دودمان اسپه
پادشاهانی که تا اینجا به نام خانواده های "پارا داتا" (پیشدادی بلخی) و کاوی، کاوه کاویانی کیانی و به اسمای مختلف ذکر شد عبارت ازیک سلسله پادشاهانی میباشند که خاطره های آنها برای اوستا هم قدامت زیاد دارد چنانچه شهادت "ودا" را در مورد بعضی های آنها در دورۀ ویدی هم نشان دادیم ایشان کسانی بودند که یشت های اوستا در مورد آنها "آریانم هورینو" و "کاویم هورینو" یعنی فرشاهی آریانی و فرسلطنتی کیانی را نسبت داده است بعبارت دیگر میتوان گفت که سلطنت آریائی در آریانا بار اول بدست پادشاهان سلالۀ "پاراداتا" تشکیل شده و بعد از آنها سلطنت به خاندان "کاوی" انتقال کرده است و ایشان هم به اساس سابق در خاک های آریانا حکمفرمایی نموده اند این پادشاهان را پادشاهان کتلۀ مشترک آریائی باختری پیش از عصر مهاجرت میشمارند زیرا در غیر این صورت هیچ امکان نداشت که نام و خاطره های آنها کم و بیش بیک تعبیر در میان سرودهای ویدی و اوستا یافت شود یا بزبان دیگر پادشاهان دورۀ قبل التاریخ آریانا میباشند زیرا تا جائی که امروز روایات نشان میدهد نوشته در صفحات شمال کشور ما با عصر ویشتاسپه در نگارش اوستا روی پوست های گاو بمیان آمده بهر حال این مسئله قابل ملاحظه است که خاطره های این پادشاهان برای اوستا قدامت زیاد دارد و هر چه از "یاما پادشاه" پایان آمده و بطرف پادشاهانی که اخیر نامشان به کلمۀ "اسپه" تمام میشود نزدیک میشویم خاطره ها تازه شده میرود. به این اساس گفته میتوانیم که آخرین پادشاهان باستانی آریا نا به مراتب از دسته های "پارادانا" و "کاوی" خواص داستانی خود را از دست داده و به دوره های تاریخی نزدیک تر شده اند چنانچه در حوالی ١٥٠٠ ق م مدققین به وجود امپراطوری بزرگ و نیرومندی در باختر شهادت میدهند و ویشت اسپه ( کشتاسپه) را که معاصر زرتشتر سپنتمان بلخی و اوستا میباشد در حوالی ۱۰۰۰ ق م قرار میدهند.
اسپ و باختر:
چون کلمۀ "اسپه" (اسپ) در آخر اسمای پادشاهان این سلسله آمده است برای رفع حیرت کسان و در عین زمان برای نشان دادن اهمیت اسپ در حیات آریائی کتلهٔ باختری چند سطر مینگاریم: آریاها حینیکه در "آریانا وبجه" (حوزۀ علیای اکسوس و سر دریا و اراضی متصل آن) زندگانی داشتند بواسطۀ تماس با اقوام مغلی نژاد و توریاها تربیۀ اسپ را از اقوام تورانی یاد گرفته و در نتیجه مهمترین و سریعترین عامل حرکت وانتشار و کامیابی های آنها در تسخیر اراضی جدید چه در اروپا و چه در دیگر نقاط آسیا گردید آریاها در زمان اقامت طولانی خود در باختر به اسپ و تربیه آن بیش از بیش تو جه کردند و چون صفحات هموار و وسیع باختر برای تربیۀ این قسم حیوان فوق العاده مساعد بود بهترین نسل آن در آنجا بمیان آمده و به مرور روز گار تا امروز باقی مانده پیشتر اهمیت اسپ و اسپ دوانی و سوارکاری را در عصر ویدی شرح دادیم (صفحه ۱۳۲). در دوره او ستائی به شهادت خود اوستا اهمیت اسپ در باختر و سایر نقاط آریانا بیشتر معلوم میشود و میتوان گفت که جامعۀ آریائی سراسر یک جامعه سوارکاران بود چنانچه هنوز صفحات سیع باختر مصداق این جمله شده میتواند. رؤسای خانواده های بزرگ گله های چندین هزاری اسپ داشتند و هر کدام از روی تربیه اسپ های خود بصفتی یاد و مسمی شده بود ندمانند: کرساسپه "صاحب اسب لاغر" اروت اسپه "صاحب اسپان تندرو" پوروشسپه "صاحب اسپ پیر" ارجت اسپه "صاحب اسپ گران بها"، خواسپه "صاحب اسب خوب"، وغیره همین قسم یکی از شهرهای نزدیک بلخ که به داشتن اسپهای قشنگ و اعلی معروف بود به نام "زراسپه" یا "اسپ طلائی" یاد میشد و اسم این شهر تا زمانه های مورخین و جغرافیه نگاران کلاسیک مشهور بود.
اگر چه کسانی را که ما به نام دودمان اسپه یاد میکنیم در حقیقت دنباله شاهان کاوی "کیانی" بلخ اند و به تعقیب سلسلۀ آنها به سلطنت رسیده اند و اوستا به آنها هم لقب "کاوی" داده و منابع جدید هم ایشان را "کیانی" و "کی" خوانده اند معذالک از نقطۀ نظر پیوند مستقیم خانوادگی از آنها فرق دارند در زمیآدیشت و فر فوردین یشت او ستا سلسله کاوی (کیانی) به کاوه هو سر او یعنی کی خسرو منتهی میشود و بعض مدققین هم به استناد اوستا شجره خاندان "کاوی" را به همین پادشاه به آخر میرسانند، پس شهادت صریح اوستا یک سو وظهور کلمۀ اسپه در اخیر نامهای آنها از طرف دیگر عامل جدائی آنها و سایرپاد شاهان کاوی " کیانی" شده است و بهمین جهت بعض از مدققین از ایشان دسته ئی بنام (شاهان اسپه) جدا کرده اند، چون این رویه در تفکیک خاندان های شاهی آریانا و دوره های آنها و تسهیل موضوع کمک زیاد میکند در این اثر آنرا مراعات میکنم و اگر در نظر باشد که این دسته را به دودمان کیانی ارتباط دهیم میتوانیم ایشان را دستۀ کیانی اسپه بخوانیم:
اروت اسپه ( لهراسپه):
سر حلقه دسته شاهانی که اخیر نام شان به کلمۀ اسپه (اسپ) منتهی میشود یا بزبان دیگر کسی که بعد از "کاوه هوسراوا" (کی خسرو) در بخدی بر تخت آریانا نشسته است در اوستا بنام "اروت اسپه" Aurvatcpa یادشده که عبارت از "لهر اسپه" منابع جدید است. طوریکه ملاحظه میشود در آخر نام او کلمۀ اسپه (اسپ) دیده میشود.
وروی هم رفته از روی اسم میتوان او را "صاحب اسپان تندرو" خواند دیونکر جرمنی مبنی بر مطالعات اوستا، سلسله نسب "اروت اسپه" را به منوچیترا (منوچهر) "ایریو" (ایرج) می رساند.
اوستا از او و گذارشات سلطنتش چیز زیاد نمیگوید بلکه بیشتر بواسطۀ پسرش "ویست اسپه" شهرت یافته است. اروت اسپه دو پسر داشت یکی "ویست اسپه" و دیگری "زری واری" Zarivari. از روی داستان های تازه تر معلوم میشود که "لهراسپه" آبادی های زیادی در باختر نموده بود.
ویست اسپه ( کشتاسپه):
بعد از "اروت اسپه" (لهر ا سپه) پسرش "ویست اسپه" که او را در داستان های جدید "کشتاسپه" یا "کشتاسپ" گویند بر تخت بخدی نشست، ویست اسپه شخص قوی و دلاور بود و پادشاه نیرومند و جنگجوئی بشمار میرفت. چیزیکه اسباب افتخار و در عین زمان موجب شهرت او در دورۀ زمامداری اش گردیده است این است که "زرتشتر سپنتمان" موسس آئین زرتشتری و اوستا در عصر او در باختر بمیان آمده است. چون ارتباط و تعلق بین زرا تشترا و ویست اسپه یکی از موضوعات مهم تاریخ دوره اوستائی کشور ما است و بعد از دورۀ اوستا منابع عصر اسلامی هم از انها صحت کرده و مدققین برای تعین و تثبیت واقعات متذکره اوستا در زمان و مکان در اطراف آن تحقیقات زیاد نموده اند اول از همه به شهادت متن اوستا آنرا شرح میدهیم. تعلقات زرا نشترا و ویست اسپه و ملکه هوتا وسا Hutaosa درابان یشت و گوش یشت ذکر شده. زراتشترا در ابان یشت فقره ۱۰۵ گوید: "ای اروی سورا اناهیتای خوب، به من مساعدت کن که کاوى ویشتاسپه دلاور پسراروت اسپه را به آن و ادار ساخته بتوانم که بر اساس آئین فکر کند به اساس آئین سخن گوید و بر اساس آئین رفتار نماید"
در گوش یشت فقرۀ ۲٦ زرا نشتر از "گوش" یا "درواسپه" خواهش میکند که "هوتا وسا" زن ویشتاسپه را به آئین خود داخل کند.
"ای درواسپه نیکوکار و خوب بمن مساعدت کن که "هوتا وسای" خوب و نجیب را به آن و ادار ساخته بتوانم که بر اساس آئین فکر کند، براساس آئین سخن گوید و بر اساس آئین رفتار نماید و دستور آئین مرا در آفاق منتشر سازد."
از روی این دو پارچه معلوم میشود که زرتشتر و ویشتاسپه و ملکۀ باختری "هوتاوسا" همه معاصر هم بودند. معمولاً عقیده برین است که ملاقات بین زرا تشترا و ویشتاسپه در بلخ در بخدی زیبا بوقوع پیوسته است میگویند وقتیکه زرتشتر در مجلس شاهی در بلخ حاضر شد سی نفر از علما و دانشمندان باختری طرف راست و سی نفر طرف چپ نشسته بودند و مدت سه روز مباحثه ومشاجره طول کشید تا آخر زرتشتر همه علما را قانع ساخت و ویشتاسپه به آئین او گروید. این را هم میگویند که پادشاه باز هم در قبول آئین نو تردد داشت و زرتشتر کوشش نموده ملکۀ باختری را پیرو آئین خود ساخت و دراثر نفوذی که ملکه بالای شوهر خود داشت آئین زرتشر در شخص پادشاه و اعضای خاندان سلطنتی تاثیر بخشید و در نتیجه خود ویشتاسپه و پسرش که در اوستا بنام "سپنیتو داتا" ذکر شده و عبارت از اسفندیار می باشد و "زری واری" برادر ویشتاسپه که در داستان های جدید بنام "زریر" یاد شده همه داخل آئین جدید شدند و هر کدام در انتشار آئین باختری صرف مساعی نمود ند. زرتشتر علاوه بر خاندان سلطنتی باختر بعض خاندان های بزرگ و با نفوذ دیگر بلخ را نیز طرفدار خود و آئین خود ساخت، از ان جمله یکی خاندان معروف و مقتدر "هوگوا Hvogva" بود که در جملۀ خاندان های قدیم باختر بشمار میرفت و مردان معروفی از ان بمیان آمده اند و در عصر سلطنت ویشتاسیه وزیر پادشاه باختری "جم اسپه" از همین خاندان بود. او و برادرش "فرا شوسترا" از اشخاص مقتدر بودند و در دربار سلطنتی نفوذ زیاد داشتند. زرتشتر بعد از پنکه این دو برادر را طرفدار خود و نظر یات خود ساخت با آنها پیوند دوستی و خویشاوندی هم قایم نمود یعنی به آنها دختر داد و از ایشان برای خود زن گرفت چنانچه این مطالب در سر این فصل در مورد تذکار شخصیت زرتشتر سپنتمان شرح یافت.
خلاصه به ترتیبی که ذکر رفت زراتشترا به این مسئله خوب ملتفت شده بود که ریشی ها و دانایان باختری به سهولت رفورم او را قبول و پیر و ی نخواهند کرد و برای پیشبرد منظور خود کوشش نمود که شخص پادشاه و ملکه و اعضای خاندان سلطنتی و وزرا و خانواده های بزرگ و با نفوذرا قانع وطرفدار و پیرو افکار خود سازد و آنگاه به قوۀ سلطنتی و نفوذ مردان بزرگ رفورم او خود بخود عملی و پرا گنده خواهد شد. این سنجش ورویۀ او مفید واقع شد. آئین زرتشتر، آئین رسمی مملکت قبول شد و ویشتاسپه حکم داد که اوستا را به آب طلا روی پوستهای گاو نوشته و در تمام معابد مملکت تقسیم نمایند ازین وقت به بعد ویشتاسپه (کشتاسپ) حامی آئین زرتشتری شد و به نیروی سلطنتی او و پسرش و همکاری وزرای مقتدرش قوانین و تهذیب اوستائی نه تنها در تمام آریانا بلکه در خارج سرحدات هم پرا گنده شد.
ویشتاسپه خودش به تعمیر آتشکده ئی اقدام نمود چنانچه بنداهش در فصل ۱۷ به این امر اشاره میکند و دقیقی واضح شرح میدهد که کشتاسپ آتشکده ئی بنام "مهر برزین" یا "برزین مهر" آباد نمود. بنداهش این آتشکده را سومین آتشکدۀ بزرگ دانسته و میگوید که در عصر سلطنت کشتاسپ در خراسان فراز کوه "ری و نگتا Raevanta" آباد شده بود. بنداهش در جای دیگر تذکار میدهد که "آتش فروبه" که آتش رو حانیون بود و آتشکده آن در کوه خوارزم ساخته شده بود از آنجا منتقل شده و به کابلستان آورد. شد.
در "شاتروئی ها" Shatroiha فقره ۹ - ۸ نسخه اوستائی که از سمرقند پیدا شده ثبت است که "سپنددات" Spand-dat پسر ویشتاسپ در بخل بامیک Bakhl-Bamik "شهر نوازک" Navazak را بنا نهاد و در انجا آتشکده با شکوه "وهران" را بنا کرد...."
ملتفت باید بود که اینجا مقصود ما از تذکار آتشکده های نیست که بعد ها در سائر نقاط آریانا مخصوصاً در سیستان و حوزه هیرمند آباد شده. باد شده. تنها این مسئله راوا نمود کردیم که چطور ویشتاسپه و پسرش در تعمیر آتشکده ها و حمایت از آئین زرتشتری صرف مساعی نمودند.
محاربات ویشتاسپه:
قسمت دوم حیات وسلطنت ویشتاسپه که از نقطۀ نظر تاریخ و مخصوصاً تاریخ قدیم آریانا قابل ذکر است موضوع جنگ هائی است که مشارالیه به تعقیب سیاست خارجی سلاله های سابق مملکت مخصوصاً پادشاهان "کاوی" نموده و عبارت از ادامه محاربات بر علیه توریا های بدوی و عناصر غیر آریائی میباشد که از ماورای سردریا به حوزۀ بین سر دریا و آمو دریا پراگنده شده بود نداین حصه اقدامات ویشتاسپه در آبان یشت فقرۀ ۱۰۸ و ۱۰۹ و گوش یشت فقرۀ ۲۹ و ۳۰ و ۳۱ وار دیشت فقرۀ ٤٩ - ٥٠ - ٥١ تذکار یافته و چون نام های مخالفین ویشتاسپه در آنها قدری متفاوت است اول به ترجمه آنها می پردازیم.
آبان یشت فقرۀ ۱۰۸ و ۱۰۹:
"کاوی ویشتاسپۀ کبیر عقب رودخانه (فراز داناوا) صداسپ هزار نر گاو و ده هزار گوسفند برای "اناهیتا" قربانی نمرده و خواهش نمود که بمن آنقدر توانائی بده که "تاتر یاوانت" بی دین، "پشانا" پرستش کننده دیوها وارجت اسپه شریر را معدوم کنم"
گوش یشت فقرۀ ۲۹ - ۳۰ - ۳۱:
"کاوی ویشتاسپۀ کبیر به "درواسپه" عقب رودخانه "دی تیا" صد اسپ هزار نرگاووده هزار گوسفند قربانی کرد و خواهش نمود که بمن آنقدر توانائی بده که حملۀ "اشته اروانت" پسر "ویسپا - توروو - اشتی" را که بر همه ظلم کرده و خود آهنی وزره آهنی، ویخۀ کلفت دارد و با هفت صد شتر مال غنیمت را می برد، رد کنم، و حمله های ارجت اسپۀ رهزن قوم "هیونی" را رد کنم و حمله های در شینیکا پرستش کنند. شیاطین وارد بتوانم. خواهش نمود تا "تانریاوانت" را که صاحب دین خراب است کشته بتوانم، "سپین جوروشا" پرستش کننده شیاطین را کشته بتوانم واقوام "وردهکا" را از تحت اطاعت "هیوناها" بیرون کشیده بتوانم و از هیوناها پنجا ها وصدها صدها و هزارها، هزارها و ملیون ها، ملیون ها و ملیاردها را بقتل رسانم" ویشتا اسپه عین این خواهشات را در فقرات ٤٩ - ٥٠ - ۵۱ اردیشت اظهار میدارد.
در پارچۀ اول الذکر ویشتاسپه قربانی های خود را عقب با کنار رودخانۀ "فرازداناوا" بعمل میآرد بعضی مدققین اینجا را یکی از دریاچه های سیستان میدانند. شهنامه پهلوی قرار تذکار دار مستتر از قربانی با شکوهی حکایت میکند که ویشتاسپه در محلی موسوم به "بست واری" Bastavari یعنی جائیکه پسرش شهر "بست" را آباد نمود بعمل آورد.
در شاتروئی ها فقرۀ ٣٦ نسخۀ اوستا بزبان پهلوی که از سمرقند پیدا شده و تاریخ آن به ۸۰ مسیحی میرسد تحریر است: "بست وار Bastvar پسر زریر شهر "بست" را آباد کرد درین وقت ویشتاسپ پادشاه در "فرازدان" مشغول تقدس مذهب بود و اصل ویشتاسپ و دیگر نجبا از آنجا بود" ازین تبصره ها و یادداشتها و مخصوصاً از اشارۀ صریح اوستای پهلوی سمرقند چندین چیز معلوم میشود اول اینکه "بست وار" پسر زریر برادر زادۀ ویستاسپه بوده نه قراریکه شهنامه پهلوی میگوید پسرش دوم: چنین معلوم میشود که شهر "بست" در زمانیکه ویشتاسپه در سیستان بود (خواه بحیث نایب السلطنته از طرف پدرش لهراسپ پادشاه باختر در اینجا حکومت میکرد و خواه درزمان سلطنت خود بعزم دوره یا بقصد سر کوبی مخالفین داخلی یا مقابله و جنگ خارجی در مقابل سرحدات جنوب غربی آمده بود) از طرف برادرزاده اش "بست وار" یا "بسته واری" بنا و آباد شده است سوم: "فراز داناوا" اگر رود خانه باشد واضح مقصد از آن هیرمند سفلی است که از کنار بست میگذرد و اگر دریاچه باشد طبیعی مقصد از آن یکی از در یاچه های هامون سیستان خواهد بود. درین صورت جنگ های ویشتاسیه پادشاه باختر باسه نفری که در پارچۀ اول الذکر ذکر شده و بی دین و پرستش کننده دیوها و شریر بودند در اطراف هامون سیستان یا در ماورای سرحدات جنوب غربی آریانا واقع گردیده و پادشاه باختر برایشان غالب شده است.
در پارچۀ دوم که از گوش پشت ترجمه شده ویشتاسپه قربانی های بزرگ خود را عقب با کنار رودخانۀ "دیتیا" بعمل می آرد چون این رود خانه را بنام "دیتیا" و "وانگهو دیتیا" اکثر مدققین رود اکسوس یا امودریا تعبیر کرده اند این قسمت جنگ های ویشتاسپه متوجه ماورالنهر بوده و در مقابل رؤساء اقوام "توریا" و "هونا" بعمل آمده است.
نام های مخالفینی که در پارچه مذکور آمده حاجت تکرار نیست و یکی آن ارجت است اسپه است که نسبتاً معروف است و در شاهنامه هم ذکر شده و برادر افراسیاب تو رانی بود از روی شرح پارچه مذکور معلوم میشود که ایشان خود و زره آهنی داشتند و مخصوصاً به «یخۀ کلفت" آنها هم اشاره شده و معلوم میشود که بدور گلوی خود پارچه یا دیگر چیزهای می پیچیدند تا از آنجا ضرب کشنده ئی به ایشان نرسد این هم ی معلوم میشود که صاحب قوه زیاد بودند و مصدر ظلم زیاد شده بودند و مال غنیمت را به شترها که اینجا تعداد آن "هفت صد" قید شده می بردند اینجا ارجت اسپه به قوم هیونی با "هونا" نسبت داده شده ولی معلوم نمیشود که ایشان از روی عرق آریائی بدوی بودند یا نه تنها چیزیکه واضح است این است که پیرو آئین اوستائی نبودند.
بهر حال ویشتاسپه پادشاه آریانا بعد ازینکه به آئین اوستائی گروید جدی ترین حامی این دیانت شد و همان طور که "کلوویس" برای دین مسیحی و آشوکا و کنشیکاری کبیر برای دیانت بودائی و انتشار آن صرف مساعی کردند ویشتاسپه برای عمومیت و انبساط آئین زرتشتر و قوانین اوستائی جهد بلیغ نمود "کاوی ویشتاسپه" در اوستا به عنوان "کبیر" یاد شده و یکی از پادشاهان خیلی مقدر آریانا بود قراریکه در صفحات پیشتر اشاره نمودیم علاوه براینکه یک سلسله خاطرات او با شهر بلخ مربوط است او و برادرش "زریر" خاطره های عمران و آبادی و بناهای شهرها و اتشکده ها در حوزه هیرمند و شهر بست و اطراف هامون و سیستان دادند و این خاطرات به اندازه ئی بنام این دو نفر مربوط است که از روی اغلب حتمالات میتوان گفت که ویشتاسپه و "ازاریر" به هر عنوانی که بوده یک حصه عمر خود را در حوزۀ هیرمند در شهر بست وزرنج مرکز سیستان گذرانیده اند و از یادگارهای آبادی و عمران آنها منجمله شهر بست در خاطره ها و حتی در بعضی نسخه های اوستا و بنداهش و ماحذ پهلوى باقی مانده است.
ویست اسپه مانند "کاوه هوسرا" (کی خسرو) در اضمحلال مخالفین تهذیب آریائی باختری کوشش زیاد نمود و درین راه سیاست پادشاهان سلف خود را قدم بقدم تعقیب کرد و در ماورای غربی هامون و ماوراء لنهر مخالفین و دشمنان را سرزنش نمود و بالاخره قراریکه در زمیادیشت فقره ۸۷ شرح یافته ویشتاسپه پادشاه رشید و دلاور بر "تریادانت" پیرودین خراب "ویشانا" پرستش کننده دیوها و ارجت اسپه شریر و دیگر بدکاران "هیونی" غالب و مظفر گردید."
فرق میان کشتاسپ پادشاه حامی زرتشتر و پدر داریوش:
برای رفع اشتباهات کسان مربوط به موضوع فوق باید یک مسئله دیگر را نیز روشن ساخت و آن عبارت ازین است که کشتاسپ حامی زر تشتر که مرکز سلطنتش شهر بلخ بود غیر از کشتاسپ پدر داریوش پادشاه هخامنشی فارس است. اول این را باید متذکر شویم که زردشت و کشتاسپ اسمای عام هم میباشد و از جمله کشتاسپ هائی که گذشته یکی هم پدر داریوش شاه هخامنشی است بعضی ها در قطار اشتباهات دچار یکی دیگر هم شده و کشتاسپ پدر داریوش را حامی و معاصر زرتشتر میدانند حال آنکه این مسئله سراسر غلط و بکلی بی اساس است. پیشتر در اوایل این فصل متذکر شدیم که اوسته قطعاً هخامنشی ها را نمی شناسد و از هیچ کدام آنها نام نگرفته و حتی در قسمت های جدید اوستا که در عصر پارتی و ساسانی یعنی بعد از ختم جلال هخامنشی ها جمع آوری شده باز هم اثری از هخامنشی ها نیست و باید هم نباشد زیرا از نقطه نظر زمان و مکان میان اوستا و هخامنشی ها فاصله زیاد است علاوه بر اینکه ما بین عصر پدر داریوش وزرتشتر بلخی رویشتاسپه (کشتاسپ) شاه باختر اقلاً ۵۰۰ سال فاصله است پادشاه نبودن پدر داریوش دلیل دیگری است که این قبیل مفکوره ها را از میان میبر دارد دار بوش در کتیبه های خویش وقتی که از خود و پدر خود سخن میزند هیچگاه پدر خود را پادشاه نخوانده و پدرش گاهی سلطنت نکرده است و پشتا سپه پادشاه باختری حامی زرتشتر سپنتان با تشریحانی که دادیم یکی از پادشاهان خاندان اسپه بلخی است که او ستا او را به عنوان "کی و یشتاسپه کبیر" یاد کرده است.
زری و بری:
زری و بری که در داستان ها و منابع جدید بنام "زریر" یاد شده برادر ویشتاسپه پادشاه باختر است. از روی اوستا معلوم نمیشود که او هم به سلطنت رسیده باشد. ولى بحیث پهلوان و و مدافع مملکت چه در اوستا و چه در سائر منابع و چه در شاهنامه ها ذکر شده. در ابان پشت فقرۀ ۱۱۲ و ۱۱۳ اوهم مانند برادرش و یشتاسپه قربانی های بزرگ کنار رودخانۀ "دیتیا" (امو دریا) تقدیم نموده و از "اناهیتا" استعانت میخواهد تا با "پشوسینغا" هو ما یاکا و ارجت اسپه جنگ کند و ایشان را مغلوب و منکوب نماید. این دو نفر که با ارجت اسپه برادر افراسیاب یاد شده اند اشخاص مجهولی هستند ولی بازهم اینقدر معلوم میشود که از جملۀ رؤسای توریائی میباشند.
احتمال زیاد میرود که "زریر" از طرف برادر خود بحیث نایب السلطنه یا نایب الحکومه در حوزۀ هیرمند با کل سیستان هم حکمر انی نموده باشد خاطرات او هم در سیستان زیاد است و قراریکه مستند بر شهادت نسخۀ اوستای پهلوی سمرقند اشاره کردیم شهر بست را پسر او "بست واری" بنا نهاده است.
خاندان هوگوا:
یکی از خانواده های بزرگ باختری که در امور اداری نظامی، مذهبی و سیاسی دولت آریانی در عصر ویشتاسپه وزرتشتر رول مهمی بازی کرد خانوادۀ "هوگوا" است. حین ظهور زرتشتر این خاندان رابطۀ بین ویشتاسیه وزرتشتر بود زیرا "جم اسپه" یکی از اعضای این خاندان صدر اعظم ویشتاسپه بود و برادرش "فرا شوشترا" با خویشاوندی که باز را تشترا نموده بود خسر او بشمار میرفت. علاوه برین چون خود زرتشتر هم دختری به جم اسپه داده بود جم اسپه داماد او بود. به این ترتیب زر اشترا به خاندان "هوگوا" یا "هوگوئی" تعلق و ارتباط و پیوند خویشاوندی حاصل نموده بود. در اوستا در فروردین یشت فقرۀ ۱۰۳ جم اسپه و برادرش "فرا شوشترا" در جملۀ مقدسین آئین زرتشتری حساب شده اند. رول این دونفر و دیگر اعضای این خاندان در حفاظت مملکت و نشر معارف و تهذیب اوستائی خیلی زیاد و قابل ملاحظه است. با همکاری های ایشان نه تنها شمشیر باختر فاتح بر آمد بلکه آئین اصولات، مفکوره، قوانین، تهذیب و مدنیت آریانی در اطراف خارج مملکت مخصوص در خاک های توریا نشین هم پخش شد.
سپنتودانا:
چون زرتشتر و اوستای قدیم باختری معاصر ویشتاسپه ظهور کرده اند از نقطۀ نظر تذکار اسمای پادشاهان قدیم آریانا اوستا به پادشاه معاصر خود ویشتاسپه متوقف میشود معذالک طوریکه دیدیم از "زری واری" برادر ویشتاسپه و برادر زاده اش "بست واری" پسر زری واری (زریر) واز "جم اسپه" وزیر پادشاه و برادرش "فراشوشترا" اسم میگیرد. اوستا تا پادشاه معاصر خود اسمای شاهان دودمان های سلطنتی آریا نا را بیان کرده خاموشی او راجع به وقایع ما بعد که چیز طبیعی است دلیل شده نمیتواند که سلسلۀ حکمفرمائی و پادشاهی با ویشتاسپه در بخدی منقطع شده باشد. "دونکر" جرمنی تعداد پسران ویشتاسپه را بیست و نه نفر قلمداد میکند و تزئید مینماید که اوستا ازین جمله فقط "سپنتو داتا" (اسفند یار) را اسم میبرد ترجمۀ صحیح و تحت اللفظ این اسم "سفید داد" و از آن بصورت اصطلاحی "اسفندیار" ساخته اند. اسفندیار جوان خیلی با هوش و زرنگ بود و مخصوصاً در فنون جنگی مهارت زیادداشت و در موقعی که پدرش مصروف جنگ با توریاها بود از خود لیاقت و شجاعت های زیادی نشان داد و حتی عامل اساسی فتوحات پدر شمرده میشد.
اگر چه از روی اوستا بصورت صریح پادشاهی "سپنتو داتا" معلوم نمیشود ولی از احتمال بیرون نیست که بعد از ویشتاسپه بر تخت بخدی نشسته باشد. نسخۀ اوستای پهلوی قرن ۸ مسیحی که از سمرقند پیدا شده میگوید که: "سپنددات" Spand-dat پسر ویشتاسپ در "بخل بامیک" یعنی (بلخ درخشان) شهر "نوازک" Navazak را بنا نهاد مشارالیه در آنجا آتش با شکوه و "هران Vahran" را بر قرار کرد و نیزۀ خودرا در آنجا نصب کردسپس پیغامی به گوباخ کان وسوز هی پیکاخ کان و شورخ کان وربخ کان و گوهرم و توزهاو و وار چسپ شاه خیونان فرستاده و گفت: کسی که نوک نیزۀ مرا به بیند جرئت نخواهد کرد که به مملکتم حمله کند"
جکسن میگوید که این حکایت در تاریخ سبوس Sebeos ارمنی هم آمده. شهر نوازک را بلوشه در مطالعات خود "نین پک" خوانده و "گنبد" ترجمه نموده و به این اساس فقرۀ فوق الذکر را چنین ترجمه نموده: "در بلخ زیبا سپند دات" یک گنبد آباد نمود". بعضیهای دیگر میگویند که این شهر عبارت از نویده" Nawidah است که به ۳۰ میلی شمال بلخ کنار رودخانۀ اکسوس وقوع داشت و شهر سرحدی بود و سر راه بلخ و سمرقند افتاده بود. بهر حال از روی حکایت فوق معلوم میشود که سپنتو داتا ( اسفندیار) پسر "ویشتاسپه" صاحب نفوذ او اقتدار زیاد بود و هیچ شبهه نیست که بعد از پدر در "بخل با میک" (بلخ در خشان" بسلطنت رسیده باشد. مشار الیه باعمل نصب کردن نیزه در کنار آتش گاه "و هران" بلخ به تمام رؤسا وشاهان کشور های مجاوز فهمانید که کسی به آرزوی حمله آریانا نباشد و گرنه بر نیزه کار او را یکسره خواهد کرد و این نظریه را در طی پیغام رسمی به آنها وانمود نمود.
مشارالیه در راه انتشار تهذیب او ستائی و آبادی کشور و توسعۀ شهر بلخ اجتهاد زیاد بخرج داد.
سلسلۀ پادشاهانی که اوستا بنام های "پارا داتا" پیشدادی و کاوی (کیان) واسپه شروع نموده بود با ویشتاسپه و پسرش "سپنتوداتا" "اسفند یار" به پایان میرسد. قرار شهادت اوستا "آریانم هورینو" و "کاویم هورینو" یعنی فرشاهی و سلطنتی آریانی و کیانی با ایشان در آریا نا شروع شد و از بخدی زیبا به اراضی آریا نشین که اوستا قطعه قطعه از آن اسم میبرد و در مبحث علیحده
آنرا شرح خواهیم داد و عبارت از سرزمین مستعد آریانا میباشد قرنهای متوالی یشت هم سلسله وارسلطنت کردند. اساس سلطنت، حکومت و حکمفرمائی کتلۀ آریائی باختری بدست ایشان گذاشته شد، شالوده داد و عدل و انصاف را ایشان گذاشتند و تهداب مدنیت و کولتور و تهذیب صاف و بی آلایش آریائی را ایشان در آریانا استوار کردند. بالاخره اوستا و زرتشتر بلخی در عصر آخرین پادشاهان همین سلسله در بلخ ظهور کرد و با پشتیبانی و حمایت و نیروی جنگی آنها تهذیب اوستائی باختری در خارج سرحدات آریانا چه بطرف شمال و چه بطرف غرب منتشتر شد. توریا ها یا آریاهای بدوی شمال اکسوس حوزۀ سر دریا و اقوام مغلی همجوار آنها و سامیها و عناصر غیر آریائی مازندران و تبرستان و دیگر مخالفینی که میخواستند سربلند کنند و به سرزمین آریا نا و تهذیب و تمدن آریانی صدمه وارد نمایند همه در اثر سیاست عاقلانه و اقدامات جنگی آنها منکوب و مغلوب شدند و فتوحات در خشانی در هر طرف نصیب آنها شد و قلمرو آنها به امپراطوری مبدل گردید چنانچه اوستا اکثر پادشاهان پارا داتا و کاری را پادشاه "هفت کشور" میخواند. اگرچه این اصطلاح را بعضی ها دنیای معلوم آنوقت میخوانند و در نتیجه پادشاهانی را که بر "هفت کشور" سلطنت کرده اند "پادشاهان دنیا" خوانده اند ولی مقصد واقعی آن عبارت از امپراطوری های آنها است که دامنۀ آن خارج خاک آریانا انبساط یافته بود. با کشور کشائی های ویشتاسپه و پسرش "سپنتو دانا" و دیگر پسران ویشتاسپه که اوستا طبعی از آنها اسم نمی برد زیرا جزء واقعات تازه است آئین و کیش اوستائی، ارباب انواع اوستائی و قدیمتر عصر ویدی وحتى قبل التاریخی که در اوستا تاثیر افگنده بودند و دیگر مقررات و اصولات مدنی و تهذیبی آریانا به چهار گرد افق مخصوص بطرف شمال وغرب انتشار یافت. با تجاوزات آشوریها بطرف شرق در خاک های مدیا و فارس و از آنهم موقتاً بیشتر تا حواشی غربی آریانا حتی اراکوزیا (حوزۀ ارغنداب) و باختر عالم سامی به عنعنات و تاریخ و آئین و کولتور آریائی کشور ما تماس حاصل کرد و نام زرتشتر و بعضی قسمتهای رفورم او را با خود به مدیا و فارس و بین النهرین و اراضی سواحل بحر سفید بردند تا انیکه مادها و فارسی و فارسی ها در سال های ۷۰۸ وحوالی ٥٤٩ به تدریج اول هر دو از سلطۀ سامی و بعد دومی از سلطۀ آمریت ماد خلاص شده و در حوالی ۷۰۸ و ۵۴۹ سلطنت های در خاک های خود تشکیل کردند و از اختلاط آئین اوستائی و ستاره پرستی آشوری و بابلی دیانت و ثقافتی بمیان آورند.
طوریکه اظهار نمودیم بعد از ویشتاسپه و "سپنتو داتا" معلومات اوستا راجع به پادشاهان آریانا متوقف میشود. این مسئله به هیچ صورت دلیل شده نمیتواند که ازین تاریخ یعنی تقریباً از حوالی هزار ق م به بعد سلسلۀ سلطنت و مملکت داری در آریانا سقوط کرده است. درین شبهۀ نیست که ازین وقت تا زمان لشکر کشی های سیر و س هخامنشی تاریخ کشور ما تقریباً در عرصۀ ۵ قرن تاریک است ولی این مسئله سراسر مربوط به بربادی ماخذ است که بصورت مسلسل وواضح عجالتاً چیزی نمیتوان گفت معذ لک اشعار حماسی و رزمی و شهنامه ها و گرشاسپ نامه ها که خارج از پادشاهان و پهلوانان اوستائی آریانا به رویۀ اوستا عنعنات جدیدتر بعد از اوستا و در نتیجۀ پادشاهان و پهلوانان کشور ما را بعدا ز عصر ویشتاسپه و "سپنتو داتا" قید کرده اند و ترتیب و شرح حال آنها مطالعات جدا گانه بکار دارد در قطار سلاله های باستانی پیشدادی و کاوی و اسپۀ بلخ از آنها هم کنده کنده اسم میگیرند از آن جمله است سلالۀ کورنگ شاه زابلی که از کابل تا نیمروز سلطنت داشتند و به نام های شیدسپ، تور، طورک شم اطرط گرشاسب و غیره باد شده اند.
بهر حال مقصود من این است که تاریکی این دوره سراسر مربوط به نبودن منابع است والا در وجود پادشاهان و حکومت وسلطنت و حتی سلطنت های خیلی مقتدر و نیرو هند شبهه و تردیدی نیست زیرا مقابله های نیرومند و مرتب ومتوالی که در دفع حملات بزرگ خارجی مثل اشوری و هخامنشی و یونانی در سرحدات و خاک آریانا بعمل می آید خود بخود ثابت میکند که رشتۀ حکومت وسلطنت در خاک های دو طرفۀ هندوکش از بین نرفته بود. از روزیکه بیرق امریت و حکمفرمائی نژاد آریا در بخدی زیبا به اهتزاز در آمد در تمام دوره های تاریخی کشور باستانی ما از هر نقطۀ نظر خصوص از پهلوی تشکیلات سلطنتی و حکمفرما ئی اهمیت مخصوص داشته و هیچ گاه شهرهای بزرگ و آبادان، جلگه های حاصل خیز و شاداب و دره های سرسبز و قلل شامخۀ جبال این سرزمین که آنرا آنیان حاکمیت و آمریت میتوان خواند بی حکم فرمایان ملی و قوای نیرومند نبود. اگر خوب دقت کنید هر محیط از خود اقتضا آتی دارد، کهسار بلند آریانا مأمن آزادی، قوه و نیرو و حاکمیت است. آشیان عقابی است که با شهیپر رسای خود فراز آن چرخیده از آن دیده بانی و بر آن حکومت میکند و اگر چنین نمی بود موجودیت خود را حفظ نمیتوانست و این نظریه را مثالهای چندی که مربوط به خود همین وقت و زمان است بطور قطع ثابت میسازد، آشوری ها وقتیکه بنای تجاوزات را بطرف شرق گذاشتند از نینوس وسمرامیس گرفته تا سلما نسار و تیگلت پیلسر دوم در کشور ما به مشکلات فوق العاده دچار شدند و پایان تر این موضوع را خواهم دید. همین قسم در فصل چهارم دیده خواهد شد که قوای ملی ما چندین سال سیروس و درایوش هخامنشی را متوقف ساخت و چندی بعدتر که مملکت در اثر استیلا و سلطۀ هخامنشی ها متلاشی شده بود چهار سال در مقابل نیروی اسکندر ایستادگی کرد( فصل پنجم) این حملات که هر کدام آن در مدت اندک خاک های غرب آسیا را متزلزل ساخته است در کشور ما کند شده و بطی گردیده و آخر جز سلطۀ موقتی نیافته پس هر کدام آن بجای خود وانمود میکنند که بعد از "ویشتاسپه و "سپنتودانا" نظام سلطنتی و وجود دولت های مقتدر بکلی در خاک آریانا از میان نرفته فقط بعلت فقدان منبع عجالتاً واضح در اطراف آنها سخن گفته نمیتوانیم.