طریقت خواجگان
این مطلب را بائیست بدین ترتیب عنوان میکردم:
عبادت با آواز خوانی درمکه ودر مدینۀ قبل از اسلام و در فرجام ایجاد طریقت خواجگان در مدینه
در زمانه های قبل از اسلام در مکه و هم در مدینه حلقه های فکری غنی از اندیشۀ تصوفی از قدیم وجود داشت. این مردمان درمواقع مشخص ( اکثرآ دررابطه با گردش سیارات) دور هم جمع میشدند و این اجتماع را هم در مکه و هم در مدینه محفل میگفتند. مردمان در مورد محفل دید محترمانه داشتند. محفل برخوردار از یک مقام با قدسیت بود. آن هایی را که عضو داخل محفل بودند آگاهان و بزرگان واجب به احترام ودر منزلت بالا تر از مردمان عادی می پنداشتند. مواقع خاصی که ایجاب ایجاد محفل میکرد یکی وقتی بود که ماهتاب مکمل میبود و به آن البَدّر میگفتند و دیگر زمانیکه ماه و مشتری در نزدیکی هم می آمدند به آن القِران میگفتند و یا زمانیکه زهره سرخ رنگ تر از دیگر شب ها و در وسط آسمان دیده میشد به آن العِشق میگفتند.
در مکه:
حلقه های فکری در مکه نسبت به مدینه قدیمی تر بوده است. این مردمان اواز خوانی ها داشتند و به پای بت ها عبادت میکردند و این هنر شانرا کانِکا Kaneka میگفتند. ( آواز خوانی های شان امروز هم نزد بومی های جزائر پسیفیک و در یگان قبیلۀ افریقایی به همین نام و به منظور عبادت عمل میشود). در فن هیکل تراشی، در ساختن بت های شان، گفته شده از الهام مصری پیروی میکردند، اما در رسم و رواج عبادت گری شوۀ خاص خودرا داشتند. بت ها را در مکه در کعبه جا داده بودند در مواقع خاص در پای یکی از بت ها در آواز خوانی بر سبیل عبادت می پرداختند بزگترین بت شان اِلا Ella نام داشت و گفته میشد که بر دیگر بت ها حکم روایی داشته و نامش نام آن عقابی است که از آسمان بر زمینی ها پیاده شده و شکل اولی آن به شکل عقاب بوده که در بالاترین قسمت توتم ها دیده میشود (به تصویر توتم توجه شود)
این عقاب آسمانی تنها ایجاد فکر مکه نشینان نیست زیرا در حماسه های یونان باستان نیز چنین گفته شده است. چمان های اسیای میانه و سایبیریا نیز زمانی به این فکر بودند و حتی گفته بودند که این عقاب آسمانی شروع انسان متفکر در روی زمین است. این فکر در زمان سالیان یخ بندان حوالی پنج یا شش هزار سال پیش به قول میرسی ایلیاد Mircea Eliade و با استفاده از یخبندی مردمان با چمان های سایبیریا به الاسکا و به قاره امریکا رفته اند و در آنجا فرهنگ مایا Maya را ایجاد کرده اند. توتم های این تصویر توتم های امریکای مرکزی قرار فکر مایا ساخته شده.
در مکه همان عقاب تغییر در شکل خود داده و اما بدون تغییر در نامش در چهرۀ یک حکمفرما در آمده و در همین شکل خود در ساختنش الهام فرعونی مصری دارند. این بت به دستور زعامت اسلام ویران شد. آما هم نامش و هم نشانش بر فرهنگ مردمان محل و حتی دور دست همیش اثر گزار بوده است، انسانشناسان و خصوصآ آغشته ها در تاریخ فرهنگ و ادیان درین مورد گفتنی ها دارند اولتر از همه آن عقابی که به زمین و بر زمینی ها پیاده شده، ایا به تدبیر عقاب است یا به دستور آسمان؟ حتی قبل از اسلام هم در مورد آسمان و صوابدیدش بر زمینی ها گفتنی های زیاد بوده. آن های که در تاریخ ادیان گرفتارند از خود میپرسند که آیا اِلا آن بت کعبه و الله آن خدای آسمانی صرف شباهت صوتی در لفظ و تصادفی است یا بیشتر ازآن؟ صاحب نظران مکه حتی قبل از اسلام گفته بودند که خدایی را که مردمان از نادانی در زمین، خودشان به نام اِلا ساخته بودند ، آن خدای یکتای آسمانیست و نباید به زمین میبود. و آوازخوانی های را که بر سبیل ارادت به اِلا پیشکش می کردند به پیشگاه الله بی همتا روی اخلاص اتحاف کردند از برکت این تدبیر آهنگ شان ایمان نام گرفت و زمانیکه این آهنگ از راه کابل به هند رفت امیر خسرو درآن زمان در ترتیب آهنگ ها اختیار دار شده بود فیصله کرد که ایمان، چون ایمان است ایمِن است و به همین نام قبول شد. از ایمنی که از مکه آمده بود امیر خسرو راگ مکمل ساخت که در آن صرف آواز یکتا پرستان مکه را در بخش ویلامبیت راگ نگهداری کرد و آلاب را در شروع و دِرَت Drut را درختم خودش ایجاد نمود. ترانه را بعد ها مردمان در ختم دِرَت آویختند و راگ را مکمل تر ساختند. برای اینکه جامعۀ هندو در برابر این آهنگ دلپذیراحساس بیگانگی نکند (مثلی که در مورد راگ بیرو گفته بودم) به آن یک آهنگ هندو که کلیان است علاوه کردند و امروز ایمن کلیان گرمی هر مجاس است چی هندو باشد چی مسلمان.
در مدینه :
در مدینه، محفلی را که در بالا نام بردم خیلی پسانتر از مکه ایجاد شده ازینرو انکشاف یافته تر است. در شیوۀ مدینه از بت پرستی در مدارک دست داشته اثری نیست فکر میشود که اینها راسآ عقیدت یکتا پرستی داشته اند و درین فکر یکتا پرستی گفته شده که از تعلیم زرتشتی(زردشتی) الهام گرفته شده. خدای یکتای آسمانی را به نام الله می پرستیدند. در محفل شان عبادت با آواز خوانی رعایت میشد و عبارت بود از بیان دسته جمعی یک جملۀ کوتاه در و صف الله که به آن الذکر میگفتند و هر جمله با اجرای کف زدن گاهی دو ضربه گاهی سه ضربه اما به طور دسته جمعی بدرقه میشد و به آن الرَسّم میکفتند (این شروع کلمۀ ریتم است که در دیگر موسیقی ها هم رایج شده و از مدینه منشأ میگیرد). به هر شامل این محفل خواجَک گفته میشد که بعد ها خواجه شد. در اواخر حضرت ابوبکر صدیق(رض) هم از شاملین محفل بود، گویا او هم یک خواجه بود (از همین روست که باز مانده های ابوبکر صدیق را خواجه میگویند در هر کجایی که هستند).
آواز ها با کف زدن که رسم خواجه ها بود بعد ازآنکه ابوبکر صدیق به دین پیغمبر (که هم دامان و هم برادر زاده اش بود) مشرف گشت رسم خواجه ها را به یک جنبش فکری طریقتی مبدل ساخت و فریاد هایی را که در بین هر کف زدن بودند با بیانی با جملات کوتاه و شیوۀ جذباتی از موارد با اهمیت اسلام تبدیل نمود مثلآ از برخورد جبرئیل با پیغمبر، از نزول قرآن به پیغمبر و از کردار و ارادت یاران پیغمبر این مطالب را یک گویندۀ خوش آواز در سرحد بیت و بیان میگوید و میخواند. بیان شعری، به طور عموم اشعار حضرت علی(رض) بود و چون به شنونده حالات اشتیاقی و جذباتی ایجاد میکرد امیر خسرو لازم دید که اشعار فارسی شود. این گوینده را که در حال نقل قول است قوال میگویند، و اینست شروع ایجاد یک سلیقۀ نو در آواز خوانی (هنر قوالی)، پیغمبر اسلام به این حرکت طریقتی یکبار به اشارۀ دست و یکبار دیگر به اشارۀ سر اجازه داده است. ازین دوبار اجازه قوال ها در کجایی که هستند به سر بلندی امتنان دارند و از آن با فریاد ها یاد میکنند.
این آهنگ در کابل در سه زمان به سه سلیقه رسید:
در زمان اول آواز و آواز خوان ها با همان سلیقۀ مدینه با اشعار عربی و با قُرب و منزلت آمده بود. خرابات کابل چون دَرِ همیشه کشوده به هنر، از آن استقبال نمود اما چون آهنگ جذباتی بود در اجرای آن قیودات وضع شده بود گفته شده بود که چون که ساز هرجایی نیست در هر جا اجرا نشود. تنها در محافل خاص در پیشگاه بزرگان اجرا میشد همزمان با این هنر یک تعدان بزرگان خواجه با خواجه های سیار(در خواجه سیاران) با خواجه صفا در کابل آمده بودند. آواز خوانی در محفل خواجه ها و به فرمایش خواجه ها اجرا میشد.خواجه صفا در دامنۀ کوهی که به نامش یاد میشود در کنار یک چشمه ازین خواننده ها با جاه و جلال استقبال میکرد.
گروه دوم از راه هرات به کابل آمده است و مدتی آواز خوان ها درهرات در زیست باهمی با چشتی ها بودند. چشتی ها هم در زمان سابق در عصر بت پرستی هم در زمان یکتا پرستی با اعتقاد زتشتی و هم در زمان مسلمانی به طریقت خواجه ها سبک و سلیقۀ خودرا تاحدی نگهداری کرده بودند، این ها آواز خوانی را هم با کف زدن رعایت میکردند و هم با آن حرکات جسمانی قریب رقص انجام میدادند این هنر شان بیشتر در هند استقبال شد و ازان گروهای مشهور از قبیل مریدان حلقۀ خواجه معین الدین چشتی و نظام الدین اولیا در اجمیر قابل ذکر است.
یک فرقۀ سوم از بلخ به کابل آمده. این ها همراهان خواجه پارسا بودند (خواجه ابو نصر پارسا). خواجه پارسا از هرات به بلخ رفت و مدرسه اش را دربلخ ایجاد کرده است. تولدش را نیافتم وفاتش به سال 1460 است اینست مزار و مدرسۀ خواجه پارسا در بلخ.
این خواجه (خواجه ابو نصر پارسا) بر عکس دیگران به ساز و کف زدن سازگار نبود و اما خوش داشت که یک خوانندۀ خوش آواز از کارنامه های پیغمبر و یارانش با صدای رسا و گیرا بدون ساز نزدیک به آواز خوانی بیا ن کند که این سلیقه را سادو میگویند این هم یک هنر است به همین شکل آواز بدون ساز و بدون کف زدن، در بخارا بیشتر استقبال شد که بعد ها به محفل بی ساز و بی آواز و عبادت در تعمق و در سکوت مطلق به توجه بهاوالدین نقشبند در حومۀ بخارا به نام طریقت نقشبندی انجامید.