138

ضرب المثل ها

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

این مثل های کهنه و باطل 

کار مارا نموده بس مشکل 

هر مثل ربط باز مانی داشت

با همان عصر اقترانی داشت 

عصر مار است اقتضای دگر 

مثل دیگر وادای دگر

مثلی بود از زمان قدیم

که منه پای خود برون زگلیم 

مانه آخر چو گاو عصاریم

که به یک حلقه سر فرود آریم 

دیگران آستین چو بر زده اند 

بر تر از اوج ماه پرزده اند

پا برون آر ازین دریده پلاس 

خویش را کن خلاص زین وسواس

صبح روشن شده زجا بر خیز

بر کشا این حنا ز پا خیز 

پای خود را برون بته زگلیم

چند باشی به  یک مقام  مقیم 

زندگانی به جز طپیدن نیست

خاصه ی زنده آرمیدن نیست 

آن سخن از مقوله ی دگر است

که قناعت نشانه ی ظفر است

هر قناعت مدار عزت نیست

تنبلی معنی قناعت نیست 

زندگی چیست شوق و شور و امید

دیدن آینده را چو راه سپید