست که مایان به اتفاق غازیان دور غزنین را محاصره کرده شب و روز در فکر غزنین بودیم و قاصدان بطرف احمد شاهی فرستاده بودیم قاصدان ما تا حال نرسیده است والیوم یکشنبه ۱۲ شهر شوال المکرم یکنفر سوداگر آدم معتبر روشناس که خانه او در اسفنده میباشد و طایفه اندری بایزید خیل است که دروغ گوی و کذب نگفته که فردای عید فطر یوم چهارشنبه لشکر فرنگی از احمد شاهی بیرون شده که سه هزار پیاده پلتن و یکهزار سواره و هندوستانی شش توپ همراه دارد که همین سوداگر همراه اردو لشکر فرنگی تا باغ بیر و یکجا آمده است و الیوم یکشنبه پنج یوم است که از باغ بیر و و از لشکر فرنگی پیش شده یکشنبه نماز دیگر نزد ما رسیده و احوال یوم صحیح است که است که درین سخن تفاوت نیست و همین آدم گفت پیش خانه شاهزاده صفدر جنگ هم بیرون شده بود که یعنی با سواره، حاضر باش متعاقب همین لشکر یک منزل فاصله بیاید. مردم حدود مکر و غیره همه گی واقف شده هر کس در تدارک جمعیت و سامانه خود شده اند ما هم در جمع آوری مردم اندر غیره.... که احوال جمع آوری غازیان در حدود مکر یا قراباغ میشود بقدر وسع هرجا که جنگ شد بشود مقدمه خواهد شد بهر صورت که اراده الهی باشد میشود و سعی بندگی دریغ نخواهد شد و احوال کابل بما معلوم نیست هرگاه اندکی فراغت حاصل شده باشد لازم باشد که دو توپ با یک سرکرده باینطرف بیرون شود و هرگاه از مقدمه آنجا فراغت حاصل نشده باشد باید که کاری که در آنجا به ده روز میشود به یک روز بشود دیگر بفضل خدا عقل عالمند و همین سودا اگر گفت که لشکر فرنگی که از احمد شاهی بیرون می مقرر کردند که بتاریخ بیست و یکم روز خود را بکابل میرسانم روز بیرون شدن لشکر را که حساب کردیم یازده یوم شده است که لشکر فرنگی از احمدشاهی بیرون شده و ده یوم از حساب آنها باقی مانده است و احوال غازیان این ولایت را که میبینم بسیار بی اوضاع و بی اسباب و بی اتفاق باین مردم خاطر جمع نشوند على الخصوص الحال که چیزی برف هم شده روز مره متفرق شده بطرف خانه های خود میروند معلوم شود که من بعد مردم غازی چه کنند... به همین میرسد که کاری که در آنجا به پنج روز میشود به نیم روز بکنند هرگاه این لشکر در آنجا رسید کارها همه نو شده زیاده برین نوشتن بی ادبیست امید که احوالات و رویداد آن طرف را همه روزه قلمی و ارسال فرمایند باقی ایام بکام باد." مکتوب نمبر (٥) تقریباً دو هفته بعد از مکتوب (۱) و بتاریخ یکشنبه ۱۲ شوال یعنی ۱۲ روز بعد تر از آغاز محاصره غزنی تحریر شده اسیت و محاصره ادامه دارد متن نامه میگوید ".... مایان به اتفاق غازیان دور غزنین را حاصره کرده شب و روز در فکر غزنین بودیم." (مایان) عبارت از (ملک محمد خان) و (سلطان خان) یعنی کسانی است که در پایان این مکتوب و مکتوب گذشته مهر کرده اند و عبارت اند از رؤسا و کد خدایان محلی غزنه میباشند اینک وقایع از نسخهء قلمی موزهء کابل موسوم به "نوای معارک" مربوط به این وقایع چند سطری نقل میکنیم که متن مکتوب را تائید و کوایف را روشن تر میسازد:
"در ایامیکه در کابل مابین سرداران و صاحبان انگریز آتش جنگ و جدال شعله ور بوده در آنوقت رؤسا و کد خدایان غزنین قلعه غزنی را سخت محاصره نموده بودند و صاحبان انگریز معه فوج در قلعه بالاحصار که اندرون غزنین بر کوه واقع است اقامت داشتند و تمام گودام و خزاین در آن قلعه بالاحصار نگاه داشته بودند و بر آن چهار ضرب توپ کلان از اصل سوار بودند."
این مکتوب و یکی دوی دیگر که متون آنرا بعد تر خواهیم داد اسمای این رؤسا و کد خدایان را که تا امروز نامی از ایشان واثری از اقداماتشان در میان نبود آشکارا ساخته و واضح میسازد که در ایامیکه سرداران ملی در پیرامون تپه بی بی مهرو با لشکر (الفنستن) و (مکناتن) مصروف پیکار بودند و قوای فرنگی را در شیر پور محصور کرده بودند سران غزنی عین همین مبارزه را بر علیه انگلیس ها در غزنی شروع کرده و آن شهر را محاصره افگنده بودند. در مکتوب نمبر ۱ دیدیم که فردای عید فطر (یعنی روز چهار شنبه اول شوال 1257) محاصره زنی در نظر گرفته شده بود از روی نامه اخیر باساس اطلاعات سوداگر اندری بایزید خیل استنباط میشود که به همین روز تشکر فرنگی از احمد شاهی (قندهار) بیرون شد. برای اینکه این موضوع روشن تر شود نگاهی مختصری بکابل و قندهار ضرور است .
بعد از قتل برنس در کابل و توسعه دائره جنبش ملیون در کابل و چاریکار (مکناتن) و (الفنستن) مکتوبی به جنرال (نات) به قندهار فرستادند که یک قسمت قوای خود را به کمک ایشان به کابل بفرستند. این امر بتاریخ ١٤ نوامبر ۱۸٤١ (۱۹ رمضان ١٢٥٧) (روز دوازدهم شورش) به قندهار رسید و از روی وصول تاریخ مکتوب آنها به قندهار معلوم میشود که مامورین عالیرتبه ملکی و نظامی انگلیس فوراً متعاقب قیام ملیون کابل دست استمداد بطرف قوای خود به قندهار دراز کردند جنرال (نات) با وجودیکه هیچ گاه به چنین کاری حاضر نبود (مکلارن) همان صاحب منصبی را که در ۱۸۲۹ بعد از حرکت افواج انگلیس با شاه شجاع بطرف کابل مامور حفاظت غزنی ساخته بودند از قندهار به دسته سپاه بطرف کابل اعزام داشت و عساکری که حرکت ایشان از قندهار درین مکتوب از زبان قاصد اندری تذکار یافته همین دسته امدادی است که بقرار بیانات او فردای عید فطر (اول شوال ١٢٥٧) یا سه چهار روز بعد از قندهار بر آمده اند ولی بواسطه برقی که بین مقر و غزنی شده بود به غزنی هم رسیده نتوانست و "مکلارن" با قوای معیتی خود به قندهار برگشت و مکناتن به تاریخ ۱۰ دسامبر مطلع شد که عساکر کمکی که از قندهار انتظار داشت بکابل نخواهد رسید. در آغاز این مبحث متذکر شدیم که چه وقت صفدر جنگ عوض فتح جنگ و باز چه وقت شهزاده تیمور عوض صفدر جنگ در قندها مقرر شده بود در متن مکتوب اخیر مقارن حرکت سپاه از قندهار از صفدر جنگ و پیش خانه او هم حرف زده شده ولی او هم بعلتی که ذکر شد بوقت معین بکابل نرسیده است. علاوه برین مطالب از برقی که درین وقت بین مقر و غزنی شده بود در مکتوب نمبر ۵ ذکری رفته است.
ناگفته نماند که علت نرسیدن قوای امدادی اعزامی جنرال نات حتى به غزنی برف و خرابی موسم نیست بلکه اصلاً ملیون در تمام امتداد راه برعلیه آنها آمادگی ها داشتند و آمادۀ مصاف بودند. چنانچه در مکتوب فوق واضح این مطلب تصریح یافته بدین قرار: "... مردم حدود مکر (مقر) و غیره همه گی واقف شده هر کس در تدارک جمعیت و سامانه خود شده اند ما هم در جمع آوری مردم اندر و غیره... که احوال جمع آوری غازیان در حدود مکر (مقر) یا قرا باغ (قره باغ) میشود بقدر وسع هر جا که جنگ شد بشود مقدمه خواهد شد بهر صورت که اراده الهی باشد میشود و سعی بندگی دریغ نخواهد شد..."
معطلی قوای فرنگی بعلت مقاومت ملیون اندری و غیره در حوالی مقر از روی تخمین تاریخ وصول آنها بکابل هم ثابت میشود زیرا ایشان گفته بودند که به ۲۱ روز بکابل خواهند رسید حال آنکه حین رسیدن قاصد به غزنی ۱۱ روز موعد مذکور گذشته و هنوز خبری از آنها در حوالی مقر یا قره باغ نرسیده بود.
اخیر نامه باز حاکی از بی سامانی و بی اسبابی است و سر آن غازیان غزنه در مقابل توپهای کلانی که انگلیس ها بالای بروج غزنه نصب کرده خواهش دو توپ گاوی را که در مکتوب (۱) نموده بودند باز تکرار کرده اند و برعلاوه یک سرکرده هم خواهش کرده اند نمیدانم خواهش آنها مبنی بر ارسال توپ قبول شد یا نه ولی سرکرده همان سردار شمس الدین خان است که امر حرکت نامبرده با سردار محمد زمان خان از طرف سران ملی مقیم کابل داده شد ولی بسیار نا وقت و تقریباً یک و نیم ماه بعد تر از آغاز محاصره غزنی و این مطلب از روی نسخه، قلمی نوای معارک روشن است چنانچه تحت عنوان (در بیان روانه نمودن عالیجاه شمس الدین خان را طرف قلعه مذکور و گرفتار نمودن صاحبان انگریزان را) گوید: "...صیاد قلم خوش رقم که آهو گیر سخنان صحرای ختن نکته دانی است غزالان مدعا را چنین در دام بیان میآورد که هرگاه سرداران کابل بعد از همه جنگها و حصول پیروزی در دار الجنه کابل هم آغوش شاهد آرام شدند و در شهر کابل بجز اولیای دولت که در بالاحصار بطور نظر بندی بود دیگر از افواج انگریز باقی نمانده بود سردار محمد اکبر خان بجهت تخسیر قلعهء غزنین که در آنجا دو پلتین و دوازده نفر صاحب منصبان و چهار صد سوار متوقف بودند عالیجاه محمد زمان خان و شمس الدین خان را معه سواران جرار بهادر کار از مامور قلعه مذکور نمود..."
بدین اساس بعد از فیصله جنگهای بی بی مهرو، بعد از امضای معاهده تسلیمی شانزدهم ذی القعده ۱۲۵۷ و بعد از حرکت سپاه الفنستن (٦ ژونیه ١٨٤٢ مطابق ٢٤ ذی قعده ١٢٥٧) در نیمه دوم ذی القعده یک و نیم یا دو ماه بعد از قیام غازیان و محاصره غزنین سردار محمد زمان خان و سردار شمس الدین خان بطرف غزنی حرکت کرده اند و باز هم بعلت برف باریها نتوانستند مسافرت خود را یک سره بجانب غزنی ادامه دهند و مدتی در راه معطل شدند چنانچه این مطلب هم از نسخه فوق الذکر آشکارا میشود و میگوید:
"... عالیجاه شمس الدین خان بسبب کثرت برف که راه تردد سواران مسدود بود در اثنای راه معطل گردیده جانب غزنین آمده نمیتوانست و غازیان بود قلعه غزنین نیز تا آمدن عالیجاه مذکور دست شجاعت و پای همت از میدان مقابله باز داشته آمدن عالیجاه مذکور می بودند..."
بدین ترتیب تاریخ صحیح رسیدن سردار شمس الدین خان معلوم نیست ولی گمان نمیرود که قبل از ماه ذی الحجه (اواخر جنوری یا اوائل فروری١٨٤٢) بدانجا رسیده باشد. تا این فرصت همان روسای غزنی که اسمای شان با همین مکاتیب مکشوف شده است (کرنیل پالمر) انگلیس را در غزنی به محاصره گرفته و با اخذ ترتیبات لازمه در حوالی مقر و قره باغ نگذاشتند که قوای امدادی (مکلارن) بطرف غزنی وکابل حرکت نماید. نکته اخیری که در آخر مکتوب نمبر (٥) دیده میشود درد ملی یا بی اتفاقی و دل سردی غازیان است که متأسفانه باید اعتراف نمود که مردمان ما در آغاز هر چیز را گرم میگیرند و بعد دل سردی نشان میدهند و این کیفیت بعد از بر آمدن انگلیسها در کابل در مسئله جلال آباد هم دیده شد و بعد از اینکه سردار محمد اکبر خان بطرف جلال آباد برای مبارزه برعلیه جنرال سیل حرکت کرد زعمای ملی در کابل تصور کردند که قوای انگلیس معدوم شد و در تعقیب دشمن و حل مسئله جلال آباد و قندهار سهل انگاری کردند و به این علت فتح و پیروزی ما متأسفانه باز به مراجعت انگلیسها به کابل خاتمه یافت.
مکتوب نمبر ۳ (مرقع سوم) که متن آنرا حالا میدهم نامه ایست عنوانی نایب امین الله خان که در آن از مکتوب نمبر ۵ و ارسالی آن جهت مطالعه سرداران ذکر رفته اینک متن آن:
مرقع سوم اسناد خطی موزه کابل مکتوب نمبر ۳
"معروض خدمت فیض درجت عالیجاه معلی جایگاه امیدگاهی نایب صاحبی ام میدارد که احوال سمت احمد شاهی وغیره گذارشات اینطرف را مفصل بجهت سرادران نامدار عرضداشت... ایم که... احوا... مضمون عریضه... معلوم خواهد... احوال... که در ... صحیح است که یک موی تفاوت نداری و مقدمه آنجا بشما بهتر معلوم است باید که کار آنجا را بیکروز طی کرده فکر اینطرف بشود باینطرف که بمردم غازی می بینیم بسیار بی اوضاع و بی اسباب و برهم.... زیاده نوشتن بکار نیست امید که احوالات و گذارشات آنطرف را ساعت بساعت بنویسند باقی توکل بذات پروردگار است آنچه اراده الهی باشد بظهور خواهد آمد باقی ایام بکام باد برب العباد مکرراً آنکه مردم غازی اینولایت قدری باروت و گلوله که داشتند در غزنین به مصرف رسانیدند الحال یکنفر آنها یک مثقال گلوله و باروت ندارند در این ولایت هم یکسیر تبریزى بیک اشرفی باروت پیدا نمی شود... میدانند که بی اسباب چکار خواهد شد."
درین مکتوب علاوه بر (ملک محمد) و عبده سلطان مهر (فقیر تاج محمد) هم دیده میشود یعنی سه نفر مذکور مهر کرده اند متن آن از نظر واقعات چیزی نوی ندارد اینقدر معلوم میشود که چیزی گلوله و باروتی که غازیان آن حدود داشتند در جنگ غزنی یا صحیح بگوئیم در محاصره آن به مصرف رسانیده اند تاج محمد خان که مهر او را بار اول درین مکتوب میبینیم بلا شبهه یکی از رؤسا و کد خدایان غزنی و حوالی آن میباشد این سه مکتوب که متون آن در قضیه محاصره غزنین تا اینجا داده شد از روی خط وسبک عبارت بقلم یک نفر نوشته شده است .
مربوط به واقعات غزنی درین وقت در مرقع دوم اسناد خطی موزه کابل مکتوب دیگری است که تحت نمره ۱۹ قید است که به امضای شخصی موسوم به (میر شرف الدین) رسیده و از طرف او عنوانی نایب امین الله خان فرستاده شده است و متن آن چنین است :
مرقع دوم اسناد خطی موزه کابل مکتوب نمره ۱۹
"به عرض عالیجاه معلی جایگاه امیر الامراء العظام مقرب... صاحبی ام امین الله خان سلم الله تعالی میرساند .
صاحبا در خصوص فرستادن کمترین در غزنین میر سیف الدین نوشته بود که آن صاحب درباره کمترین خفه شده اند صاحب من گناه حقیر در ینجا نبود چونکه خبر قتل لات آمد دو مرتبه به خدمت عریضه فرستاده شد که امی کاغذهای لات را در نزد فرنگی ببریم یا دیگر کاغذ می فرستند هیچ جواب نیامد و بفکر ماها رسید که بلکه مرضی صاحب نخواهد بود دیگر ماها تغافل کردیم اگر نه بفضل خدا اگر مقدمه که در هرات باشد از روی کمترین میشود که بانجام برسد و غزنین مسل بالاخانه و پایان خانه است الحال هم اگر بما میفرمائید یا بدیگر بفرمایند که در آنجا حاضر... اگر نه از دست غازیان مال سر کار تلف شود مال بسیار است در غزنین و شما در باره کمترین خفه نشوند که این کمترین باقبال صاحب اگر بسیار کارها باشد از روی غلام می شود و ما چشم براه جواب سانی بودیم که جواب قتل لات با... رسیده بود ماها گفتیم که با این سخن دروغ میشدیم دو مرتبه کاغذ سانی و هیچ جواب نیامد ما گناه کار شدیم بفضل خدا و اقبال صاحب هر نوع فرنگی را از بالاحصار برون میگردیم الحال اگر مرضی صاحب باشد کاغذهای دم و دل اسا... بکنید که بفضل خدا بچه نوع از قلعه برون بکنیم و اگر مرضی صاحب نباشد خیر خیریت است. صاحب درسری نوکر خود هراد نگیرند که بسیار مقدمه سخت باشد بفضل خدای با تمام رسانیده و جان خود را خلاص کرده خواهیم آمد. پشت مکتوب: غزنین چیست که از براه هراد میگیرند.
السید میر شرف الدین نویسنده این مکتوب میر شرف الدین هر که بوده از طرف نایب امین الله خان با بعض کاغذها و هدایات لازمه از کابل به غزنی فرستاده شده بود و حامل کاغذهائی از طرف (لات) یعنی (مکناتن) برای فرنگی ها مقیم غزنی یعنی (کرنیل پالمر) هم بود ولی موضوع آن معلوم نمیشود چه بوده در فرصتیکه میر شرف الدین رسیده بود (مکناتن) کشته شد و چون قتل او بتاریخ ۲۳ دسامبر ١٨٤١ (مطابق ۹ ذی الحجه ١٢٥٧) صورت گرفته است این مکتوب تقریباً یک و نیم یا دو ماه بعد از آغاز محاصره غزنی (اول شوال ١٢٥٧) تحریر شده است. ولی شهر هنوز محاصره است و سردار شمس الدین خان هنوز درین وقت در کابل بود. احتمال زیاد دارد که کاغذهای لات شامل مکتوبی بوده که (مکناتن) در اثر فشار ملیون مبنی بر تسلیمی شهر به کرنیل پالمر نوشته باشد و بعد از قتل او قاصد متردد مانده که همین کاغذها را نزد صاحب منصب فرنگی ببرد یا منتظر اوامر دیگر از طرف امین الله خان باشد. چنانچه به همین مطلب مکتوبی هم بکابل فرستاده و بعلت نگرفتن جواب در وظایف مرجوعه خود اهمال کرده است. درین مکتوب از بسیاری مال سرکار در غزنی و احتمال تلف شدن آن از طرف غازیان و بعض چیزهای دیگر ذکر شده که تبصره در اطراف آنها شواهد دیگر بکار دارد. ازین نامه واضح میشود که فرنگی هنوز در بالاحصار است و باوجودیکه میر شرف الدین بیرون کردن آنها را از بالاحصار مثل بیرون کردن کسی از بالاخانه میداند معذالک از نایب کاغذهای (دم دل آسا) میخواهد. روحیات میر شرف الدین در مکتوب خوب مجسم شده مردی است پرلاف و گزاف و چرب زبان و متملق و دور از جاده عمل از همه بدتر اینکه نامبرده نایب امین الله خان را هم مثل خود آدم متردد در فیصله های بزرگ ملی تصور نموده و خیل کرده است که باین همه فداکاریهای ملت و جان بازی های سرداران قوم چه در کابل و چه در غزنی و سائر نقاط اگر مرضی نایب صاحب در اخراج دشمنان مملکت از بالاحصار غزنی نباشد خیر خیریت است. صرف نظر از سائر گناهان این شخص محض همین مکتوب کافی است که نایب امین الله خان از چنین آدمی خفه شود .
این بود صورت واقعات قیام ملیون غزنی برعلیه فرنگی ها که در روشنی همین اسناد جدید از آن آگاهی یافته و در جزئیات آن نگاه میکنیم . واقعاتی که بعد از ورود سردار شمس الدین خان واقع شده است کم و بیش بصورت موجز در ماخذ انگلیسی ذکر شده است (پالمر) انگلیس به امید رسیدن کمک از شرق با غرب یعنی از طرف پشاور و جلال آباد و قندهار بخصوص از طرف "جنرال پالک" تسلیم نشده میخواست با پول ملیون را تطمیع و اغفال کند ولی ملیون در حالی که از پول هم استفاده میکردند محاصره دور غزنی را سخت تر مینمودند تا اینکه کرنیل پالمر مذکور در ٦ مارچ ١٨٤٢ در زمانی که سردار محمد اکبر خان قوای خود را بطرف دیوارهای جلال آباد نزدیک تر می ساخت اجباراً تسلیم شد . چون واقعات در این کتاب سراسر به اساس مدارک خطی که تا حال طبع نشده تحلیل شده است اینک از نسخه خطی نوای معارک چند صفحه مربوط به این واقعات را اقتباس میکنیم :
از صفحه ۳۲۵ تا ۳۳۰ نسخۀ خطی
نوای معارک کتابخانه موزۀ کابل
"در بیان روانه نمودن عالیجاه شمس الدین خان را طرف قلعه غزنین و فتح نمودن قلعه مذکور و گرفتار نمودن صاحبان انگریزان را صیاد قلم خوش رقم که آهوگیر سخنان صحرای ختن نگه دانی است غزالان مدعا را چنین در دام بیان میآرد که هرگاه سرداران کابل بعد این همه جنگ ها و حصول فتح و پیروزی در دارالجنه کابل هم آغوش شاهد آرام شدند و در شهر کابل بجز اولیای دولت که در بالاحصار بطور نظر بندی بود دیگر از افواج انگریز باقی نمانده بود سردار محمد اکبر خان بجهته تسخیر قلعهء غزنین که در آنجا دو پلتین و دوازده صاحب منصبان و چهار صد سوار متوقف بودند عالیجاهان محمد زمان خان و شمس الدین خان را معه جمعیت سواران جرار بهادر کارزار مامور قلعه مذکور نمود لیکن در ایامیکه در کابل ما بین سرداران و صاحبان انگریز آتش جنگ و جدال شعله ور بوده در آنوقت رؤسا و کد خدایان غزنین قلعه، غزنین را سخت محاصره نموده بودند و صاحبان انگریز معه فوج در قلعه بالاحصار که اندرون غزنین بر کوه واقع است اقامت داشتند و تمام گودام و خزاین در آن قلعه بالاحصار نگاه داشته بودند و بر آن قلعه چهار ضرب توپ کلان از اصل سوار بودند چون رؤسا و زمینداران و رعیت غزنین هرگاه خبر آمدن سردار شمس الدین خان شنیدند از راه جرئت و دلاورى یک حمله بر قلعه مذکور نموده شهر غزنین بدست تصرف خود آوردند و مردم ... از فوج انگریز که بر ابوابهای قلعۀ مذکور مامور بودند همه را بقتل رسانیدند صاحبان انگریز که در بالاحصار بودن بمعاینه این حالت یورش آورده غازیان را از شهر غزنین بیرون کشیدند و ابواب قلعه را بر روی خود مسدود ساخته غازیان باز نقب زده از راه نقب در شهر داخل شدند و مدت چهار روز مابین صاحبان و غازیان نوائره آتش جنگ در اشتعال بود روز پنجم غازیان برای کرنیل صاحب که افسر فوج انگریز بود پیغام فرستادند که بهتر چنین است که ایشان معه فوج از قلعه بالاحصار فرود آمده بخیر و عافیت تمام روانه هندوستان شوند و الا از راه نقب قلعه را چون کاغذ بادی بر هوا پرانیده خواهیم داد صاحب ممدوح در جواب گفته فرستاد که یک جهتی انگریزی مادر جلال آباد بخدمت جنرال پالک صاحب بهادر رسانیده بدهند تا صدور جواب آن مقدمه جنگ و جدال را معطل دارند هر قدر مبلغان بایشان بکار باشد من داده میتوانم غازیان مبلغ ده هزار روپیه از کرنیل صاحب گرفته در تصرف خود آوردند بعد چهتی صاحب معظم الیه گرفته طرف کابل پیش سرداران کابل فرستاده دادند و عالیجاه شمس الدین خان بسبب کثرت برف که راه تردد سواران مسدود بود در اثناء راه معطل گردیده جانب غزنین آمده نمیتوانست و غازیان قلعۀ غزنین نیز تا آمدن عالیجاه مذکور دست شجاعت و پای همت از میدان مقابله باز داشته منتظر آمدن عالیجه مذکور می بودند هرگاه باریدن برف منع گردید عالیجاه مذکور فوراً به قطع منازل داخل غزنین شده عالیجاه موصوف بسیار خوش وقت گردیدند و تمامی غازیان غزنین عالیجاه مذکور را افسر و سپه سالار لشکر خود دانسته زمام تمام اختیار بدستش دادند که هرگاه بصاحبان انگریز جنگ میکند خواه صلح اختیار دارد مایان همه تابع حکم میباشیم عالیجاه مذکور بدلاسائی و تسلی غازیان پرداخته چند روز آرام گرفته درین صورت کرنیل صاحب بهادر بسبب شنیدن خبر آمدن عالیجاه مذکور نهایت هراسان گردید چرا که اسپان را در قلعه بالاحصار مذبوح نموده میخوردند و برف را گرم نموده آب می نوشیدند عالیجاه شمس الدین خان طرف صاحب ممدوح پیغام نمود که نوشته بندگان شاه شجاع الملک بنام ایشان صادر است که ایشان تمام فوج خود را گرفته روانه هندوستان شوند صاحب ممدوح همان نوشته از عالیجاه مذکور طلب نمود که معاینه نمایم از آنجا که نوشته اولیای دولت پیش عالیجاه مذکور موجود نبود در این صورت بدار مدار پرداخته طرف سرداران کابل در خصوص فرستادن نوشته اولیای دولت اسمی صاحب ممدوح نوشته فرستاد که اگر نوشته اولیای دولت در باب رفتن انگریزان از ،قلعه غزنین جانب هندوستان نرسیده پس بسیار خرابی در بیش خواهد شد سرداران کابل حسب نوشته عالیجاه مذکور در خصوص فرمان مذکور بحضور اولیاء دولت عرض کردند امضای دولت از خوف خرابی خود طوعاً و کرهاً فرمان را باسم صاحبان انگریز قلعه، غزنین نوعیکه مرضی و صلاح سرداران کابل بودند نوشته داد چون اینهمه حیله سازی و پلتی بازی عالیجاه شمس الدین خان بود برای همینکه صاحبان انگریز را زنده گرفتار نماید و تمام خزانه صاحبان انگریز بتصرف خود آورد عالیجاه مذکور بعد از چند روز فرمان اولیای دولت بحسب المدعای خود از کابل اسمی صاحبان ممدوح طلبانیده در بالاحصار جانب صاحبان مذکور فرستاده داد که هر گه صاحبان فرمان اولیای دولت را ملاحظه نمودند بسیار متحیر و ششدر آمدند آخر کرنیل صاحب بعد از مطالعه فرمان شاه مبلغ سه لک روپیه نقد و دیگر اسباب هر چه که در قلعه بالاحصار موجود بود همه را تفویض عالیجاه مذکور نموده و خود معه فوج از قلعهء بالاحصار فرود آمده مبلغ هفت هفت روپیه بجهت زاد راحله به سپاهیان فوج خود داده مستعد رفتن شدند بعد عالیجاه مذکور معه لشکر خود داخل قلعه بالا حصار گردیده تمام خزانه و باروت خانه و غیره اسباب همه بدست خود آورده حکم مخالفت غازیان داده که کسی احدی و فردی از غازیان در قلعه نیایند غازیان چون این حکم شنیدند و دیدند که عالیجاه مذکور تمام خزانه و سامان در تصرف خود آورده و یک حبه و دیناری بسی از غازیان نمی دهد ازین سبب تمام غازیان باهم اتفاق نموده و کمر همت بسته همراه افواج انگریز مستعد مقابله و مقاتله شدند که در یکدم فوج انگریز را برباد دادند و مال و متاع آنها تمام بغارت بردند و چند نفر از فوج مذکور زنده اسیر و دستگیر نموده آوردند که از آن کار مزدوری میگرفتند و آنچه که رساله و جمعدار در فوج انگریز بودند اینچنین هوا پیدا کرده بودند از بس غرور و تکبر با کسی همکلام نمی شدند بلکه جواب سلام نمی دادند آنها انبار اسپان غازیان خراسان بر سر افتخار خود میکشیدند و جاروب اصطبل مینمودند فی الجمله بوقت مقاتله غازیان صاحب منصبان انگریزی فراری شده در قلعه بالاحصار پیش عالیجاه موصوف رفته آرام گرفتند مگر یک صاحب معه میم صاحبه خود بدست غازیان افتاده بود غازیان از روی سنگدلی او را به سخت ترین عذاب کشتند و باو میگفتند که ای کسی زن خوب بخور انگور غزنین که بسی شیرین است حاصل کلام آنکه تمامی صاحبان انگریز که پیش عالیجاه مذکور در قلعه بالاحصار رفته بودند در قید نگاه داشته و از کمال خوشی و فرحت فتحنامه تسخیر قلعه غزنین و اسیر و دستگیر نمودن صاحبان انگریز را جانب سرداران کابل نوشته روانه نمود که در جنگ غزنین دو پلتین و چهار رساله ترک سوار و یازده صاحبان انگریز زنده اسیر و دستگیر و باقی همه علف تیغ بیدریغ غازیان شدند چون عالیجاه مذکور بعد نوشتن فتحنامه قلعه، غزنین نقاره این فتح و پیروزی بلند آوزاه ساخته به نظم و نسق اموران آن سرزمین و بدلجوئی غازیان و رعایا پرداخت."