138

غزنه و وجه تسمیه آن

از کتاب: سلطنت غزنویان

شهری که امروز بر سر راه کابل و کندهار واقع شده و در روز گار سلطان محمود غزنوی و فرزندان او یکی از بلاد باشکوه و زیبا و مشهور جهان شناخته می شد قبل از دوره غزنویان نیز در کتب تاریخ و جغرافیا ازان نامبرده شده. هیوان تسانگ سیاح چینی در حدود ٦٤٤ میلادی این شهر را سیاحت نموده و آنرا پاتخت (تسا و کیوتو) زابلستان خوانده و نام شهر غزنه را (موسی نا) نگاشته است.

پروفیسر بن و نیست عقیده دارد که شاید این کلمه همان (کانزاک) باشد اما چنان که از تحقیقات اخیره پروفیسر مذکور بر می آید در پارچه سغدی این کلمه را به تلفظ گزنک یافته که بمعنی خزانه می باشد مورخان غرب گاهی آنرا غزنه و گاهی غزنی و گاهی غزنین نگاشته اند. در رساله نفیسی که آقای کهزاد بنام مدنیت او ستائی نگاشته سرزمین کخره را از روی اوستا سیزدهمین سرزمین خوب و مقدس اوستائی در یافته و معتقد است که بقول بعضی مورخان کخره عبارت از همین ککرک غاز نیست. نویسندگان روز گار آل ناصر نیز به لهجه غزنین از این شهر نام برده اند. فرخی در قصاید خود آنرا غزنین خوانده .

عزم کی دارد که غزنین را بیاراید بروی

رای کی دارد که بر تخت پدر گردد مکین

گردیزی نیز آنرا غزنین ضبط نموده و واضح تر از همه عقیده سنائی میباشد که در این باب تصریح کرده و گفته است:

عرش و غزنین به نقش هر دو یک است

گرچه غزنین رفیع ترفلک است

و باین ترتیب غزنین مصحف عرش می باشد.

شکوه و جلال غزنه و تزئیناتی که در این شهر بزرگ بکار برده شده بود در کتب و اشعار نویسندگان آن وقت به تفصیل ذکر شده. تختی را که برای مسعود به سه سال ساخته بودند و ما شرح آن را نگاشتیم از نوادر روزگار بود. ابن اثیر می نگارد که مقسم های آب باغهای دولتی همه از نقره و طلاء بود که سپاهیان سنجر آنرا بغارت بردند و دیوارهای کاخهای سلطنتی را بالواح نقره آراسته بودند. کاخهای محمودیان هر کدام دارای برجهای بلند و رفیع بود و در وسط سرای صفه مربعی تعمیر می کردند بسیار بلند و بران می نشستند و بار می دادند یا بزم مینمودند و در دیوارها صورتهای سلطان ومناظر طبیعی و شکار گاه ها را به سنگ نقش می نمودند از خرابه های غزنه سنگ سفیدی بدست آمده که لابد به قصر سلطان تعلق داشته و در این سنگ مناظر شکار آشکار دیده میشود. دیوار ها را بکافور و گلاب رنگ می دادند یشم ترکی و مرمر در آن بکار می بردند بجای شنگرف و ساردج عقیق و در نصب میکردند فاصله های سنگهای را که در مسجد غزنی بکار برده بودند به لاجورد تکحیل شده بود کنگره های کاخها را به شاخ گوزن و آهو که سلطان و شهزادگان شکار میکردند آرایش میدادند  تالاب های که در میان باغها می ساختند در آن ماهی می افکندند و در گوش آن ماهیان حلقه های طلا و نقره میکشیدند دران وقت شهر غزنی دارای ربض و شهرستان بود قلعت کهن برای دفاین و گنجهای سلطنتی و ذخایر حربی تخصیص داده شده بود علاوه بر قلعه خود شهر چندین قلعت وحصار دیگر نزدیک شهر بود که در ان مجرمین بزرگ را محبوس می نمودند بیشتر این مجرمان از شهزادگان بودند باغهای سلطنتی در ان وقت هر کدام بنام جداگانه خوانده میشد باغ پیروزی همین جاست که اکنون قبر سلطان در آن واقع است.


در میان این باغ کاخی مجلل موجود بود که فخر مدبر ازان در واقعات بهرام شاه نامبرده . باغ صدهزار دور تر از غزنه بوده است که سلطان چون از شکارژه بغزنه بر می گشت اول در انجا فرود می آمد و نشاط می کرد.

باغ محمودی درخود غزنه بود باغ عدنانی در هرات و باغ نو در بلخ بود کاخ های غزنه عبارت بود از کوشک دولت ـ کوشک شاه - کوشک کهن محمودى - کوشک محمودى - کوشک مسعودى کو شک سپید . معلوم است این قصر ها همه به سلطان مربوط بود و قصرهای شخصی شهزادگان و خواجه گان و سپهبدان غیر این ها بوده است.

نام محله های غزنی که در تاریخ باقی مانده و امروز آن نام ها بدل شده است عبارت است از کوی زرین کمران - کوی سیمگران - کوی سبد بافان محله سر آسیاب - پل یک طاق - پل بامیان - ده آهنگران - افغان څالی - رباط محمد سلطان که یک منزلى شهر بود طرف سجاوند.

دشت شاه بهار جای بود که سلطان در آن جا لشکر ها راسان میدید و سپهسالاران را خلعت میداد و بجنگ می فرستاد صحرا باغ فیروزی نیز دشتی بود نزدیک باغ فیروزی که سلطان در آنها عرض لشکر میدید .

در نزدیک یکی از این قصر ها میدانی بود که در آن چو در آن چوگان می باختند. چیزی که از ان همه حشمت و جلال امروز در غزنه بجا مانده و شناخته میشود: تربت سلطان:

مزار سلطان در محلتی میباشد که آنرا روضه می نامند و این همان چمن سیب زار کاخ پیروزیست. مع الاسف در حوالی باغی که تربت سلطان دران واقع است خانه های مردم آباد شده و ازین جهت بهیچ صورت نمی توان باغ پیروزی را معلوم نمود.


تربت سلطان در زیر گنبدیست که اعلیحضرت سراج الملت والدین امیر حبیب الله خان در سال ۱۳۲4 قمری آنرا تعمیر نمود و در روز گار سلطنت اعلیحضرت محمد نادر شاه شهید ترمیم گردیده و بیرون سقف آنرا از آهن پوشیده اند این گنبد از خشت خام است و راه روی نیز که احاطه گنبد را با بیرون باغ وصل می کند از خشت خام و پخته پوشانیده شده.

سنگ تربت سلطان محمود از رخام نهایت نفیس است که بشکل مسنم ساخته شده و دو تخته سنگ یک جا بهم وصل گردیده .

در یک طرف این سنگ این عبارت خوانده میشود :

(غفراناً من الله للامیر الاجل السید نظام الدین ابی القاسم محمود بن سبکتگین غفرله) عبارت فوق بیخط کوفی و در میان گلبرگهای برجسته و نهایت اعلی رسم شده و در جانب دیگر سنگ که طرف شرقی میباشد این عبارت بخط رقاع نوشته شده: (توفى رحمة الله علیه و نور حفرته وبیض وجهه عشیة یوم الخمیس لسبع بقین من شهر ربیع الاخر سنه احدى وعشرین واربعمائه ) لابد در میان این دو خط فرق تاریخی موجود است و خط سنگ دوم مدتی بعد از سنگ اول نوشته شده.

چار محراب کوچک بر چار طرف سنگ و دو دائره کوچک در بالا و پایان سنگ کنده شده و دران آیات قرآنی نگاشته شده و این آیات همه بخط کوفی میباشد در دایره اول :

بعد از تسمیه :

"ربنا اتمم لنانورنا واغفر لنا بالنبی وآله"

در دایر دوم بعد از تسمیه :

"غفرانک ربنا و الیک المصیر"

در دیوار گنبد لوحی از سنگ مرمر است که بخط خطاط شهیر وطن جناب سید عطاء محمد شاه آقا نگاشته شد و از بنای گنبد که در عصر امیر حبیب الله خان تعمیر شده یاد میدهد و این خط خود یکی از شاهکارهای خطاطیست. چهار محراب چهار گوشه داخل قبه حضرت یمین الدوله محمود با نوشته ها بخط کوفی حسب ذیل است :

اول : محراب پیشروی دروازه:

بسم الله الرحمن الرحیم . تبارک الذی بیده الملک وهو على کل شیء قدیر الذی خلق الموت والحیاة الایه


بسم الله الرحمن الرحیم

حسبى الله و کفى


شهد الله انه لا اله الا هو ، وا ولى العلم قایما بالقسط لا اله الاهو العزیز الحکیم " محراب دوم :

"بسم الله الرحمن الرحیم کل نفس ذائقة الموت وانما توفون اجورکم یوم القیامة ، بسم الله الرحمن الرحیم ، ذو العرش قل الروح من امر ربی" 

محراب سوم : اطراف مرقد حضرت سلطان یمین الدوله محمود ...

"بسم رحمن الرحیم مالک الملک توتى الملک من تشاء وتنزع الملک ممن تشاء وتعز من تشاء وتذل من تشاء بیدک المخیر"

بسم الله الرحمن رحمن الرحیم - بسم الکافی ان الله یغفر الذنوب جمیعاً"

محراب چهارم اطراف مرقد منور :

" بسم الله الرحمن الرحیم کل نفس ذائقة الموت وانما توفون اجور کم یوم القیامة لااله الاحسبى و کفی عنده باذنه" 

دروازه گنبد را که انگلیس ها اشتباه کرده بنام د ر وا زۀ سومنات برده و در اگره گذاشته اند از همین جا برده شده و اکنون آن دروازه در آگره موجود است بعضی خطوط کوفی نیز دران نقش شده که من نتوانستم بخواندن آن موفق گردم .

مناره ها :

دیگر از بناهای که از دورۀ غزنویان باقیمانده همان دو مینار غزنیست که از خشت پخته ساخته شده و بفاصله نیم کروه بطرف شمال شهر موجودۂ غزنین واقعست هریک ازین منارها تخمیناً هشتادفت ارتفاع خواهد داشت در حاشیه های بالا بخط کوفی بعضی از اسمای الهی و نام بانی منار نوشته شده مرحوم شیخ محمدرضا اولین کسی است که این خطها را درست خوانده و در کتاب نفیس خود ضبط کرده است.

پایان این هر دو منار در سابق هشت رخ و بالای آن استوانه ئی بود ولی در اثریک زلزله که در وقت سراج المات والدین واقع شد قسمت استوانه ئی فرود غلطید. بعضی از مستشرقین اشتباه کرده منارها را بدوره محمود مربوط دانسته اند کتیبه مینارها این است : 

مینار اول که جانب شهر غزنی نزدیک تر است .


بسم الله الرحمن الرحیم

السلطان الاعظم ملک الاسلام یمین الدوله و امین المله ابوام لظفر بهرام شاه

خلد الله تعالى ملکه . 

کتیبه منار دوم :

بسم الله الرحمن الرحیم

(السطان الاعظم ملک الاسلام علاء الدوله والدین ابوسید مسعود بن ظهیر الدوله امیرالمومنین ابراهیم خلد الله ملکه)

گویا مینار اول به دوره بهرام شاه و مینار دوم به دوره مسعود بن ابوالملوک سلطان ابراهیم تعمیر شده.


بند سلطان نیز از تعمیرات دوره یمین الدوله محمود غز نویست که در سیلاب غور ویران گردید با بر نتوانست آنرا ترمیم کنند سراج الملة والدین به ترمیم آن پرداخت ولی بزودی ویران شد اکنون در عصر اعلیحضرت معظم همایونی محمد ظاهر شاه ادام الله سلطنته سر از نو تعمیر یافته است.

از غزنی باشکوه و جلال غیر از انچه نوشتیم جز هزارها لوح قبر و چندین گنبد و یران چیزی دیده نمیشود.

لگد کوب حوادث چنان این شهر را مطموس نموده که انسان باور کرده نمی تواند یک وقتى برروی این اتلال و خرابه ها شهر با عظمت محمود شاهنشاه

مشرق بنا یافته بود.

آنچه از دورۀ غزنویان شناخته میشود بقعه سلطان مسعود و بقعه سلطان ابراهیم است که سنگهای آن نیز شکسته . 

سنگهائی که خوانده میشود عبارتنداز آرامگاه سید ابوجعفر که در نزدیک بقعه سلطان ابراهیم است و بران این کلمات را نوشته اند.

قبر الفا یز بعمل الاحاد ابو جعفر محمد بن على الخاص غفره هذاه الحجر بتاریخ شهر الله المبارک رمضان سنه ثلاث وخمسماته . 

لوح مزار حضرت حکیم سنائیست که از قدیم تنها این کلمات بران نوشته است .

"هذا القبر الفقیر الحقیر الى رحمة الله مجدود السنائى غفر الله" 

و سنگهای دیگر بعد از ان نگاشته شده لوح آخرین در عصر اعلیحضرت

المتوکل على الله بعد از اتمام تعمیر مقبره سنائی نوشته شده است . 

در مقبره حکیم سنائی لو حی دیگر نیز از آن عصر خوانده می شود که دران نام رمضان ابن یوسف نگاشته شده و معلوم است در محرم پنجصدونه قبل از وفات حکیم رخت از جهان بسته در مقبره حدادیان لوح دو قبر خوانده میشود یکی از ان اینست:

ابی بکر محمد بن الشیخ الامام احمد بن محمد حدادى یک قبر دیگر در این اواخر از زیر خاکها بر آمده و در آن این کلمات بخط کوفی خوانده میشود :

هذا قبر الصالح الأمیر الاجل نظام الملک وقوام الدوله ابی جعفر محمد بن صاحب الا جل الشهید انار الله مقامه 

در پشته باغ بهشت یک لوح خوانده میشود که معلوم است قبر ابی بکر محمد بن علی میباشد که در سال ٤٦٤ وفات یافته . مزار دیگری است در غزنه بنام محمد الباغبان که برسنگ آن این کلمات خوانده میشود . اللهم اغفر ابن سهل محمد الباغیان الهر وى کان وفاته من شهر ربیع الاخر سنه وار بعین وار بعمائة ، قبر محمد اعرابی در سمت جنوبی شهر غزنین سبع در گورستان بام بهشت واقع است و این جملات بران خوانده میشود : 

هذا مر قد الشیخ السعید العالم ابی محمد اعرابی کل من علیها فان ویبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام .

شاید این قبر از محمد اعرابی سپهدارغازی و جنگجوی سلطان محمود باشد. دیگر برخی سنگهای شکسته که بدست آمده کلماتی در ان ها خوانده میشود که هر یک عمارتی و مسجدی و بنائی مربوط بوده و روز گار آنهارا چنین پراگنده گردانیده است .

از عمارات دوره غزنوی فصلی بس زیبا و دل انگیز در تاریخ کشور ما کشوده شده و آن کشف لشکری بازار با لشکر گاهست در بست که در سال ١٣٢٥ شمسی توسط مورخ شهیر وطن آقای احمد علی کهزاد کشف گردیده و هیئت باستان شناس فرانسوی با تحقیقات علمی این نظریه را تائید کرد . وفاضل موصوف رساله جداگانه در این باره نگاشته اند . این عمارات قسمتی از عصر محمود و بقیه از روز گار سلطان مسعود میباشد چون لشکرهای سلطانی زیادت گرفت بناهای مفصلی بر عمارات سابق افزود و در لشکری بازار مجلل ترین بناهای سلطانی تعمیر شد و اکنون ازانجا مقصوره سلطان و مسجد جامع و کاخ دربار و کوشک دیوان رسالت وحمام ها و شبستانها وایوانهای بزرگ و کبوترخانه ها با تصاویر دیواری ورسته های بازارو شکار گاه کشف شده که هر یک برای شناسائی سبک معماری و عظمت و جلال محمودیان دلیلی ثابت و آشکارا شمرده میشود .

اینک کتاب خود را به قصیده فرخی که در مدح لشکریان سلطان سرود خاتمه می دهیم:

هر سپاهی را که چون محمود باشد شهر یار

یمن باشد بریمین و یسر باشد بر یسار

تیغ شان باشد چو آتش روزو شب بدخواه سوز

اسپشان باشد چو کشتی سال و مه دریا گذار

از عجایب خیمه شان باشد چو دریا وقت موج 

وز غنایم خانه شان چون کشتی آگنده بار

شاخ کرگانشان بود میخ طویله در سفر 

چنک شیر انشان بود تعویذاسپان در شکار

بگذرند از رودهای ژرف چون موسی زنیل 

بر شوند از کنده چون شاهین بدیوار حصار

کو کب ترکش کنند از گوهر تاج ملوک

وز شکسته دست بت بر دست بت رویان سوار

از سربت بند مصحف ها همی زرین کنند

وز دو چشم بت دو گوش نیکو انرا گوشوار

تیغ ایشان دست یابد با اجل در یک بدن 

اسپشان بازی کند باشیر در یک مرغزار

هر که چون محمود پشتی دارد اندر روز جنگ

چون سرلشکر مقدم باشد اندر کار زار

لشکر او پیش دشمن نا کشیده صف هنوز 

او به تیغ از لشکر دشمن بر آورده دمار

من ملک محمود را دیدستم اندر چند جنگ 

پیش لشکر خویشتن کرده سپر هنگام کار

مردمان گویند سلطان لشکری دارد قوی 

پشت لشکر او ست در هیجا بحق کردگار

پیش یزد روز محشر خسته بر خیز در خاک 

هر که از شمشیر او شد در صف دشمن فگار

نیست از شاهان گیتی اندر این گیتی چو او 

وقت خدمت حق شناس و وقت زلت بر دبار

هر زمان افزون ز خدمت شاه پاداشی دهد 

خادمان خویشرا وین را عجب کاری مدار

هر یکی را در خور خدمت ثیابی داد خوب 

خلعتی کورا بزرگی بود پود و فخر تار

زنده گردانید یک یک نام خویش و نام فخر

نیست گردانید یک یک نام ننگ و نام عار

جان شیرین را فدای آن خداوندی کنند

کزپس ایزد بودشان بهترین پرورد گار

از رضای او نتابند و مراو را روز جنگ

یک دل و یک رأى با شند و موافق بنده وار

وقت فتح از بخشش نیکو بود شان ملک ومال 

وقت بزم از خلعت نیکو بود شان یادگار

بخششی کان دخل شاهان بودی اندر باستان 

خلعتی کان خسروان را بودی اندر روزگار

پیش خسرو روز خدمت چون از آن اندر شوند 

باز گردند از فراوان ساز نیکو چون بهار

از نوازشهای سلطان دل پر از لهو وطرب 

و ز کرامتهای سلطان تن پر از رنگ ونگار

برمیا نشان حلقه بند کمرها شمس زر 

زیر رانشان جمله زرین مرکبان راهوار

از تفاخر و ز بزرگی وز کرامت بر زمین 

زیر نعل مرکبانشان مشک بر خیزد غبار

زینهمه بهتر مر ایشان را همی حاصل شود 

چیست آن خوشنودی شاه و رضای کرد گار

با چنین نیکو کرامتها که می بینند باز 

بیش ازین باشد کرامت شان امید از شهریار

وانگهی زیشان نباشد نعمت سلطان دریغ 

نعمتی کو را بران کردست یزدان کامگار

نعمتش پاینده با دو دولتش پیوسته باد 

دولت او بیکران و نعمت او بـی کنــار

بندگان و کهترانر احق چنین باید شناخت 

شاد باش ای پادشاه حق شناس و حقگذار

راست پنداری خزینه خسروان امروز شاه

بر رسولان عرضه کرد و بر سیه پاشید خوار

کز در میدان او تا گوشه ایوان او 

مرکب سیمین ستام است و بت سیمین عذار

هر نوائین مرکبی زان کشوری کرده پریش 

هر بتی زان سد بت زرین شکسته در تتار

آن بکشی زینت میدان خسرو روز جنک 

وین بخوبی شمسه ایوان خسرو روز بار

آن برزم اندر نوشته پیش او دشت فراخ 

وین ببزم اندر گرفته پیش او جاه عقار

از فراوان دیدن هرای زر امروز گشت

دیده اندر چشم هر بیننده زر عیار

کی بود کردار ایشان همسر کردار او 

کی تواند بود تاری لیل چون روشن نهار

ای یمین دولت عالی و ملت را امین

دولت از تو با سکون و ملت از تو بر قرار

عزم تو کشور کشاو خشم تو بد خواه سوز 

رمح تو پولاد سنب و تیغ تو جوشن گذار

موی براندام بد خواهت زبان گردد همی 

از پی آن تا ز شمشیر تو خواهد زینهار

یک سوار از خیل تروز دشمنان بنجاه خیل 

یک پیاده از تو و ز گرد نکشان پانصد سوار

هم سخاوت را کمالی هم بزرگی را جمال 

هم شجاعت را جلالی هم شریعت را شعار

تا درخت نار نارد عنبر و کافور بر 

تا درخت گل نیارد سنبل و شمشاد بار

تا زدیبا بفگند نوروز بر صحرا بساط 

تا ز دریا بر کشد خورشید برگردون بخار

دیر باش و دیرزی و کام جوی و کام یاب

 شاه باش و شاد زی و مملکت گیرو بدار