زبانهای هند و اروپائی

از کتاب: تاریخ ادبیات افغانستان ، فصل اول ، بخش اول

در مناصفۀ دوم قرن 18 میلادی یک نفر مبلغ فرانسوی بنام (انگتیل دوپرون Anguetil Duperon) در سال 1761 به هند آمده اوستا را نزد پارسی زبان های هند مطالعه کرد و در سال 1771 م اولین ترجمه آنرا به محیط اروپا عرضه کرد.

مجامع علمی ملتفت شدند که زبان کتاب زند با سانسکریت شباهت دارد. یکنفر مبلغ دیگز فرانسوی بنام (کوردو Couerdoux) در 1767 مکتوبی به اکادمی ادبیات و حفظ آثار فرانسه نوشته و بار اول موضوع شباهت بین کلمات سانسکریت یونانی و لاتین را وانمود کرد. مستر (ویلیم جونز William Jones) در خطابه یی که در انجمن آسیائی کلکته ایراد نمود، نظریه قرابت زبان های سانسکریت و یونانی و لاتین و حتی جرمنی و سلتی را در میان گذاشت.

بدین ترتیب در 1768 در مطالعات زبان شناسی مجرای جدیدی باز شد و علما ملتفت گردیدند که بین السنه اروپائی و هندی مثل یونانی و لاتینی و سانسکریت شباهتی موجود است این قرابت تا چندی محض از روی تشابه کلمات دیده میشد تا اینکه صرف و نحو مقایسوی (Comparative Grammar) ثابت ساخت که تشابه زیادی در اصول صرف و نحو آن زبانها هم ملاحظه می شود. به عبارت دیگر این زبانها محظ در مواد با هم شباهت ندارند بلکه شباهت در قالب آنهاست. زبان شناسان علت این تشابه اساسی را منوط به یکی از علایق ششگانه ذیل تجارت ، مهاجرت همجواری ، خاک ، آئین تسلط و مبدأ مشترک می دانند و یک یا چند عامل از این عوامل در این امر دخیل است. اما علت اساسی تعلقات اروپا و هند از نقطه نظر زبان همان "مبدأ مشترک" ایست که قرار آن متکلمین لسان سانسکریت هند، یونانی، لاتینی، اسلاوی و غیره روزی در محلی یکجا زندگانی داشتند و به زبان مشترکی حرف می زدند که آن را "زبان مادر" یا بصورت وضعی و اصطلاحی "هند و اروپائی Indo-European" گویند.

جدا شدن این کتله ها و تقسیم آن به شاخه ها سبب ظهور خانواده های السنه و لهجه های فرعی از اصل تنه هند و اروپائی گردیده است. دانشمندان برای کشف چگونگی زبان اصلی هند و اروپائی از دو چیز کار گرفته مهم و می گیرند. یکی نوعیت تغییرات صوتی زبان و دیگر مقایسه اصول صرف و نحو [دستور زبان] از قبیل گردان افعال، صرف اسماً اشتقاقات و و دسته بندی کلمات و غیره با این قبیل ملاحظات ثابت شده است که هر یک از زبانهای مشخصی که جزء السنه هند و اروپائی میآیند از نقطه نظر صوت و صرف و نحو در اصل مبدأ در یک زبان باستانی و اولیه اشتراک باهمی پیدا می کنند. این زبان باستانی یا اولیه برای السنه هند و اروپائی همان نسبتی را دارا می باشد که زبان لاتینی برای السنه رومن یا زبان سانسکریت برای پراکریت ها دارد. به این اساس شاخه های زبانهای هند و اروپائی: سانسکریت ،زند ،لاتینی ،یونانی، پشتو و فرس قدیم هر کدام به جای خود دارای عواملی میباشند که بر همگی از رنگها به تجدید ساختمان زبان اولیه و مادری هند و اروپائی کمک می توانند. دخالت کلمات بیگانه در یک زبان به هر پیمانهای که باشد ماهیت آن را تغییر داده نمی تواند به شرطی که آن زبان دارای اصول صوتی و صرف و نحو اساسی و محکم باشد زیرا صوت و صرف و نحو قالب بر کلمات و مواد زبان است. با وجودیکه یک دسته علما با صلاحیتهای مختلف علمی به وجود یک ملت هند و اروپائی قائل شدهاند و وجود یک زبان مادری هند و اروپائی هم مستلزم آن است اما اگر در نفس امر خوب دقت شود اسناد تنها همین قدر وانمود میکند که در یک عصر دور افتاده اقوامی با داشتن نژاد و مدنیت مختلف دارای یک اصول صوتی و یک صرف و نحو و دسته لغات مشترک بودند و بس. زیرا واضح است که وحدت زبان حتماً وحدت نژاد و وحدت مدنیت را ایجاب نمی تواند. بهر حال مهد اقوام هند و اروپائی با مهد متکلمین زبان هند و اروپائی موضوعی است که نظریات در آن باره مختلف است نکات مختلف و پیشنهاد شده است منجمله یکی هم نظریه ایست که ما در تاریخ خود اتخاذ کرده ایم و آن اراضی ایست بین حوضه علیای سردریا - آمو دریا که در میان مؤرخین و زبان شناسان طرفدار زیاد داشته و دارد و بعد از کشف زبان "کوتچی" سر از نو تقویت یافته است (1). به این اساس این مفکوره امروز عمومیت دارد که متکلمین السنه "سنتم" و حصه از گویندگان زبانهای "سنتم" از آسیای مرکزی برخاسته، از راه جنوب اورال و شمال بحیره خزر راه مغرب را پیش گرفتند و یک حصه دیگر اقوام "هند و آریائی" از شمال اکسوس به طرف جنوب متمایل گردیدند در حالی که خویشاوندان آنها اقوام بادیه نشین "سیتی" یا تورانی که شاخه ای از آنها یعنی تخارها جزء متکلمین دسته "سنتم" می آیند، جابجا ماندند و جزئی کوچک در دوره های جدیدتر بیجا شده و به حصص شمال شرقی کشور ما مستقر شدند.