138

ایاز ایماق

از کتاب: سلطنت غزنویان ، فصل دوم

از مشاهیر در بارسلطان محمو دو مسعو دو مود و دیکی هم ابو النجم ایاز اویمان است ایاز را در حضرت سلطان مقام و محبوبیت عظیم بود و سلطان چندان بمرحمت باوی پیش می آمد که چندی بعد موضوع افسانه شعرا و گویندگان واقع گردید و چنان که شعر ابدیگر داستانهای عشقی تلمیح میکردند نام ایاز را در بیشتر از تلمیحات خویش بکار بردند انیسی شاملو و زلالی درین باره کتابی نوشت میگویند سخت نیکو صورت نبود لیکن سبز چهرۀ ملیح بوده است متناسب اعضاء وخوش حرکات و خردمند و آهسته و آداب مخلوق پرستی او را عظیم دست داده بود ایاز رئیس غلامان سرای و طرف اعتماد سلطان و مورد احترام سران و سپاهیان بود و چون سلطان مردی صاحب دل و باذوق بود جمال و کمال ایاز دروی تاثیر داشت و تنها نفوذ نگاه وی برسلطان چیره نشده بود بلکه نفوذ اخلاق وذکاء وموقع شناسی او بیشتر سلطان را تحت تاثیر قرار داده بود عوفی در جوامع الحکایات ولوامع الروایات گوید باعثی که سلطان را به محبت ایاز برانگیخت این بود که روزی در شکار گاهی همائی برخاست همه تاختند که زیر سایۀ همای بایستند ایاز جست زد و رکاب سلطان بگرفت سلطان گفت چه می کنی گفت همه سایه همای طلبند و من سایه خدای از گفته های بیهقی بر می آید که ایاز در عهد محمود هیچ گاه از موکب سلطان دور نشده است چنانکه گوید مسعود دربارۀ تقر روی بحکومت هند با خواجه بزرگ گفت ایاز پس بناز وعزیز آمده است و از سرای دور نبوده و عطسه پدر ماست اما گرم و سرد نچشیده و هیچ تجربت نکرده است اما آنچه بیشتر قابل توجه است و مورخان آنرا فرو گذاشته اند مسئله قرابت سلطان با ایاز است که عوفی آنرا از مقامات ابی نصر مشکان ذکر می کند و از گفته ابی نصر بر می آید که سلطان خواهر ایاز را در حباله نکاح خویش در آورده بود ، ابونصر می گوید شبی در خدمت سلطان بودم چون مجلس خالی شد سلطان پای دراز کرد و گفت پای مرا بمال مرا یقین شد که هر آئینه با من سری خواهد گفت آنگاه گفت مدتی است میخواهم خواهر ایاز را در نکاح خویش آرم اما میترسم مراعیب کنند تو درین باره چه گوئی آیا در کدام تاریخ خوانده ای که پادشاهان بنده زادگان خود را در نکاح آورده باشند ابو نصر گوید من خدمت کردم و گفتم امثال این در جهان بسیار واقع شده و حتى ملوک سامان نیز موالی خود را عقد کرده اند عالمیان این معنی را جز بر کمال عفت و دیانت پادشاه حمل نکنند و حکایتی چند درین باره نمودم سلطان را نهایت خوش آمد و گفت مرا از رنج رهانیدی و بعد از دو روز خواهر ایاز را در عقد خویش در آورد عروضی سمرقندی داستان محمود و ایاز را محبتی خالص و عفیف می داند از شعرای دربار محمود درباره ایاز همان دو بیتی عنصریست که فی البدیهه در حضرت سلطان گفته و سلطان امر داده که سه مرتبه دهان او را از جواهر پر کنند و دوبیتی که عضایری گفته و طرف عنایت سلطان واقع شده فرخی را در در مدح ایاز قصیده غرائی دارد که ما چند بیت حاشیه می نگاریم: بهر حال ایاز از ناموران و سالاران معروف این کشور است در خدمت مسعود نیز پردلی و شهامت وی مکرر مذکور شده و در اخذ انتقام مسعود از پسران محمد دست داشته و چنانکه مشروحاً در جای خویش بیامد ایاز در سال ٤٤٩ قمری در ماه ربیع الاول وفات نموده و مزار او در لاهور است.