از رفتن ورسیدن
از کتاب: درکوچه های سرخ شفق
، معاصر
در نبرد روشنایی با تاریکی،
سرانجام پیروزی با روشنی است
" مزدک بامدادان "
ای یار !
ای دوست !
با من بخوان به آواز
حماسه ی رهایی را
از گل تو قصه ها کن
گل های سرخ شاداب
از روح پر طراوت باران
از صبح از ترانه، از باغ آفتاب
از موج موج آب
از یکرانه ها و افق های دور دست
پرواز دلپذیر عقابان تیز پر
" از بودن و سرودن "
از رفتن و رسیدن از خنده از سحر،
از باغهای پرگل از چشمه های جوشان
ای بار !
از بهار از باغهای آتش
از انفجار باروت ، از دود
از رعد و آذرخش، از کار و فتح انسان ، اسطوره ی زمان
از رفتن و رسیدن ، از رویش و شگفتن
از رستم و از آرش
ای یار !
بار دگر به شادی ،
سر کن ترانه ات را
" طاق سكوت بشكن
اواز عاشقان را مهمان کوچه ها کن"
۳ دلو ۱۳۵۹