32

نفس ناطقه

از کتاب: نگاهی به سلامان و ابسال جامی

نفس ناطقه را که اختصاص به انسان دارد حکما چنین تعریف کرده اند : هی كمال اول لجسم طبیعى آلى من جهة ما یدرک الامور الكلیة ویفعل الافعال الفكریة والحدیسة"

فیلسوف ما تعریف مذكور را به عبارت دری بدنیان بیان کرده است: در کمال اول است مر جسم طبیعی آلی را از آن جهت که فعل باختیار عقل کند و را یهای کلی را استنباط کندو صناعتها را اختراع کند و معقولات کلی را دریابد " در این تعریف چنانکه دیدیم قیودی آورده اند که باید در تجزیه و تحلیل آنها پرداخته شود تا مقصود از تعریف درست بدست آید: كمال باصطلاح فلاسفه عبارت است از اینکه چیزی از قوه بفعلیت خود برسد و همان فعلیت را کمال می نامند مثلا در نطفه انسان قوه و استعدادا نسانیت است نه فعلیت آن و هر گاه آن استعداد از قوه به فعالیت رسیدهمان فعلیت که عبارت از انسانیت بالفعل باشد "کمال اول" برای انسان است کمال اول در مقابل کمال دوم است و کمال دوم عبارت است از آثار و انفعالات وافعال کمال اول فى المثل فعلیست و تحقق علم طب برای طبیب كمال اول و تشخیص مرض و معالجه آن که از آثار علم طب بشمار میرود، کمال دوم بر ای اوست . شکل مخصوص شمشیر کمال اول و بریدن کمال ثانی برای آنست . حرکت از روی اختیار و اراده و تحصیل علوم و صنایع کمال ثانی است برای انسان چه تحقق اینها بر تحقق انسانیت یعنی نفس ناطقه که کمال اول اوست توقف دارد.

کلمه جسم در مقابل مجرد است و با این قید كمالات مجردات از تعریف خارج شد زیرا که اطلاق نفس ناطفه بر آنها درست نیست جسم طبیعی در اینجا در برابر جسم صناعی است و با این قید کمال صناعی جسم صناعی خارج شد مثلا مربعیت که کمال صناعیست برای میز اطلاق نفس ناطقه بر آن صحیح نیست.

لفظ "آلی" صفت کمال است یعنی نفس ناطقه که کمال اول جسم طبیعی است بوسیله قوای نفسانیه که آلات اویند مبدأ آثار و افعال میشود و میخواهند با این قید صور عناصر و معادن را خارج کنند چه صور آنها اگر چه کمال اول است ولی آلی نیست

دو قید اخیر را برای اخراج نفس حیوانی ذکر کرده اند زیرا در میان حیوانات فقط انسان کلیات را درک میکند و افعالی که ناشی از تفکر است از وی صادر میشود و بکارهای فکری و حدسی میپردازد . درباره قدم وحدوث نفس ناطقه فلاسفه اختلاف نظر دارند از حکما ء پیشین افلاطون قایل بقدم نفوس است و عقیده دارد که روان های آدمی که با اجسام اتصال دارند ارتباط آنها فقط از باب تدبیر و تصرف است و پیش از وجود اجسام موجود بوده در جهان مجرد میزیستند . ارسطو شاگردوی با گروهی از حکما در این معنی با او مخالفت کرده و گفتند که نفوس توام با حدوث ابدان حادث میشود. از سلسله جنبانان عقیده حدوث نفس توام با حدوث ابدان فیلسوف ما ابن سینا است وی این عقیده را که نفوس ما پیش از پیدایش بدن مفارق از آن میزیست و قائم بخود بود. و آنگاه که بدن تشکیل یافت بدان تعلق گرفت با اقامه برهان ابطال کرده است و ذکر برهان ابن سینا از حوصله این تعلیق خارج است حسین غلی راشد در کتاب " دو فیلسوف شرق و غرب " سهوا قول بقدم نفوس را با بن سینا نسبت داده گفته است: "عقیده شیخ الرئیس ابن سینا و پیشنیان وی بر این بود که نفس انسان در ازل آفریده شده و هنگام پیدایش بدن نفس برای انجام دادن افعال خود تعلق تدبیری بیدن پیدا میکند اگر دانشمند مذکور به آثار شیخ مانند نجات و شفا مراجعه میکرد آن نسبت نا درست را به فیلسوف ما نمیداد.

نا گفته نباید گذشت که مطلع قصیده " عینیه " که یکی از آثار ابن سینا است ظاهراً میرساند که نفس پیش از تشکیل کالبد موجود بوده و پس بسوی آن هبوط کرده است. دکتور احمد فوادالا هوانی که از ابن سینا شناسان معاصر جهان عرب است در مقدمه رساله (احوال النفس)  در صحت انتساب آن قصیده با ابن سینا از همین راه شک کرهه است و گفته مطلب قصیده عینیه با آنچه که از آراء اسا شیخ در رساله نفس و آثار دیگر او آمده مخالف است زیرا نفس چنانکه در این رساله آمده با حدوث بدن حادث میشود و قبلا موجود نبوده تا بسوی بیاید بدن و در جوارش الفت گیرد. به عقیده این نا توان شك دانشمند مصری با آنکه ظاهرآ نیرومند می نما ید نمیتواند اعتماد مارااز صحبت انتساب آن قصیده با ابن سینا سلب کند زیرا فیلسوف ما در آن قصیده رای خود را اظهار نکرده است بلکه خواسته عقیده شاعرانه افلا طون را در قالب زیبای شعر فرو ریزد و بدین و سیله زبان شعر را از زبان فلسفه امتیاز بخشد چه وی در کتاب شفا ونجات که بازبان فلسفه سخن گفته است حدوث نفس را ثابت کرده . به هر حال به عقیده محققان فلاسفه نفس ناطقه جسمانیة لحدوث وروحانیة البقا است بدین معنی که پس از مفارقت ازین کالبد خاکی بعالم علوی ملحق میشود و فنا وزوالی برایش نتوان تصور کرد این نفس ناطقه دارای دوقوه است . یکی عالمه و دیگری عامله از قوه نخست به عقل نظری و از قوه دوم به عقل عملی عبارت کرده اند.