میر ابوسعید اوبهى
از سادات اوبه و یکی از شعرای جيّد قرن اخیر هرات است. در زمان تیمور شاه به کابل آمده و مورد نوازشات پادشاهی گردیده، بعد از عودت به وطن مألوف خود در سال ۱۲۳۲ وفات کرده است. طبع خیلی عالی
داشته.
گر می از گردش چشم تو به پیمانه شود
زاهد چله نشین ساکن میخانه شود
شمع را چون سحر آید به سرش آتش شوق
شاید آگاه ز سوز پروانه شود
رباعی
عمرم همه سر به سر تباهی کردن
کارم همه شب نامه سیاهی کردن
من بد بدم از بد بد آمد به وجود
اندر عوضش تا تو چه خواهی کردن
میگویند این رباعی را در حالت نزع نوشته:
نی در بدی و نه در بهی میمیرم
نی مبتدی و نه منتهی میمیرم
دشوار دو کون بر من آسان گردان
کز هر دو جهان دست تهی میمیرم
مصرع اولی این غزل را تیمور شاه گفته و اتمام آن را میر مرحوم نموده
است:
شهر کابل چه نکو یخ بسته
خلق را رنگ به رو یخ بسته
سر هر کوچه ز یخمالک و برف
دست و پا سر و رویخ بسته
دمى آبی که خورد مرد فقیر
نارسیده به گلو یخ بسته
بزم ارباب طرب ناشده گرم
کاسه و جام و سبو یخ بسته
مانده زاهد به ره زهد و نماز
در کفش آب وضو یخ بسته