تعریف و تاریخ روانشناسی و امراض روانی در جهان غرب
شرح امراض روانی دراین دیار را گفته اند از عصر روشنائی(روشن بینی و روشنگری) اغاز میابد گویا از 580 سال قبل از مسیح و به توجه این اشخاص تاریخ ساز که شناخت شان حتمیست: Pythagore متولد سال 580 قبل از مسیح، Socrate متولد سال 470 قبل از مسیح Platon متولد سال 428 قبل از مسیح و Aristote متولد سال 322 قبل از مسیح. اینها همه یونانی اند.
می بینیم که اگرچه که بیان در غرب است اما اینجا هم آفتاب از شرق می برآید. اینها در حالی که بنیان گزاران فلسفه میباشند ، برای امراض روانی خدمت بزرگی انجام داده اند و آن اینست که سرنوشت بیماران روانی را که تا آنزمان در آسمان، در حیطۀ ستاره ها و در صواب دید فرشته ها مطرح بود با توانایی که داشتند روی زمین که جایگاه مردمان است پیاده کردند. در مورد امراض روانی اکثرآ دو بینی دارند و در پندار شان چنین بوده که گرفتاری های انسان دو جانب داشته است یکی آنچه به بدن تعلق میگیرد و ازان طبابت رسیدگی میکند واندیگر سازمان روانی انسان است مثلی که در دید شان جدا از اولی باشد. یکی نه بلکه دوتن از آنها به اهستگی و به احتیاط گفته است که نشود گفتار های روانی هم پزشکی وبهداشتی باشد این خود یک شروع خوب درپیشرفت امراض روانی درین دیار است. یک نام نامی دیکر را که نباید فراموش کرد و آن جالینوس Claudius Galenus است که در قرن دوم مسیحی در دیار غرب استعمال مسکنات را به منظور ایجاد آرامش روانی تجویز نمود.
آنهایی که بعد ازین روشنگران می آیند انسان را در تفکر، در تعقل و در استدلال یاری کرده اند و نام های شان در زرین رواق کانون اندیشه می درخشد عبارت اند از:
Montaigne سال 1535 René Descartes سال 1596 ، Jean Jacques Rousseau سال 1712 ، Friedrich Nietzsche سال 1844.
اینها بنیان گزاران انقلاب فکری میباشند، با اینها و از برکت شان مردمان به نظر داشتن اجازه یافتند و به نظر دادن پا نهادند. ازین ها به بعد گفته شده که انسان یک واحد مکمل جسم و روح است و از گرفتاری هایش بایست طبابت رسیدگی کند.
با انکشاف طبابت، چونکه یک انسان به تنهایی نمی تواند از تمامی ایجابات طبی آگاهی تام داشته باشد، ایجاب ایجاد رشته های اختصاصی آغاز شد، روانشناسی هم یکی از رشته های اختصاصی قبول شد. امروز دسترسی به روانشناسی از دو راه ممکن است یا از راه تعلیمات دانشگاهی طبی بعد از داکترای طب به آموزش روانشناسی آغاز میشود. یک راه دوم راه که غیر تعلیم طبی است که با آموختن اساسات روانشناسی میتوان روا نشناس شد اما تعلیمات اساسی آن مستلزم آگاهی کافی از چگونکی و عمل کرد دماغ، از مایکرو بیالوجی دماغ ، از ساختار اتصالات دماغی و از میانجی های کیمیایی مورد نیاز دماغ میباشد. این همه اتکای بخش پزشکی روانشناسی از تعلیم و تدریس روانشناسی جدایی نا پذیرشناخته شده است. با وجود داشتن این همه تعلیمات طبی روانشناس غیر طبیب اجازۀ تجویز دوایی ندارد، مریض را به بیمارستان بستری کرده نمیتواند و وظیفه اش علاج بی دوا یا «سایکوتیراپی» است. علاوه به سایکوتیراپی وظایف دیگری هم دارد از قبیل تعیین درجۀ وخامت مرض، کنترول کفایت علاج و تعیین زمان ختم مداوا. امروز روانشناس طبیب و غیر طبیب متمم هم اند و در یک واحد علاج یا سایکایاترک یونت یکجا در رسیدگی مریضان قرار دارند.
امراض روانی در کشور های اروپایی به شکل عصری ایجاد شد. هر کشور در تعمیر این بنا سنگ مناسبی در جای مناسب مانده است: المان ها در کلینیک امراض روانی، تصنیف بیماری ها و نامگزاری هر مرض پیشقدمی دارند. فرانسوی ها از برکت تعلیمات پینل Pinel در مسایل حقوقی بیماران ازقبیل حمایت بیماران از سوء استفادهٔ مردمان از درک ناتوانی خود شان، حمایت دولت از مال و هستی بیماران روانی، مکلفیت دولت در برابر علاج شان به طور مجانی، دفاع حقوقی شان در مواجه قضا و حمایت و قانون گزاری دولت در برابر آزادی هایشان و حدود این آزادی ها بر مبنای قانون، به حدی که یک مریض در یک نوشته روی اخبار، دولت را به مصاب بودن به هذیان قانون سازی متهم کرده بود. دانشمندان انگلیس در روابط اجتماعی امراض روانی بیشتر کار کرده اند، چه مسایل اجتماعی به حیث عامل نابسامانی ها باشد و چه به حیث نتیجه آن. نام هایی را که درینجا باید ذکر کنیم نام اشخاصیست که با کارهایشان بالای روانشناسی وشکل گیری امراض روانی اثر گزار اند. شناسایی این اشخاص حتمیست:
1 – James Watt :
اهمیت این شخص تنها در اختراع ماشین بخار نیست چون احتیاج بدان دامن گیر بود اگر این شخص نمی ساخت کسی دیگری میساخت زیرا احتیاج زمینه ساز ایجاد است. اهمیت این شخص در بیانش میباشد زیرا گفته است که انسان بایست مالک ماشین باشد نه عکس آن. مشکلی که ایجاد شد درین بود که انکشاف ماشین سریع تر از انکشاف فکری صورت گرفت و انکشاف سریع ماشین و ماشینی شدن جامعه با به هم زدن مناسبات بازار کار، بیکاری دسته جمعی به بار آورد و آمار نابسامانی های روانی را به طور وخیم به بالایی رقم زد.
2 – Ampère بعد آن Piaget :
و دیگران در توسعۀ فکر Cybernétique همت گماری کردند این یک دانش فلسفی انکشافی فکر انسان است در رابطه با ماشین. گفته شده که انسان با خلاقیتی که دارد ماشین ساخته است و ماشین انسان را در بهتر ساختن یاری میکند گویا انسان و ماشین در یک رابطۀ دو جانبه réciprocité یک دیگر را بهتر می سازند.
3 – Franz Mesmer:
این شخص کاشف هایپنوز است. نظرش را Mesmérisme میگویند. در رابطۀ علاجگر و مریض بر مسایل تسلط فکری اشاره دارد و نیروی تلقین را در علاج به کار میبرد.
4 – Charles Darwin :
گفته است که انسان هم مثل حیوانات در انکشاف و در ارتقا است، چنانچه انسان دیروزی که صرف معصومانه شامل طبیعت بود به انسان امروزی که مسلط به طبیعت است به خاطر اینکه متفکر است ارتقا کرده است.
5– Paul Broca :
با کشف قسمت قدامی دماغ (برآمدگی پشت پیشانی) دریافت که اینجا جای گه وظایف تکلم لفظی و وظیفۀ روحی حرکی است و این قسمت دماغ تنها نزد انسان وجود دارد و حیوانات حتی حیوانات انکشاف کرده مثل شادی ها فاقد آن میباشد. این قسمت را دماغ جدیدالتشکیل یا Neocerebrum میگویند.
6 – Carl Wernicke :
با کشف نواحی صدغی دماغ (برآمدگی های طرف چپ وراست دماغ) از وظیفۀ ادراکی دماغ در شناخت و ادراک حواسی (شناخت بوی، دید، شنوایی و لامسه) و به حافظه سپردن این همه احساس حواسی پرداخته است. این شخص بر علاوه این همه از تسلط یک نصف کرۀ دماغی بر دیگربیانات دارد همین است که میدانیم که نصف کرۀ دماغی طرف چپ نزد آنهایی که از دست راست بیشتر کار میگیرند مسلط است و نزد اقلیتی که دست چپک گفته میشوند عکس آنست.
7 – Papez :
در شناخت نواحی مختلف ساختمان های دماغی برای ایفای وظیفۀ عالی حافظه زحمت کشیده و از کارهایش دریافت یک شبکۀ بسیار انکشاف یافته است که جایگاه عضوی حافظه میباشد و بنام این مِوُلف یاد میشود : شبکۀ Temporo-amono-hippocampo-mamillaireهر منزل این سرکت در اجرای یک نوع خاص حافظه در کار است از قبیل حافظۀ عواطفی، یادداشت محبت ها، یادداشت خوشگواری ها، یا دشواری ها، شناخت بخش مرغوب رنگ ها و آواز ها.
8 - Jean Paul Sartre:
که متفکر فلسفۀ هستی یا Existentialisme بود در مورد حافظه به اهمیت ابعاد زمانی و مکانی اشاره دارد و گفته است که امروز که دنبالۀ دیروز است و در را به آینده می گشاید، جولانگاه هستی زمانی حافظه میباشد. به فکر Sartre حافظه آن وظیفۀ عالیست که از زمان حال در آینده یک ماضی متناسب میسازد و به متناسب بودن حافظه توصیه دارد زیرا انسان، اگر دقت نکند در تخطر، آنچه را گواراست بزرکتر از آنچه هست و آنچه را که دشوار بوده شدید تر به خاطر می آورد و علاوه کرده که آنچه گواراست نزدیکتر به زمان حال مینماید ولودر واقع بسیار دور باشد و ناگواری را در یک زمان دور تر شامل حافظه میکند زیرا هرچه دور باشد نزدیک به فراموشی است.
9– Williams James :
از مجاورت و قرابت روانشناسی با فلسفه گفتنی ها و نوشته های جالب دارد.
10– Eric Erikson:
از تاثیرات عوامل اجتماعی در انکشاف روانی اطفال بیانات با اهمیت دارد.
11 – Sigmund Freud :
سازمان روانی انسان را به یک بخش آگاه و یک بخش نا آگاه تقسیم میکند با کشف فروید پیرامون جهان نا آگاه انقلابی در روانشناسی برپا کرده است. نوشته های فروید هم در شیوه های علاج روانی بنام روانکاوی در رسیدگی بیماران روانی اثر گزار بوده و هم در فلسفه خصوصآ در شناخت فکر و گفتار عاطفی انسان.
12 – Ivan Petrovich Pavlov :
با شرح عکسه های شرطی Réflexes conditionnés نو آوری جالب را ایجاد کرد. به فکر وی یک منبه بیرونی یک جواب مناسب درونی ببار می آورد
13 – Alfred Binet وTheodore Simon :
تست های ذکایی را ایجاد کردند و امروز از برکت شان ذکاوت اندازه گیری میشود.
14 –John Watson :
با شرح روانشناسی سلوک فصل عظیم سلوک شناسی یا Behaviorisme را بنیان گزاری کرد.
15 – Anna Freud :
در تطبیق روانکاوی نزد اطفال راه و رسم خاص ایجاد کرد.
16 – John Thibaut و Hérold Kelly:
کاشفین روانشناسی دسته جمعی یا Social Psychology اند.
17 – Melanie Klein :
از شاگردان وفادار فروید است هم در گسترش مکتب فروید در اضلاع متحده تلاش کرده و هم یک شیوۀ خاص روانکاوی را ترتیب کرده که بنامش یاد میشود و عبارت است از Kleinian psychoanalysis.
18 – Jacques Lacan :
که در مکتب فروید نو آوری ها دارد مرحلۀ آیینه را در نموی روانی طفل نگاشته است گویا طفلی که نو به پا برخواسته هرگاه خودرا در آیینه میبیند در تصور یک همبازی به او می خندد و از او جواب میگیرد خود را در او میبیند زیرا آن اینست. آن دیگر که پسانتر دیگران میشوند دنبالۀ همین معامله است رابطۀ انسان با دیگران دیرین و اشتیاقی است، همان است که هر خشونت به دیگری صبغۀ انتحاری دارد. ژک لکان نا آگاه را یک زبان تشکیل شده میداند و در تعمیرش برداشت از دیگران به کار رفته، اورا از پیشوایان روانشناسی ساختاری یا Structuralisme خوانده اند.
19 – Georges Devereux :
بنیانگزارروانشناسی بر مبنای پیداوار فرهنگی است Ethnopsychology و Ethnopsychiatry را بنیان گزاری کرده کار هایش با چمان ها که در بخش Chamanisme خواهیم دید بسیار جالب است. من هم در اوایل سربلند شاگردیش و پسا نتر سرشار دوستیش بوده ام.
در قارۀ امریکا روانشناسی و امراض روانی را به دو عصر باید در نظر گرفت یکی عصر ماقبل هجرت غربی ها یا عصر قبل کولومبی است Precolombian و دیگری زمان معاصر است : در عصر ما قبل کولومبی از فرهنگ مایا یا کیش Maya و یا کیش Maja و ساختار جمعیت اسکیمو های امریکای شمالی و شمانها یا چمانهای امریکای مرکزی و جنوبی باید یاد آور شویم که در چمنیزم تشریح خواهد شد. زمان معاصر امریکا دنباله و ادامۀ دانش اروپایی است به فرق اینکه آنچه در اروپا ایجاد شده آنرا امریکایی با داشتن امکانات مالی بیشتر و خصوصآ با داشتن سلیقه و تلاش به نو آوری در اوج کشانده اند.
بخش چارم در آسترالیا و در افریقای جنوبی
در افریقای جنوبی قبل از آمدن اروپایی ها رسم و رواج افریقای مرکزی و غربی عمل می شد نظیر شیوه های اندوپکه که در فوق ذکر شد. شیوۀ معاصر با تعلیم انگلیسی آمد که در هیچ جهت خود از انگلستان فرق ندارد و بر خوردار از تمامی مزایای تعلیمات معاصر است.
در استرلیا نزد بومی ها پندار های سنتی به دوسلیقه عمل میشد (حتی هنوز هم در بعضی از کنج و کناری عمل میشود) سلیقۀ اولی قدیم تر است و الهام افریقایی دارد و دومی پسانتر ایجاد شد و الهام هندی دارد. امروز روانشناسی معاصر و رسیدگی از بیماران روانی بر خوردار از تمامی امکانات انگلیسی میباشد.