مظفّر
ملا آذر به اسناد تذکرهٔ دولتشاه سمرقندی او را از شعرای هراتی مینویسد. در دورۀ ملوک کرت زندگانی میکرد طبع بلند و سرشاری داشت به قول دولتشاه که او را خاقانی ثانی لقب داده باید آثار زیادی هم از او مانده باشد، ولی مع الاسف از همچه شاعری نامور غیر از چند بیتی که ملا آذر نقل میکند کند دیگر آثاری به دست نمی آید.
مظفّر از شعرای قدیمی است و در دورۀ ملک معزالدین کرت یعنی در صد هفتم قمری زندگانی داشت. اعزه و اشراف نهایت احترامش می دادند میگویند یک روزی سلطان به حجره اش آمد دید مولانا بــر روی خاک نشسته و کهنه کتابی چند بر روی خاک گذاشته سلطان گفت در این هفته هزار دینار صله از من ،گرفتی چرا گلیمی نخریدی که بر روی آن نشینی گفت این کهنه فرشی که ته پای شماست، به نهصد دینار خریده ام. چون جاروب زدند معلوم شد قالین ممتازی بوده که مولانا از غایت بی تکلفی به چنان حالش گذاشته.
ای ابر سمن از مشک به عمداً زده خالی
مسکین دل من گشته ز خال تو به حالی
ای از بر من دور همانا خبرت نیست
کز مویه چو مویی شدم از ناله چو نالی
مه بدر نماید چوز خورشید شود دور
من كز تو شوم دور نمایم چو هلالی