در اطراف زمان و قدامت اوستا

از کتاب: تاریخ ادبیات افغانستان ، فصل دوم ، بخش سوم

همه میدانیم که اوستا و عصر اوستائی از نقاط نظر مختلف مذهبی تهذیبی، تاریخی و جغرافیائی در تاریخ افغانستان قدیم یا آریانای باستان نقش بس بزرگ بازی کرده و تأثیر هر جنبه آن در ماثر مدنی و اجتماعی حیات ملی ما زیاد است بنده در مطالعات تاریخ مدنی افغانستان قدیم به اوستا و عصر اوستائی اهمیت زیاد داده و میدهم و یقین دارم که ریفورم اجتماعی این عصر تحولات بس عمیق در افکار و پندار باشندگان آریانا یا افغانستان باستان وارد کرده است. چون اوستا محض یک کتاب قانونی و مذهبی نیست و جنبه اجتماعی، مدنی، حماسی، جغرافیائی و سیاسی مهمی دارد، راجع به تحولات زندگانی ملی از آن استفاده زیاد میتوان کرد چنانچه در این سالهای اخیره در ذیل مقالات متعدد چه در مجله های (آریانا) و (کابل) و چه در سالنامهها و کتب علیحده و سلسله (تاریخ افغانستان جلد اول) تحت عناوین مختلف در زمینه های جداگانه روشنی افگنده شده و امید است در آینده نشریات دیگر از پهلوهای مختلف حیات مدنی و تهذیبی و زراعتی و اقتصادی بمیان آید.

با این ملاحظات چون در تاریخ مدنی ملت و مملکت خود به اوستا عصر اوستائی احتیاج مبرم ،داریم ضروری است تا قدری در اطراف (زمان و قدامت) اوستا صحبت کنیم. چون هیچ مأخذ و مدرک خارجی در دست نیست که بصورت مستقیم و واضح و صریح در این زمینه کمک کند باید بخود متن اوستا مراجعه شود و با تحلیل قسمتهای مختلف و پاره ممیزات خصوصی تا اندازه ئی که امکان دارد عصر اوستائی در چوکات دورههای عمومی تاریخ تحول ملل شرقی تعیین گردد.

روح اساسی مطلبی که در این نوشته میخواهم شرح بدهم این است که اوستا و عصر مربوطه آن در کرونولوژی تحولات ملل شرقی این گوشه آسیا از آنچه معمولاً تصور میکنند قدامت زیادتر دارد. البته حاجت به تذکار نیست که مقصودم از اوستا، اوستای اصلی و پارینه است نه اوستای جدید دورۀ پارتی و ساسانی و مقصود از (عصر) آن همان عصر اوستائی اولی و باستانی میباشد نه عصر جمع آوری پارچهها و تدوین جدید آن که بعدتر در قرن اول مسیحی در عصر (ولکش) یا (ولخش) پارتی که عبارت از ولخش اول معاصر نیرون امپراطور روم (نیمه دوم قرن اول م) میباشد شروع و در عصر اردشیر و پسرش شاپور اول (241 - 272 م) ادامه یافته است.

بنده در (تاریخ افغانستان جلد اول) (19) تحت عنوان (اوستای اولی یا باختری) و (اوستای نو) شرحی نوشته و به اساس نظریات مدققین غرب و پاره شواهد مثبته واضح ساخته ام که اوستای اولی و قدیم کامل تر و بزرگتر بوده و اوستای جدید قسمتی از آن است که تا اندازه مقدور از خاطره ها و حافظه ها جمع آوری شده و شاید قسمتی هم مثل (گات ها) بصورت متن قدیمی حین جمع آوری پارچه های دیگر در دست بوده که عیننا داخل متن اوستا گردیده است.

شبهه نی نیست که عملاً تفکیک قسمتهای قدیمه و جدید اوستا همانطوری که بدست ما رسیده کار آسانی نیست جز در مورد گاتها که از لحاظ ماهیت ادبی و ترکیب جملات وغیره با سایر قسمت های اوستا فرق دارد که از آن مربوط به مرام این نوشته پایان تر صحبت خواهیم نمود.


عدم تذکر اسمای ملل :

یکی از دلایل بزرگ قدامت اوستا عدم تذکر اسمای ملل است که اگر خوب در اطراف آن دقت شود نتیجه مثبتی از آن بدست می آید. اوستا از ملل قدیمه چه آنهائیکه در آریانا باستان سلطنت کرده اند و چه آنهائیکه مجاور به مملکت ما بودند از هیچ کدام اسم نمیبرد و تنها نام جامع و عمومی که استعمال نموده کلمه (ایریا) است. همه میدانیم که از زمره اقوام آریائی آنهائی که بار اول یوغ اسارت ملل سامی را تکان داده و خویش را از زیر سلطه آثوری ها بیرون کردند، (ماد ها) بودند ،مادها، فارسیها و پارت ها سه کتله بزرگ آریائی هستند که سلطنتها تشکیل کردند و بحیث ملت های آریائی اساس سلطنتها و حتی امپراطوریهای بزرگ را گذاشتند ولی با آنهم (اوستا) یکی از ین اقوام را بحیث ملت نمی شناسد و از هیچ کدامی اسم نبرده .است داکتر ویلیم گایگر در این مورد مثالی می آورد و از آن نتیجه دیگر هم میگیرد میگوید بعضی ها تصور کرده اند که (اتروان) یعنی (موبدان) اوستائی عبارت از (ماژها) یا روحانیون (ماد) میباشد. با این تصور بیشتر حیرت دست میدهد که روحانیون ماد چطور از ملت خویش یعنی از (مادها) اقلا یک دفعه هم در تمام اوستا اسم نبرده.اند پس حتماً (اتروان) غیر از (ماژ های ماد) است و اوستا از ماد و از جنگ های مهمی که ایشان با آثوری ها و بابلیها کرده اند هیچ کدام را نمی شناسد و کوچکترین اشاره ئی به آنها نکرده است هکذا از پارسی ها و ملت پارسی با وجود تشکیل امپراطوری بزرگ که در تمام شرق قریب دامنه آن پهن شده بود، کوچکترین یادی نکرده و پارسی و هخامنشی و پادشاهان آنرا بکلی نمیشناسد همین قسم به دلیل قوی تر ملت (پارت) و سلطنت پارتی در اوستا نامعلوم است. پس از ین مطلب نتیجه گرفته میتوانیم که اوستا اقوام آریائی را به نام هائی مشخصی که در کرونولوژی تاریخی پیدا کردهاند بکلی نمی شناسد و بنا برین پیش از ظهور اسمای ملی (پارت) و (پارسی) و (ماد) بمیان آمده است.

تنها اسمی که اوستا به مفهوم جامع استعمال نموده است (ایریا) است که بلاشبه با تسمیه (آریا) متذکرهٔ سرودهای ویدی ارتباط متین و محکم دارد (آریا) و (ایریا) که منحیث تلفظ در عصر ویدی و اوستائی فرق کرده است اصلا یک اسم و یک نام است که در اوائل وهله قبل از آغاز مهاجرتهای آریائی و حین دوام حرکت و جنبش آنها بیشتر مفهوم (نژادی) داشته و بعد از تقرر قبایل و امواج مختلف بین مجرای سردریا و اندوس (رود سند) مفهوم طبقاتی بخود گرفته و بر سه طبقه عالی نجبای قوم استعمال میشد و برای تمیز عنصر آریائی از بیگانه بکار میرفت شبهه نی نیست که اشتراک متون ویدی و اوستائی در استعمال کلمه (آریا) و (ایریا) که از آن نتایج مهمی مبنی بر اشتراک اولیه پیروان وید و اوستا و سرزمین مشترکه اولیه آنها بدست میآید چیزی است که اینجا بدان کاری نداریم.

مقصد در این نوشته این است که اوستا مجموع اقوام آریائی را تنها به اسم جامع (ایریا) یاد کرده و این اسم معمول بود تا زمانی که اسمای ضمنی و فردی کتله ها مثل ماد پارسی و پارتی بمیان آمد و این اسما خصوص دو اسم اول الذکر وقتی شهرت پیدا کرد که آثوری ها به عروج خود رسیدند و باز خود آنها روی صحنه سیاست و مملکت داری آمدند و سلطنت و امپراطوری های بزرگ تشکیل کردند پس از این تفصیلات چنین نتیجه استنباط میشود که اوستا همان اوستای قدیمه و اولیه پیش از ظهور اسمای پارسی و هخامنشی و ماد و پیش از عصر عروج و ترقی آنها وجود داشته و عصر اوستائی بلاشبه قبل از تشکل ملت و سلطنت ماد قرار میگیرد هستند کسانی که ویشتاسپه پادشاه باختری معاصر (زراتشترا) را (کشتاسپ) پدر داریوش بزرگ هخامنشی تصور کرده اند و این اشتباه محض است که آنرا در کتاب (تاریخ افغانستان) به اساس نظریات حسابی مدققین رد کرده ام. ویشتاسپه اصلا اسمی است عام و میان او پدر داریوش که چنین نامی داشته از روی زمان اقلا شش قرن و از روی مکان از فارس تا باختر فاصله است.


عدم تذکار وقایع تاریخی :

موضوع دیگری که با مبحث فوق بی ارتباط نیست و باز از جهت دیگر قدامت اوستا را پیش از آغاز تاریخی حیات ملل آریائی تائید میکند عدم تذکر وقایع تاریخی است پیشتر دیدیم که از (مادها) و (پارسی ها) نامی در اوستا برده نشده. راجع به وقایع بزرگ تاریخی که مستقیم یا غیر مستقیم به آنها تماسی داشته باشد کوچکترین اثری نیست حال آنکه جنگهای مادها با بابلی ها یا آثوری،ها احراز استقلال مادها از آشوریها، عروج و سقوط پارسی ها تشکیل امپراطوری هخامنشی ظهور اسکندر مقدونی از جمله وقایع بسیار بزرگ دنیای قدیم شرقی است. داکتر ویلیم گایگر میگوید که اگر اوستا تنها جنبه مذهبی و قوانین دینی میداشت، آنوقت ما هم انتظار نمیداشتیم که از واقعات خارج دنیای مذهبی بحث کند ولی اینطور نیست بلکه جنبه ملی و سیاسی و مدنی و دنیائی زیاد دارد یشت های آن از جنگها با ملل خارجی صحبت میکند و توجه زیاد به کتله آریائی مبذول داشته و از مخالفت بین زارعین و کوچی های بدوی حرفها میزند.

واقعاً قراریکه در طی نوشته های مختلف شرح داده ام ، یشتهای اوستا قدیم ترین منبع حماسی افغانستان قدیم یا آریانا است و پهلوانان نامی که اسمای شان تمام ادبیات افغانستان و ایران را در تمام دوره های تاریخی فراگرفته است از صحنه های رزمی آن بمیدان برآمده اند. جنگ و نبرد آریا با توریا در اطراف آمودریا و سردریا واضح نشان میدهد که اوستا به کدام پیمانه به امور آفاقی و سیاسی و ملی تماس کرده است تفریق میان آریا و غیر آریا هم جنبه سیاسی و هم جنبه اجتماعی و ملی دارد در میان خود آریاها آیا از مقابله ها و مخالفتهای کتله زارع و مسکون و کوچی بدوی صحنه هائی رسم نکرده است؟ با تذکر این همه وقایع و تماس به آن چطور به واقعات بزرگ تاریخی ظهور و محاربات مادها و بابلی ها یا عروج و سقوط پارسیها و هخامنشیها و فتوحات اسکندر اشاره ئی نکرده است؟ دلیل آنرا فقط به این صورت میتوان شرح داد که اوستا و عصر اوستائی پیش از ظهور واقعات فوق الذکر تاریخی وجود داشت و از پهلوی دیگر قدامت آنرا قبل از عصر ماد قرار باید داد.


عدم تذکار شهرها :

موضوع دیگر که دال بر قدامت اوستا و عصر اوستائی است عدم تذکر اسمای شهرهای باستانی است. میدانیم که اوستا جنبه جغرافیائی دارد و مخصوصا درین زمینه مقالات متعدد در مطبوعات افغانی نشر شده است و بالاخص این مبحث از نقطه نظر اعلام جغرافیائی تاریخی برای افغانستان کمال اهمیت دارد.

فرگاد یا فصل اول وندیداد که یک رساله جغرافیائی است، علاوه بر آنکه در (یشت ها) از کوه ها و رودخانه ها که اکثر آن بین مجرای اکسوس (آمودریا) و اندوس (سند) واقع اند تذکرات متعدد داده شده است.

با این ملتفت باید بود که مطالب اقلیمی و جغرافیائی اوستا جنبه خاصی دارد و بیشتر اقلیم طبیعی حوزههای رودخانه ها و کوه ها را اسم برده است و از شهرهای قدیم مشرق به استثنای یک یا دو که آنهم شرح و تفصیل میخواهد، اسمی نبرده. آیا چرا در اوستا از (اکبتانا) یا همدان قدیم پایتخت سلاله ماد اثری نیست؟ چرا از (سویز) [شوش] شهر معروف ،عیلام اقامتگاه داریوش کبیر اسمی برده نشده؟

چرا از (پاسارگاد) (پرسه پولیس) (استخر) مراکز با عظمت و شهرهای با دبدبه و ناز عصر جلال هخامنشی یادی نکرده ؟ همین قسم از (هکانومپی لوس) یعنی عشق آباد طوس مرکز اشکانی ها، از (سلوسیا) پایتخت امپراطوری سلوسی های شامی، از سیروپولیس از (مارکندا) سمرقند قدیم ، از هیچ کدام نامی نیست. دلیل این امر را میتوان تا یک اندازه دوری حیطهٔ خاک اوستائی از این شهر ها خواند ولی این دلیل سبک و ضعیف است و علت اساسی آن این میباشد که اوستا عموماً پیش از بنا و شهرت این شهر ها بمیان آمده است این مطلب را از پهلوی دیگر هم خواهیم دید که پیروان اوستائی تازه از جنبه حیات مالداری به زراعت و زمینداری گرائیده بودند و طبعاً هنوز در آن عصر شهرهای بزرگ بمیان نیامده بود تا از آنها اسم برده شود.

اوستا در فرگاد اول وندیداد عموماً از حوزه های رودخانه ها مخصوصا رودخانه های افغانستان قدیم ذکر میکند و این مربوط به زمانی است که آریاهائی که در عصر ویدی در دو طرفه هندوکش در جنبش و تصاحب اراضی بودند در عصر اوستائی مستقر شده و زندگانی مالداری آنها کم کم جنبه زراعت پیدا کرده است چنانچه قراریکه بعدتر شرح خواهیم داد مراتب و تحول این دو جنبه حیات از روی قدیم ترین قسمت اوستا یعنی (گاتها) و سائر قسمت های اوستا توضیح میشود.

معذالک مدققین به این نظریه اند که در میان شهرهای شرق (بلخ) و (ری) در اوستا یاد .شده پیشتر اشاره نمودم که این مسئله شرح و بسط میخواهد که بیشتر به تفسیر و تعبیر اصل کلمات اوستائی تعلق دارد زیرا اصل کلمات (بخدی) و (راغا) است که در جمله قطعات اراضی شانزده گانه (وندیداد) ذکر شده اند موضوع (راغا) آنقدر روشن هم نیست که آیا اصلاً عبارت از (ری) میباشد یا جای دیگر زیرا (راغ) واضح در بدخشان افغانستان جای دیگری میباشد. تنها میماند (بخدی) ولی چون صفت (پرچم های بلند) یاد شده و پرچم عموماً فراز قلعهٔ شهرها بلند میشد میتوان مفهوم شهر یعنی (بلخ) و معنی منطقه یعنی (باختر) را از آن گرفت بهر حال مقصود اینجا از این مسئله نیست بلکه بصورت عمومی میخواهیم وانمود کنیم که اوستا شهرهای بزرگ معروف و مراکز امپراطوری های برزگ مشرق زمین را نمیشناسد و این امر دلالت به این میکند که در عصر اوستائی هنوز بلاد بزرگ بمیان نیامده بود و دهکده ها بیشتر عمومیت داشت و زندگانی تازه از مرحله مالداری به زراعت و زمین داری تحول نموده بود.

اوستا در حالیکه از حوزههای هری ،رود فراه رود، هیرمند، ارغنداب، خاشرود و اندوس و آمودریا و کوه های افغانستان بالعموم ذکر میکند ولی از شهری در این علاقهها اسم نمیبرد واضح میشود که هنوز شهرهای مهم در این حوزهها بمیان نیامده بود و باشندگان کوه پایههای آریانا چیزی مالدار و کوچی و چیزی تازه در زندگانی زمینداری توجه نموده بودند و گرنه امکان نداشت که کتابی مانند اوستا در حالیکه خاکهای بین سردریا و رود سند و دشت لوط و هامون سیستان را به این خوبی بشناسد ولی از شهرهای آبادان آن اسمی نبرد.


اختلاط گاتها با سائر اوستا و نتیجه آن : 

معمولاً (گاتها) را از سائر حصص اوستا قدیمتر میدانند و این قدامت نه تنها به پاره اختلافات ادبی و لسانی متکی میباشد بلکه چیز های دیگری هم است که آنها را از هم سوا میکند. از نقطه نظر لسان و اصطلاحات ادبی نوعیت مضمون اختلاف گاتها با سائر پاره های اوستا هویدا است. مهمتر از همه این است که (گاتها) شعر و سرودات و سائر حصص اوستا نثر و علاوه برین در لغات و اصطلاحات و جمله بندیها قرابت زیاد به متون سرود ویدی دارد. بحدی که با مختصر تغییرات صوتی میتوان فقرات یکی را به زبان دیگر گردانید و ترجمه کرد.

در این البته شبهه نی نیست که پیروان اوستا (گاتها) را نسبت به سائر حصص اوستا مهمتر میدانستند علت آنهم این بود که آنرا مجموعه سخنان خود (زراتشترا) تصور میکردند و چون برعلاوه در قالب سرود بود و شعر خوبتر در چوکات بحور و قافیه خود حفظ میشود خوبتر حفظ شده و رنگ و ماهیت و تار پود اصلی خود را از دست نداده است همه میدانیم که اوستای اولیه و قدیمه در اثر پیش آمدهای روزگار (معمولاً  جنگهای اسکندر را در آن بیشتر ذیدخل میدانند) پراگنده شد و سپس در عصر پارتی و ساسانی به جمع آوری و تدوین آن صرف مساعی بعمل آمد. در این تدوین جدید در اثر عللی که بالاتر شرح دادیم گاتها تغییر نکرد. نظر به اختلافاتی که میان متن گاتها و بقیه کتب اوستا موجود است چنین مینماید که از سائر کتبی که نثر بوده هر چه از حافظه ها بدست آمده جمع شده و در آنها ترمیمات بعمل آمده و گاتها بهر کیفی که بوده با متن اصلی خود در تدوین اوستای جدید شامل شده است.

بهر حال مطلب اساسی در این نوشته اختلافات دیگری است که در متن مضامین و شیوه اظهار مطالب آنها دیده میشود و در تکمیل مرام این نوشته بیشتر بدرد میخورد.

سرایندهٔ سرود گاتها خود زرتشتر سپنتمان یا هر شاعری دیگری که باشد، یک امر قابل ملاحظه این است که اشخاصیکه در (گاتها) حرف میزند و یا مصدر اعمالی میشوند معاصر سراینده و شاعر معلوم میشوند حال آنکه در سایر قسمتهای اوستا این طور نیست و از اشخاص بسیار گذشته و قدیمی صحبت بعمل مآید. سایر حصص اوستا طور حکایه از زراتشترا و از اصلاحات او صحبت میکند و قصه ها همه شکل داستانی دارد حال آنکه در گاتها شاعر و حکیم و وزیر و پادشاه و اعضای خانواده شان همه معاصر هم هستند و فحوای کلام و شیوۀ بیان همه را پهلو به پهلو روی صحنه قرار میدهد زرتشترا حکیم و مقنن ویشتاسپه پادشاه، جام اسپه وزیر پوروچیترا دختر زوراسته همه معاصر همدیگر و همه یکجا زندگانی دارند. گاتها باید سخنان خود زراتشترا یا یکی از مریدان معاصر او باشد زیرا از خلال سرود چنین معلوم میشود که زراتشترا مصروف مجاهده و تبلیغ اصلاحات خویش میباشد و هنوز آینده موفقیت او پوره معلوم نیست.

اگر از نقطه نظر حیات اجتماعی مطالعه بعمل آید، آشکارا میشود که گاتها و سائر اوستا فرق دارد در گاتها (ماده گاو) عامل اساسی و عمده حیات اقتصادی مردم تلقی شده .است اهمیتی که گاتها به ماده گاو داده چیزی است که در سرود (ویدی) دیده میشود. این امر واضح میسازد که هنوز مانند عصر ویدی در عصر گاتها مردم بیشتر مالدار بودند و به گاوهای شیری و گله و رمه اهمیت بیشتر داده میشد. شبهه ئی نیست که در گاتها از زمین و قولبه و تخم و دانه و حاصلات هم تذکراتی بعمل آمده ولی شکل اساسی حیات زندگانی مالداری است که از آن بعدتر زندگانی زمین داری آغاز میشود.

داکتر گایگر جرمنی به این عقیده است که مردمانی که معاصر گاتها بودند مرحله مخصوص تحولات مدنی را طی میکردند و آن ارتحال از زندگانی مالداری به حیات زمین داری و زراعتی بود.

بر عکس در سائر حصص اوستا به تدریج اهمیت حیات زمین داری و کشت بیشتر شده و افتخارات آن در جامعه مساوی مالداری گردیده است تا جائیکه فرگاد یا فصل سوم (وندیداد) سراسر یک مبحث یا رساله زمین داری و زراعتی قبول شده میتواند همه میدانیم و شنیده ایم که اوستا به زراعت اهمیت زیاد میداد نشانیدن اشجار در آئین اوستائی اجر فراوان داشت اینها و امثال آن فرمایشهای دیگر که در حصص دیگر اوستا آمده و انمود میکند که بعد از عصر گاتها ملت اوستائی یا پیروان اوستا از مالداری بطرف زمینداری گرائیدند و حیات زراعتی اهمیت و عمومیت پیدا کرده رفت. با این تحول جنبه مذهبی اوستا هم فرق کرد در گاتها قراریکه گفتیم هنوز آئین و اصلاحات جدید در مرحله عملیات و مبارزه میباشد و با مسکون شدن مردم به اراضی و توجه شان به امور زراعتی شکل استقرار بخود میگیرد.

مطالعه اوستا از سر تا آخر واضح میسازد که مدنیت عصر اوستائی مدنیتی بوده که جنبۀ زراعتی و زمینداری و مالداری داشت و این مرحله در مراحل مدنیت بشری دورۀ معین دارد و از خلال متون خود اوستا هم مراتب ارتحال و ترقی حیات توده و اجتماعیات آن معلوم میشود. گفتیم که گاتها نسبت به سایر حصص اوستا قدیمتر است در عصر گاتها پیروان اوستائی بیشتر مالدار بودند و قدم اول در مشاغل زراعتی برداشته اند.

داکتر ویلیم گایگر با مطالعات عمیقی که در مورد تمدن پیروان اوستائی دارد چهار نکته دیگر را از مشخصات عصر اوستائی میداند و قدامت این دوره را با مراتب آن در چوکات ارتقا بشری تعیین میکند این چهار نکته قرار آتی است :

(1) چنین مینماید که مردمان عصر اوستائی نمک و مورد استعمال آنرا نمی شناختند.

(2) شیشه در این دوره مجهول بود. 

(3) پول مورد استعمال نداشت و داد و ستد با تبادله اجناس بعمل می آمد. 

(4) آهن هنوز مجهول بود بنابران مردمان عصر اوستائی در دوره برونز (مفرغ) زیست داشتند.

چرا در اوستا نمک ذکر نشده؟ در میان مواد خوراکه نمک چیز مهمی است و چون در دامان طبیعت وجود دارد، تولید آن محتاج کدام اختراع بزرگی نیست که بگوئیم مردمان اوستائی از آن محروم بودند و در نتیجه از نمک ذکری بمیان نیاوردند گذشته از این همان طور که در اوستا از نمک اسم برده نشده در سرود (ریگ وید) هم تذکاری از آن نرفته از سکوت این دو منبع هر نتیجه ئی که گرفته شود یکی آن این است که مدنیت های آریاهای وید و اوستا شباهتی بهم داشت و قدامت مدنیت اوستائی هم زیاد است.

بهمین اساس داکتر موصوف معتقد است که مردمان عصر اوستائی شیشه را نمیشناختند شبهه نی نیست که در اوستا از ظروف مواد مختلف از قبیل طلائی، نقره ئی ،مسی برنجی، سنگی، گلی و چوبی تذکراتی بعمل آمده ولی تا جائی که تحقیق شده از شیشه و ظروف شیشه ئی اسمی برده نشده است.


پول و استعمال آن در داد و ستد :

بیائیم به موضوع پول و مورد استعمال آن در داد و ستد. همه میدانیم که پول و مخصوصاً استعمال آن در خرید و فروش از علایم مهم ترقی مراتب حیات اجتماعی بشری است در عصر ویدى بلا شبهه پول وجود خارجی نداشته و داد و ستد همه با جنس و تبادله آن بعمل می آمد ثبوت تذکار پول و عدم آن در اوستا موضوعی است که اختلاف نظر در آن موجود است و این اختلاف نظر هم بیشتر متکی به تفسیر و تعبیر بعضی کلمات میباشد زیرا اقلا دو کلمه در اوستا است یکی (شیته) و دیگری (اسپرنا) که برخی به اساس تراجم پهلوی متون آنها را (پول) و (درهم) ترجمه کرده اند ولی داکتر گایگر برخلاف آنست و معتقد میباشد که کلمه (شیته) نه به معنی پول بلکه به معنی محض (دارائی) و ملکیت آمده و کلمۀ دوم هم عین مفهوم را دارد وی در این مورد کلمه لاتینی (پکونیا) را دلیل می آرد و میگوید که این اصطلاح در لاتینی قدیم (داشتن حیوانات) معنی داشت و در نتیجه مفهوم (ثروت) اختیار کرد و بالاخره چون ثروت را بیشتر (پول) و (مسکوکات) تشکیل میداد، دارائی یعنی (پول) مضروب شد.

بالا اشاره کردیم که در عصر ویدی داد و ستد با مبادله جنس به عمل می آمد ولی تا یک اندازه واحد مبادله حیوانات مخصوصاً گاو بود. در اوستا هنور این ممیزه حیاتی از بین نرفته و از خلال مضامین مختلف معلوم میشود که هنوز قیمت اجناس را با حیوانات مثل خر ،نرگاو، اسپ اشتر و گوسفند میپرداختند.

پیشتر متذکر شدیم که موضوع تذکر و استعمال پول در اوستا و عدم آن بطور کلی ثابت نیست داکتر جوستی و مستر توماشک با داکتر گایگر مخالف اند و اخیرالذکر از عقاید ایشان تذکراتی داده است و طوریکه اشاره نمودیم اختلاف نظر در تعبیر دو کلمه فوق الذکر است که دسته ئی آنها را پول سکه شده و دسته ئی دارائی ملکیت و ثروت بطور عام گرفتهاند داکتر گایگر در آخر میگوید که فرض محال اگر کلمه (اسپرنا) پول هم معنی داشته باشد بطور قطع کدام سیستم مسکوکاتی با داشتن فروعات آن در بین نبود و در داد و ستد بیشتر جنس با جنس تبادله میشد.

در ین شبهه ئی نیست که روی همرفته اگر مطالعه شود بعضی عوامل جدیدتری هم در اوستا دیده میشود حتی اگر خوب دقت شود شواهدی بدست می آید که به دورههای مختلف تعلق میگیرد ولی دلیل آن واضح است و همه میدانیم که تا زمان (ولخش اول) پارتی و حتی تا زمان (شاه پور اول) ساسانی (نیمۀ اول قرن سوم م) در جمع آوری اوستا صرف مساعی بعمل میآمد بنابرین پارچه هائی در اوستا هست که نشان زمانههای جدید تر را میتوان در آنها سراغ کرد. از قبیل کلمه (گوتاما) که آنرا معمولاً (گوتامه بودا) بانی آئین بودائی میپندارند روی همرفته با تحلیل مواد فوق که از آغاز این نوشته تا اینجا بعمل آمد واضح میشود که اوستا و عصر اوستائی محصول قرون قبل از عهد مسیح مثلاً قرن 6 یا 7 ق م نیست بلکه قرابت بیشتر به آخر عصر ویدی دارد.

اوستا هیچ یک از واقعات تاریخی را که متون شرقی بیاد دارد، نمی شناسد و ذکری از آنها .نمیکند از ین بالاتر نام هیچ ملتی را نمیبرد و از اقوام بزرگ آریائی که ملیتها و سلطنت ها تشکیل کرده اند اسم نمیبرد اسمائی از قبیل پارت پارسی و ماد برای آن مجهول است و تنها کلمۀ (ایریا) و (ایریائی) را میشناسد و این خود وانمود میکند که اسمای فرعی محدود هنوز بمیان نیامده بود. از این مسئله واضح استنباط میشود که تسمیه (آریا) عصر ویدى هنوز مفهوم خود را بحیث یک کتله از دست نداده بود و اسمای کتله های آریائی یا هنوز بالکل بمیان نیامده بود و یا بهترتر بگوئیم آنقدر دارای اهمیت نشده بود. بهر حال مفهوم ملی بکلی نداشت و اوستا از نقطه نظر کتله و ملت تنها اسم (ایریا) را استعمال میکند و بس.

قرار مطالعاتی که بعمل آمد در عصر اوستائی شهرهای بزرگ مشرق زمین هنوز کسب وجود نکرده بود و قراریکه شرح دادیم از ملیت های ماد و فارس در آن نام و نشانی نیست و تنها (بخدی) که آنرا بعضی باختر و بعضی شهر بلخ ترجمه کرده اند ، یاد شده است که با (بیرق های بلند) توصیف شده است و مرکزیت قلمرو اوستائی از آن معلوم میشود.

از نظر اجتماعیات حیات مردم عصر اوستائی بیشتر شباهت به زندگانی قبایل مالدار و مردمان زمین دار داشت. یعنی با تفصیلی که دادیم از روی گاتها بیشتر جنبه مالداری و از روی سائر حصص اوستا پهلوهای مالداری و زمینداری آنها طور مساوی معلوم میشود بدین منوال واضح میگردد که پیروان اوستائی یعنی باشندگان این عصر آریانا مالدار و دارای رمههای بزرگ گاو، گوسفند، اسپ و شتر بودند و به تدریج به زمین و زمینداری توجه کردند. گمان غالب برین میرود که قبایل آریائی که در عصر ویدی در کوه پایه های افغانستان مستقر شدند قرار ایجابات وقت و زمان به زندگانی مالداری خویش اشتغال مزید داشتند و زراتشترا با اصلاحات اجتماعی خود سعی بلیغ بخرج داد تا مردم را به سکونت و تقرر در یک نقطه و زمینداری و توجه به حیات زراعتی متوجه سازد و از این رهگذر مردمان آواره و کوچی را یک قدم در راه تمدن پیش ببرد تا مسکون شوند و به زراعت توجه کنند و با آبیاری زمین و نشاندن اشجار و بذر تخم خاک خویش را آباد سازند.

قراریکه پیشتر دیدیم بقرار نظریه داکتر گایگر، عدم وجود و استعمال نمک ، شیشه مسکوکات و آهن تا اندازه خوب مراتب قدامت عصر و زمان اوستا را تصریح میکند و قراریکه خود داکتر موصوف میگوید این عصر اختصاص بیشتر به (دوره برونز) دارد.

با تذکاری که دادیم شبهه ئی نیست که در اوستا از ظروف سنگی یاد شده ولی تمام آثار و ادوات و افزار این عصر منحصر به سنگ نیست. بنابرین دوره های سنگ با تمام مراتب ضمنی آن گذشته و سپری شده و دوره فلزات دوام دارد ولی آهن بمیان نیامده است. بدینصورت عصر اوستائی را میتوان مربوط به (دوره مفرغ) دانست که در آن ساختن ظروف گلی و چوبی و سنگی پهلو به پهلوی هم رواج و عمومیت داشت.

بنده در فصل اوستائی تاریخ افغانستان و سائر مقالاتی که به مطالعات اوستائی و ویدی ارتباط دارد همیشه کوشش نموده ام تا عصر وید و اوستا را متصل بهم جلوه دهم و حتی تصریح کرده ام که (اوستا) و عصر (اوستائی) تحول (وید) و عصر (ویدی) است که قرار ایجابات وقت و زمان و ارتقا تدریجی بشری به نام و نشان دیگر وجود خارجی پیدا کرده است.

از روی تحلیل موضوعات مختلف این نوشته بار دیگر واضح میشود که (اوستا) و (وید) بهم ارتباط معنوی زیاد دارند و دو عصر متقابله آنها دامنه یک دیگر اند که اقتضای زمان و احتیاجات جدیدتر در آنها تغییراتی وارد کرده .است بنده در مورد زمان اوستا چنین اظهار نظر نموده بودم که مقدمه عصر و ریفورم اوستائی مقارن 1200 ق م شروع شده و در حوالی 1000 ق م ریفورم و اصلاحات مذکور توسط زرتشترا آغاز گردیده .است اینجا ضمن مطالعات موضوع این نوشته سنه و تاریخ مذکور را تائید مینمایم زیرا با تمام نکات متذکرهٔ این نوشته سرمیخورد و موافقت میکند. اگر اوستا به این عصر و زمان تعلق بگیرد ارتباط معنوی آن خوب با (وید) تائید میشود و مفهوم کلمه (آریا) و (ایریا) با باریکی هائی که دارد، فهمیده میشود.

بلاشبهه در حوالی 1000 ق م هنوز اسمای (ماد) و (پارس) و (پارت) بمیان نیامده بود مادها و پارسیها و تاریخ عروج و سقوط آنها هنوز در کتم عدم بود همین قسم از شهرها و پایتخت های آنها نام و نشانی .نبود اوستا طبعاً باید از (ماد) و (پارسی) و اسکندر و واقعات مربوطه آنها ذکری نکند و شهرهای بزرگ شرق را نشناسد. اوستا مقارن 1000 ق م باید از (پول مسکوک) حرف نزند زیرا حتى در (لیدی) هم که معمولاً محل کشف سکه خوانده میشود هنوز سکه اختراع نشده بود به گمان غالب قرائن عموما به این دلالت میکند که اوستا و عصر اوستائی مقارن 1000 ق م در افغانستان قدیم یا آریانا بمیان آمده .است داکتر ویلیم گایگر در میان اوستاشناسان طرفدار جدی این نظریه است و میگوید که "سرزمین تهذیب و مدنیت اوستائی حقیقتا خاکهای ایران (شرقی) است و حدود آنرا میتوان از سردریا بطرف غرب تا سرحدات مدیا و بطرف جنوب تا دشتهای گدروزیا انبساط داد." این عیننا چوکات جغرافیائی افغانستان قدیم یا آریانا است که در مطبوعات افغانی مفصل در اطراف حدود آن نشریات کافی بعمل آمده است.