یما پادشاه

از کتاب: افغانستان ، فصل سوم ، بخش مدنیت اوستائی

موسس و بانی سلطنت دودمان پارادانا "یما" است که میتوان او را بر طبق مندرجات وید و اوستا اولین پادشاه آریائی خواند. هوما رب النوع مشروب کوهی میگوید که "یما" پسر "وی وانگانا" Vivanghana است و چون مشارالیه اولین کسی است که عصارۀ نبات "هو ما" را کشیده است. در اثر این اقدام  نیک "یما" قشنگ خانۀ او تولد یافت و سردار اقوام شد و از همه کسانیکه در آفتاب را دیده اند مشهور تر گردید و به مقام پادشاهی رسید.

از روی پاره تذکرات اوستا واضح معلوم میشود که "یما" پادشاه نسبت به زمان ظهور زردشت خیلی ها بیشتر گذشته چنانچه در مقابل سوالاتی که زردشت از هر مزد میکند که اول عقیده و آئین را به کی تلقین کردی هرمزد میگوید اول با "یما اعلی" حرف زدم و به او گفتم که ای یما پسر قشنگ "ویوانگانا" تو مبلغ و پیش برندۀ آئین من شو و به این ترتیب چون (یما) خود را مستعد تبلیغ مذهبی ندید از قبول این وظیفه ابا ورزیده و هرمزد او را حامی نگه بان، حکمفرما و پادشاه گروه مردمان معین کرد و به او هدایت داد تا در آرامی ورفاه رعیت و آبادی خاک کوشش کند. یما عهدۀ پادشاهی را بکمال خوشی قبول نمود. عهده دار شد تا در کثرت نفوس مخلوقات و سرسبزی رهایشگاه شان کوشش کند و مردم را از ما احتیاج مستغنی سازد و به بهترین رویه بی حامی، حافظ و پادشاه شان باشد. آنگاه هرمزد در مقابل این تعهدات به او دو آله یکی عصای طلائی و دیگر گاو آهنی داد که از طلا ساخته شده بود تا یکی نشان سلطنتش باشد و با دیگری مردم را به کشت زراعت و غرس درختان تشویق کند و در نتیجه تعهداتی که نموده جامه عمل بخود بگیرد.

یما پادشاه چون بر تخت سلطنت جلوس کرد با وسایلی که در دست داشت و هدایاتی که به او داده شده بود از راه زراعت و نشاندن درخت و آبیاری اراضی و تربیه حیوانات قلمرو خود را سبز و خرم ساخته و نوع مخلوقات از انسان گرفته قا حیوانات بارکش و قابل زراعت و تربیه و پرندگان و سگ و غیره به اندازه

زیاد شد که جای برای رهایش انسانها و رمه ها و حیوانات بارکش باقی نماند آنگاه هرمزد موضوع کثرت مخلوقات را به بما اخطار کرده و به او هدایت داد که باعصا و گاواهن خود سطح زمین را وسعت بخشد. یما پادشاه با عصای خود به زمین کوبیده و زمین سه چند وسعت خود بزرگ شد آنگاه انسان ها ورمه های حیوانات قرار احتیاج و خواهش خود جای وسیعتری یافتند و مستریح شدند. بعداز سه صد سال باز نفری و حیوانات زیاد شد و سطح زمین خوردی میکرد و یما پادشاه به همین ترتیب سه دفعه زمین را وسعت بخشیده اسباب راحت مخلوقات را فراهم کرد.

دورۀ سلطنت بما پادشاه تا جائیکه از خلال سطور اوستا معلوم میشود یک دوره امن و آرامش عمومی بود که اگر به کلمات ساده خود اوستا تو صیف کنیم باید بگوئیم که در آن دوره مسعود نه گرمی زیاد وجود داشت و نه سردی نه عمر بودونه مرگ و نه ارواح خبیثه حسد و کینه و بغض تولید کرده میتوانست همه مردم برادر وار مستریح و آرام میزیستند. دشمنی و ضرر رسانی با یکدیگر نداشتند و با کشت و کار و زراعت و آبیاری و درخت شانی و تربیۀ حیوانات و پرندگان خود را شاد و مسعود و سرزمین خود را آباد و سر سبز ساخته بودند.


اخطار ورود سردی و اتخاذ ترتیبات لازمه:

بعد ازینکه از آخرین دورۀ مسعود سلطنت یما پادشاه هزار سال گذشت هر مزد به پادشاه خود خبر داد که سردی خیلی شدیدی خواهد آمد و قلل کوها و بلندی ها را برف زیاد خواهد گرفت و برای اینکه به اواذیت نرسد به او هدایت داد که مأمنی برای خود درست کند. یمه پادشاه قرار هدایات هرمزد محوطه "وارا" (Vara) را که هر ضلع آن یک دوش اسپ طول داشت ساخته در آن آب برد و خانه ها آباد کرد. به دورادور محوطه حصاری بلند کرد و بدان دروازه ئی نشاند و آنگاه زیباترین مردان و زنان که دارای قامتهای بلند و بنیۀ توانا بودند بایک تعد ادجفت حیوانات و پرندگان که از همه مقبول تر و قشنگ تر بودند و بهترین اقسام میوه جات و تخم های نباتات را با خود گرفته و داخل محوطۀ شد. این محوطه بزرگ با بروج وحصار، این سرزمین امن و امان همان "بخدی زیبا با بیرق های بلند است" که در وندیداد ذکر شده و مقریما پادشاه و رها بشگاه اصیل ترین اولاد آریائی است که اولین بیرق آمریت و حکمفرمائی آریائی فراز کنگره های کهن آن به اهتزاز در آمده است. اوستا باز به کلمات ساده زندگانی داخل محوطه یماپا دشاه را چنین ترسیم میکند که در آنجا هیچیک از انواع بدخلقی بدگوئی، مناقشه ضرر فریب دنائت و هیچ یک از نواقص بدنی مثل دندانهای بدتر کیپ اعضای مفلوج وشل وهیچ یک چیز بدرنگ و علامه ئی که زاده مداخلت "انگرو مینو" یعنی اهر یمن باشد دیده نمیشد بلکه بر عکس زندگانی سرا سر میمون و شاد بود. مردمان بهترین حیاتی به سر میبردند و هر دقیقه آنها مملو از خوشی و مسرت بود و از خوشی یکسال بمنزله یک روز میگذشت و بعد از هر چهل سال دو فرزندیکی پسر د دیگری دختر از هر جفت انسانی تولد میشد.


شهادت ودا:

چیزهائی که او ستا راجع به یما پادشاه میگوید و داهم در عمومیات آن سراسر همنوا است اولین پادشاه کتله آریائی باختر که در اوستا یما Yima ذکر شده درودا عیناً به همان نام "یاما Yama" خوانده شده. در اوستا اورا Yimakshaeta "یما کشائتا" گویند و درودا "یامارا جان" YmmaRajan آمده که معنی هر دو "یما" یا "یاما" پادشاه میشود. در اوستا اسم پدر او "وی وانگان" Vivanghana یاد شده و درودا وی "وای وسوات" Vviasvat آمده ودا و اوستا به او صفات در خشان، نورافشان و نورانی داده اند. درودا "یامار اجان" جمع کننده گروه مردمان اولین پادشاه و اولین مخلوقی خوانده شده که گروه مردمان را از اعماق تیره بختی به نور و روشنائی رهنمائی کرده، دینی بمیان آورده و جامعه تشکیل کرده و اولین عصر طلائی را بمیان آورده است که یاد آن حتی از خاطره آریائی های مهاجر هم نرفته و آریائی های هندی از ماورای اندوس در قصۀ UttaraKurus "ایوتا را کوروس" فردوس بما ما پادشاه را در ماورای کوهای مقدس شمال که عبارت از هندوکش است قرار میدهند.

حالا که موافقت متن ودا و اوستا هر دو نشان داده شد از سبک نگارشات واصطلاحات مخصوص این دو منبع برآمده موضوع را در چو کات واقعی آن مطالعه میکنیم: درین شبهۀ نیست که اهجه و طرز گفتار اوستا بیشتر جنبۀ دینی دارد و یا ما پادشاه را گاهی بشکل انسانی و گاهی با قوۀ بلند تر ترسیم نموده و امریت او راحتی بر دیوان هم متذکر شده و امنیت دورۀ حکمفرمائی او را بجائی رسانیده که حتی جزئی رنج و ملالی هم در خاطر مردمان نبود. این ها اصطلاحات وقتی است که اوستا در آن نوشته شده و با تفسیر و تعبیر آن همه چیزها شکل واقعی خود را بخود میگیرد.

یاما اصلاً و اساساً اولین پادشاه بزرگ و نیرومند کتلۀ آریائی باختری یا موسس سلالۀ پارادانا یعنی پیشدادیان بلخی میباشد اسم پدر او را سرودویدی "ویواسوات" خوانده و این کلمه را بعضی ها "آفتاب طالع" ترجمه کرده اند و اوستا "ویوانگانا" یاد کرده است. دختر خورد او "یامی" و دختر کلان او "آریا" نام داشت. مقصود از "وارا" یا قصری که به این نام تعمیر نمود همان قلعه یا "ارگ شاهی" است که بار اول بیرق سلطنت آریائی فرازان بلند شد. و با آبادی هائی که در اطراف آن بعمل آمد شهر زیبای بخدی اولین پایتخت قدیم آریانا عرض وجود کرد و از آن پایان تحت عنوان جدا گانه صحبت خواهیم نمود.

یاما پادشاه به مجردیکه به سلطنت رسید به کشیدن نهرها بطرف بلخ و دیگر صفحات باختر توجه نموده و مردم را به کشت و کار و زراعت و غرس اشجار و آبادی تشویق نمود. موضوع انتخاب مردان و زنان سالم وزیبا و انتخاب یک یک جوره حیوانات و پرندگان اشاره به این میکند که پادشاه در صحت و سلامت بدن وزیبائی شکل و صافی عرق نجیب آریا اهمیت فوق العاده میداد و حتی میخواست که نسل حیوانات و پرندگان کشور خود را هم بهتر تر سازد به این ترتیب قرار گذاشته بود که سالم ترین افراد قوم را در مر مرکز مملکت در بخدی در اطراف خود جمع کند و جا بدهد تا همه رعیت بدانند که نظافت و سلامتی بدن عامل نزدیکی به شخص و مقر پادشاه است در عصری که پهلوانان نیرومند و قوی رول مهمی در جنگ ها و در نتیجه در سر نوشت کشور و دولت بازی میکردند چیز طبیعی است که پادشاه باید در سلامتی بدن و قوۀ جسمانی افراد رعیت خود اهمیت بدهد. همین تربیۀ موسس دودمان پاراداتای باختری بود که عرق آریاهای کتلۀ باختری را در آریا نا صاف و نیرومند نگه داشته و کارنامه های پهلوانان همین مملکت روح حماسی قوم آریارا در تمام دوره های تاریخ تشکیل نمود تسلط یاما پادشاه بردیوها چیز خیالی و تصوری نیست. دیو در عصر اوستائی بصورت عمومی به کسانی که پیرو آئین و تهذیب اوستائی نبودند اطلاق میشد و چون این قبیل مردمان را موجودات خبیث و شریر تلقی میکردند مفهوم بدتری هم بخود گرفت و چون دیوها از ترس حکومت باختری به جنگل های انبوه نقاط دور دست فرار نموده بودند تصورات از آنها مخلوقات عجیب الخلقه هم ساخت در عصر اوستائی و پیش از آن این دیوها کانون معینی داشتند مانند مازندران. وطبرستان و اوستا ایشان را بنام "دیوهای مازانا" که همان مازندران باشد یاد کرده است پادشاهان پاراداتا و کاوی باختری همیشه با آنها مصروف بیکار بوده، یا ما پادشاه بر ایشان و اراضی شان تسلط داشت و تریتونا (فریدون) و کاوه یوسا ( کی کاوس) که بجایش خواهیم دید بعد از جنگ های شدید بر آنها غالب شدند و خاک های آنها را جزء متصرفات آریانا ساختند و برایشان از طرف خود حکمفرانانی مقرر نمودند.

دورۀ سلطنت یا ما دورۀ امن و آرامی کشور بوده و این امنیت عمومی در تمام نقاط و اقطار دور افتادۀ آریانا یکسان حکمفرما بود. نبودن علالت و مریضی اشاره به خوشی و سعادت عمومی میکند چنانچه در اثر همین آرامی و راحت و خوشبختی بود که عصر سلطنت او از خلال متن اوستا بشکل فردوس جلوه کرده و اوستا نیکو کاران را در زندگانی ماورای قبر هم به سرزمین امن و آسایش یما پادشاه وعده داده است. یمانه تنها اولین پادشاه کشور ما است بلکه بیشتر ترتیبات نظام حیات اجتماعی ما هم به او نسبت میشود مشارالیه اولین کسی است که اصول زراعت و حرفه را به آریائیهای باختر یاد داده و طبقۀ روحانیون را تشکیل نموده استعمال اسلحه را بمیان آورده و فن بافت و بافتن را به قلمرو خود پهن ساخته و طبقات نظامی را روی کار آورده و اصول معماری و آبادی را به مردم تلقین کرده است. استعمال فلزات، و سنگ های قیمتی و عطر و

ادویۀ طبیعی همه در عصر در خشان او معمول شده و جشن روز اول سال که طبیعی ترین تمام جشن ها است یادگار قیمتدار دوره اوست از روی این چند سطر مختصر فوق واضح معلوم میشود که در سایۀ زمامداری پادشاه منور و مقتدر آریانا حیات کتلۀ آریائی باختر از هر رهگذر تحولات ابتدائی را پیموده و به مراتب بلند ترقی رسیده بود و به همین اساس بعض نظریه ها در بین است که قراران دوره سلطنت یا مارا دوره طلائی تاریخ آریانا میدانند.


یاما - یما - جم - جمشید:

سرود و بدی، پشتهای او ستا، شاهنامه ها و دیگر ماخذ ادبی و تاریخی جدید همه بلا استثنا از موسس سلطنت پارا داتا یا پیشدادیان بلخی تذکر داده اند. سرود ویدی اورا "یاما" "یا ماراجان" "یاما پادشاه بزرگ" خوانده، اوستا او را "یما" "یما خشائة" یمای قشنگ یمای درخشان شبان خوب یاد کرده و شاهنامه ها و منابع دوره های اسلامی از یاما ویما، "جم" ساخته اند و "شید" را که به معنی درخشان است و از جملۀ صفات یاما میباشد به اسم او پیوست نموده و از اسم وصفت اسم واحد "جمشید" ساخته اند. همان طور که اسم اولین پادشاه بزرگ آریانا در دوره های مختلف تاریخ ملی از چندین هزار سال باینطرف تا امروز بهم تطبیق می شود واقعات و کار نامه هائی هم که منابع مذکور به این پادشاه نسبت داده اند در خطوط اساسی خود همه بهم تطبیق مییابد و معلوم میشود که هر کدام در موقعش از ما خذ بیشینه استفاده کرده و به این طریق روح مسایل تغیر نکرده و جزئیاتی طبیعی در هر دوره بدان افزوده شده رفته است مقصد از مقایسۀ نامهای مختلف اولین پادشاه آریانا این است که اشتباه در شخصیت او رخ ندهند و بدانند که اولین پادشاه آریائی متذکرۀ سرودهای ویدی سر سلسله دودمان پاراداتای اوستائی، سر حلقۀ پادشاهان خاندان پیشدادی بلخی یاما، یما، جم و جمشید است و این چهار نام اسم یک پادشاه است که در منابع مختلف ذکر شده است.


یاما و جام سوما با جام جم:

یاما موسس سلطنت پیشدادی آریانا صاحب چند چیز معروف بود که شعار سلطنت و حکمفرمائی و نیروی او شمرده میشد. اول عصای سلطنت، دوم نگین،سلطنت سوم کاواهن و چهارم شمشیر و پنجم جام. باعصا زمین را برای ساختن قصر "وارا" و تعمیر شهر بخدی معین کرد و شعار حکمفرمایی و آمریت او بود نگین علامۀ جریان حکم او بر اقطار کشور بود کاواهن الۀ زراعت و سرسبزی و انبساط کشت و کار بشمار میرفت و با این سیاست کشور او رشک فردوس شد، شمشیر قوۀ جنگی پادشاه وپهلوانان نیرومند و فاتح آریانا را نمایندگی میکرد جام علامۀ عیش و کامرانی این پادشاه بزرگ بود..

اگر چه شعرا تا یک اندازه همه این چیزها را یاد آوری کرده اند ولی "جام جم" به پیرایه های گوناگون داخل ادبیات ما شده است. ادبیات دری به پیروی قریحه شعرای اولیۀ ئی که پرورش یافتۀ بارگاه سامانیان بلخی بودند "جام" و "جم" ظرف مشروب و نام پادشاه را فراموش نکرده و یک سلسله شعرا تا امروز این خاطره قدیمی را تازه نگه داشته و در منظو مه ها واشعار خود آنرا ستوده اند. جم با بیاناتیکه دادیم عبارت از "یاما" پادشاه مقتدر پیشدادی بلخی و جام او غیر از جام مشروب سوما چیز دیگر بوده نمی تواند. سوما و صورت ساخت و مرکبات آن همه با تمام تشریحات لازمه در فصل دوم شرح یافت و این هم به تذکار رسید که نوشیدن سوما پیش از اینکه کتلۀ آریائی باختری از هم جدا شوند در آریانا معمول و مروج بود. و در عصر ویدی و اوستائی به پیمانۀ زیاد صرف میشد. سوما و هو ما نزد روحانیون، پیش شعرا در کانون خانواده در محضر عبادت در مجمع ارباب انواع، در عالم خیال و افسانه همه جا معروف و شرب آن در فضای خوش آیند نوای تو له در دربار یامه پادشاه رواج زیاد داشت. پس این "جام جم" که شعرای باختری اوائل اعتلای زبان دری در آریانا سروده و یادگار آن تا امروز در تخیلات شعرا موجود است غیر از جام سوهای یاما پادشاه یا جمشید نمی باشد، قصر "وارا" و شهر "بخدی".