فصل درتقریر برافتادن مغل لعنهم الله
چنین می گوید: داعی دولت قاهره منهاج سراج، طيب الله عيشه (۱) که این قدربحكم قصيده یحیی بن اعقب که شاگرد امیرالمومنین علی بن ابی طالب رض وكرم الله وجهه بوده است،واستاد حسن و حسین رضی الله عنهما بود[ه] و درخروج ترك وظهورفتنه چنگیزخان،وظهورترك چين قصیده ای گفته اند، ازاول حال ایشان تاوقت فنای آن جماعت جمله بیان کرده اند) ازاول قصيده [که] دلیل برافتادن ایشان است، تمام آورده شد، تا بنظربزرگان دریابد،وترجمة أبيات درزیرهربیت به فارسی (۲) بیان کرده آمد تا بفهم همگنان برسد الله تعالی پادشاه مسلمانان وسلطان السلاطين ناصرالدنياوالدین را برسريرملك داری باقی داراد، آمین یارب العالمين.
[قصيدة] الامام يحيی اعقب رضی الله عنه (۳)
احذر بني من القران ا لعاشر
و نفربا هلك قبل نفرالنا فر
به پرهیزای پسر[ك من ] از قران دهم و بگریز( وبیرون شو) با اتباع خود پیش ازریختن دیگران (۴)
واسكن بلاد باالحجاز(۵) وكن بها
واصبرعلى مضض (۹) الزمان الجاير (۷)
و آرام گیربشهری از زمین عرب، وآنجا باش وشکیبائی کن،برسیدن سختی زمانه جورکننده
و لا ترکنن الى العراق لانها
سیشیعها (۸) حدالحسام الباتر(۹)
میل مکن [ به سوی عراق که زود باشد که فرا رسد آنرا (۱۰) تیزوبرنده.
(۱) اصل: طيب الله عليه (۲) اصل: فارسی بیان و(۳) این قصیده درميون الانبا تاليف ۶۴۳ه (ج ۲ ص ۱۶،۱۸) منسوب به بوعلی سینا طبع شده و ابن ابی اصیبعه درانتساب آن به بوعلی تردید دارد. برای شرح رجوع شود بتاریخ ادبیات ایران از دکترصفا (۱/ ۳۱۴) وتعليقات آخراین کتاب نمبر (۸۰). (۴) اصل: باتباع خویش، از آنکه بگریزند دیگران برهم (۵) امل: پلحجار(۶) اصل محض مط: مضی، درنسخ خطی مط: هضص، مضض، ولی مضض بمعنی سختی والم و تنگی است ( المنجد ) (۷) ا صل: جابر (۸) اصل: سبعها (۹) الباتر: القا طع (۱۰) اصل: که آنرا زود باشد که فرارسد، تیزی تیم برنده،
(۲۰۶) طبقه۲۳ خروج مغل
من فتنة افطس الانوف کانهم (۱) سیل طماء (۲) او کالجراد الناشر
از گروهی پست بینی (۳) که لشکرایشان سیلی است برشکل ملخانند پراگنده(۴)
حرف العيون (۵) ترونهم في ذلة
کم قد اذلوا من مليك قاهر(۶)
تنگی چشمانی (۷) که ایشان را درخواری بینی، اما چند که خوارکننده پادشاهان قاهررا دردنیا ] (۸)
ما قصدهم الاالد ماء کاء نها (۹)
تاء رلهم من كل نا هامر (۱۰)
نباشد پیش نهاد ایشان مگر خونهای خان، کوای ازان میان (۱۱) کینه می کشند، ازجمله مهتروکمتر
سمير يك خوار زما يعود منابتا
العشب ليس لاهلها من قابر
زود باشد [که] بنماید ترا خوارزم که گردد مرغزار پر گیاه و نباشد کسی که خوارزمیانرا درگورکند (۱۲)
و كذا خراسان (و) بلخ بعد ها
و هرات تؤخذ بعد اخذ نشاور
وهمچنین خراسان و بلخ پس از ان خراب شود ، و هری گرفته شود، پس ازگرفتن [ ولایت] فشا ور
(۱) اصل:من فتنه فطش مط: من فتنه الغطش، ولی افطس آنست که بینیش پچق ویست باشد،(۲) مط: طما اصل: طماء از ماده طمووطمی که به معنی ارتفاع و پری آب نهراست (المنجد) (۳) اصل:لسست ؟ (۴) مط: لشکرایشان است سیلی و ملخانند پراکنده شد. (۵) مط: صرف، حرف میل و کجی است. (۶) اصل: گم قدراذالومن ؟(۷) اصل: تنگ چشان که (۸) مط: اما چند گیاه خوار کنند پادشاهان قاهررا (۹) اصل:الى الدنيا (۱۰) اصل: تار لهم من كل تاء امر؟ ولي ثار طلب خون مقتول و قصاص است (المنجد) (۱۱) مط و خلق که از آدمیان کینه می کشند از جمله کهتر و مهتره (۱۲) اصل: ونبا شد خوازر میان راکسی درگورکند.
(۲۰۸) طبقه۲۳ خروج مغل
وديار بكسرسوف يقتل بعضهم
با لسيف بين اصاغر واکابر
و زود باشد،که دیاربکرچنانچه حلب (و شام) و ایمد و هاردین، و مبافارآین [است] کشته شوند(۱) [ بعضی ازیشان به تیغ کافران]
والروم تفزع منهم وتخاف هم
ولربما سلموالذل الکافر(۲:
اهل بلاد روم بترسند از یشان، و در ه باشند، و شاید که به سلامت مانند ازخواری کافران [العنهم الله]
او الويل اذ وطنوا(۳) د يارربيعة
ما بين دجلتها (۴) وبين الخازر
زشتا وهلاکا، چون بسربردند،دبارربیعه (۵) رامیان دجله ومکان خازر(۱) کافران (خذلهم الله )
ويطيقون (۷) بلاد اور دویل کلها (۸)
من شهر زورالي بلادا لسامر (۹)
را فرابگیرند شهر[ مای ار دوبل [را] تمام از آنجا که شهرزوراست، تادبكرشهرهای سامر(۱۰)
هذا و تغلق (۱۱) اربل من دونهم(۱۲)
يوما و تو خذ عند قلة ناصر
بربندند (۱۳) شهرهای اربل (۱۴) يك روز و[دیگرروز] گرفته شود، ازاندکی یاری کنندگان.
(۱) مط: شود (۲) اصل: ولويماء سلو الذل الكافر؟ (۳) مط: وطنو- اصل: آن و طمبو، بسته قریب معنی و طسیوا نوشته شد.(۴)اصل: وخلتها (۵) مط: ربیع (۶) اصل: ربیعه را میان آب آن خارند کافران (۷) مط: يطبقون (۸) مط: بلاد اديه كلها؛ ولی اردوپل شاید اردبیل باشد که ازاشهرمدن آذربایجان بود، با اینکه اردوال باشد، که بین واسط وجبال بلاد خوزستان شهرکی بود (مراصد) (۹) مط: بلاد لامرولی سامرازقرای غوطة دمشق است (مراصد) (۱۰) مط: روزاست تاشهرشام (۱۱) اصل: تعلق، وليغلق ضد کشاد کی باب است (۱۲) مل: اريك من دونهم ؟ ولی اربل نام شهرصدد است در سواحل شام،واربك به بای موحده درناحیت اهواز بود (مراصد) در ین مورد یکی از بین دو صورت صحیح خواهد بود، وار يك بهای مثناة فسيخه مط صحت نخواهد داشت.(۱۳) اصل: به بند شد.(۱۴) مط: بربندند، دروازهای شهرارد ویل
خروج مغل طبقه۲۳ (۲۰۹)
و يطوون (۱) توتوه (۲) وينهب مالها
و يزورها من معشرومشاجر
و بسپرند (۳) زمین توتوه (۴) را،وغارت شود جان این (۵) قوم، چنانچه زیارت کنند[ایشان را دوست و دشمن]
ولربما (۱) ظهرت عساکر موصل
ترجوا الامان من الخون الکافر(۷)
و باشد که یاری کند ایشان را لشکرهای موصل، بامید امان ازخیانت کافران (۸)
و الویل ان حلو ابشاطیء دجلة
و مضوا الى بلد بغير تناکر
زشتاوهلاکا؟ که بكفار دجله آیند کافران وبگذرند شهری یعنی بنداد وکرخ آشکارا نه پنهان ]
و ترى الى الثر ثار(۹) نهبا واقعا
او دمايسيل (۱۰) و هتك سترالساتر
و بینی توبریختن خون بکینه جوئی وغارتی افتاده باشد،وخون روان شده و دربدن پرده های پوشیدگان (۱۱)
وكذلك الخابور ينهب بعضهم
بعضا(۱۲) وليس لاهله من جابر
وهمچنین ولایت خابورغارت کنند و یکدیگررا بکشند،ونباشد (مر) ایشانرا کسی که شکسته [ ایشان را به بندد
(۱) مط واصل: بطون (۲) کذا درمط أصل: تولوه ودرترجمه توبوه،شاید تو به باشد که درشرقی موصل واقع بود (مراصد) (۳) مط:و برند (۴) مط: تو تو (۵) مط: آن (۶) اصل: ولد بحا (۷) اصل: من الحروف الكافر: مط من الخوون الكافر(۸) ترجمه این بیت دراصل نیست و فقط ازمط گرفته شد (۹) مط واصل: الى الثرثار، ثرثار بفتح بمعنی بیهوده کوی و نام هرپست یا وادی بزرگی میان منجارو تکریت (منتهی الارب ار ۱۵۸) اگرچه معنی فارسی مط به مفهوم اول نزدیکی دارد، ولی ثرنار بمعنی دوم تام جائی خواهد بود،(۱۰) اصل: يميل ،(۱۱) مط: و بینی و برایشان گفتن بیهوده عادت باشد، و خون روان شوند و دربدن پرد های مسلمانان، (۱۲) اصل: بعض
(۲۱۰) طبقه۲۳ خروج مغل
ويكون وقت خريف زهرنباتها (۱)
تلقي النفوس من البلاء المتواتر
وباشدهنگام تیرماه،وتازگی گیاه ها،که خلقی مبتلا شوند،بيلا(ها)ی پیاپی کنار[ د مرهم الله ]
ولربما ظهرت عليهم فئة (۲)
و من آل صعصعته کرام عساکر
اول اندکی باشد [که] پیدا شود بدفع ایشان گروهی و جوانان و فرزندان صعصعه، یعنی کردان شام (۳)
هذا( و) يسقون الفراة خیولهم
و من باب طاوی فوق ظهرالطامر (۴)
این گاهی (ه۵) باشد، که آب دهنده اسهان را [ازفرات]بموضعی که آنرا باب طاوی گویند، برپشت اسپان[لاغر]
او يلفهم (۶) حلب بجيش او سری
البحراظلم (۷) کالعجاج الثائر (۸)
[و] پیچد (۹) ازحلب ایشان رالشکری [ که اگر بروند [ ایشان ] برروی ] درباسیاه گنند[دربارا] ازسم اسپان
واذا مضي نصف القران رأيتهم
في ارض خلق (۱۰) في عداد عساکر
چون نصف قران بگذرد، بینی دربلاد [زمین] شام و دمشق درشمارلشكر[ها]
یفنهیم الملك المظفرمثل ما
فنيت(۱۱) ثمودفی الزمان الغابر
نیست کند ایشان راملاك مظفر مانند آنکه نیست شدند قوم صالح پیغامیر(۱۲) در(ان) روزگارگذشنه
(۱) اصل:شهربناتها(۲) دراصل: أتيته هم خواند ومی شود(۳)مط:وباشد پیدا شوندازایشان گروهی ازفرزندان صعصعه يعني گردان شام (۴) درنسخه اصل مصراع دوم این بیت را با اول بیت سابق آورده اند واین مصراع چنین است: من باب طاقمی فوق ظهرالظاهر،ولی چون درترجمه باب طاوی واسبان آمده صورت مط أصح خواهد بود،چه طاهردرلغت اسب طوإلى القوايم جراداست (المنجد) (۵) مط: کروهی.(۶) اصل: يلقهم (۷) مط:کظلم (۸) ثایره گرد وغبارمتحرك (۹) مط: پیجند(۱۰) اصل،حلق (۱۱) اصل، قلبت (۱۲) اصل،پیغمبر
خروج مغل طبقه۲۳ (۲۱۱)
علماءمنقول وامناء معقول واقاویل گفته اند، در معنی قرآن عاشرکه دراول قصيده امام یحیی اعقب رضي الله عنه ذکر کرده است که:احذربني من القران العاشر، زان قران حذرفرموده است و نصف قران که درآخر قصيده ذکرآن کردهاست ونرا(۱) علامت آخرشدن دولت کفار مغل نهاده، بعضی گفته اند که این قران عاشر،آن قرانی بود، که عدو بين زحل ومشتری را ازمثلثة (۲) ارضی، بعد از ده قران نقل افتاد[ه] به مثانه (۳) هوائي، ومعهود قرا نات آنست،که در[ هر] مثلثه دوازده قرآن باشد،دردويست وچهل سال هر قرانی بیست سال وعلویین درشهورسنة ثلاث وعشرين نقل کردند از مثلثة ارضی به مثلثه (۱۰) هوائی اگر قرارمعهود بودی، بایستی که قرآن درجدي (۴) بودی،واول قران دهم درسنها ثنی وستمائه بود،همان سال خروج چنگیزخان بود درزمين طمغاج (و) چین وفتنه او درآخرسنه ست عشر(۵) وستمائه برزمین عجم وخراسان رسید.والله اعلم.
بعضی ازعلماء چنین روایت کردند:که مراد ازین قران قرن است، وتمامت قرنی را هفتاد سال میگیرند(۶) بحكم حديث مصطفی صلى الله عليه و سلم که اعمار امتی ما بين السنتين الى سبعين (۷) و کلمه الى نهايت وغایت راست پس تما م قرن هفتاد سال باشد و این قول موافق اهل نجوم است، که تمامی (۸) ترتیب کوا کب بده هرمولودی را به هفتاد سال منتهی گردد، باز دورترتیب بقهربازنگردد، واين طبقات بيان آنرا احتمال نکند، پس بنابرین قول، اتمام دولت آن طایفه می باید درسنه تسع وخمسه بين وستمایه [یا درسنه ستین و یا دراحدی وستين باشد چنانچه از کفاراثر نماند، وآنچه امام ربانی (رضی الله عنه] گفته است،ازاسرارنبوت است (۹) وازمعانی حروف قرآن مجید ويقين که این چنین اسرارخود القانتوان کرد،پس یقین شد،که چون که شاگرد امیرالمومنین علی رضی الله عنه ( بود،ازحضرت شنیده باشد) وامیرالمومنین رضی الله عنه از پیغام بر(صلی الله عليه وآله وسلم، آن اسرار) شنیده باشد، و باتفاق علماء تفاسیر امیرالمومنین (وامام المتقين)
(۱) اصل،واین را(۲) اصل: مثله (۳)اصل؛مثلث (۴) اصل،حدی (۵) اصل: ست وعشر ين (۶) مط و مب کویند (۷) اين حديث حسن رانرمذی ازابوهريره وابی یعلی ازانس چنین روایت کرده اند:اعمارامتی مابين الستين الى السبعين واقلهم من يجوز ذلك( جامع الصغيرا( ۴۸) (۸) مط: تمام (۹) مطه نبوی است.
(۲۱۲) طبقه۲۳ خروج مغل
علی رضی الله عنه مخصوص بوده است ازحدیث مصطفی صلی الله عليه وسلم بدانستن این (۱) اسرارازجمله صدا به واگرافترا بودی هرگزراست نیا مدی وبصدق نه پيوستی.
چون[جمله] حال بروجه صدق ظاهرشد، چنانچه (در) بیان فراروفوت پادشاه ایران گفته است،که برکناردریائی باشد،همه عقلای عجم وایران را معلوم است، که فرارمحمد خوارزم شاهی ازپیش مغل همچنان بود،که فرارکبوتر،ازپیش عقاب، وموت اورحمة الله عليه برکنار(ه) دریای مازندران بود، و چون معلوم شد، که وصنی آن جماعت ووقت خروج ایشان، و فرار پادشاه مسلمانان وخراب شدن شهرهای اسلام بصدق گفته است، باید که آخرقصيده که مقصود است بر انتهاء دولت کنارمغل و نیست شدن ایشان بردست پادشاهان اسلام برزمين شام] هم صدق باشد،وچون درآخرقصيده که تعین (۲) کرده است هلاکت ایشان درکدام زمین باشد، وأن زمین را [چگونه خلق گفته است (۲) وخلق زمين دمشق و خلق) شام و سرحدهای آنست واین (۴) جماعت( دراین زمان به آن زمین رسیده اند،وقتال ایشان با لشکرحلب وشام است،وهیچ شد بهت نماند،که هلا کی ایشان هم بخوردن آب فرات وهم بشرط قتال با لشکرحلب وهم به نص قرآن بود،که درسنه تسع وعشرباشد، تا سنه احدی، یا کم و بیش آمده است (۵) که حق تعالی دورفتنه آن جماعت( را) منقضی گرداند،وتنی فساد ایشان (را) به آب انتهاء منطفي کند(۶) و باد بیداد آن طایفه که درفضاء دورامت احمد (۷) صد هزارگرد درانگی خنه (۸) است، با قدرت بی شب ھ ت بنشاند، انشاء الله تعالی (۹) چون ذکراذ تمرانی دولت کنارمغل ثبت افتاد، خواستم که ختم این کتاب طب توات نادری برفتنه وبلای کفارنباشد،وازان جماعت وخانان ایشان
(۱) مط:آن،(۲) مط: يتقین (۳) مط:گفته اند،(۴) مط آن،(۵) مط: قرآن بود که آن سنه تسمع باشد با سنه احدی، یا کم و بیش بیك دوسال آمده است(۶) مط: گرداند،(۷) مطردورمحمد(۸) مط: برانگیخته(۹) ازینجا بریدگی نسخة من پس آغازمی شود،
خروج مغل طبقه۲۳ (۲۱۳)
يك تن بدولت ایمان، وسعادت اسلام رسیده است، ذکراسلام [او].درقلم آمدوبرآن ختم افتاده (۱)