سراج الاخبار ومسألۀ ادبيات نو
سراج الاخبار به پیمانه فراخی با علوم و ادبیات سده های میانه به نبرد برخاست و بر گسترش چنان دانشهایی پا فشاری کرد که نیاز مندیهای اساسی کشور را در آن اوضاع و پس از آن برآورده ساخته بتواند واین نکته در سراج الاخبار بار بار توضیح شده است. محمود طرزی مینویسد "... اما در این باره سخن را پوست کنده وصاف میخواهم بگویم خواه خوش كس بيايد خواه نيايد ! خواه صحيح بدانند خواه غلط مقصد از علم همان علمیست که در این زمان تهلكه ناک جوشن دین و دولت ما ، بر گستوان وطن و ملت ما گردد. مقصد از علم همان علمیست که از تهلکه بندگی غیر دین ما را خاطر جمع سازد و بر مسند عزت و سر فرازی بنشاند مقصد از علم همان عامیست که از محکومیت و احتياج اجانب ما را مستغنی سازد و از دفینه های لا تحصاء و كنزهاى لايفنا عالم طبیعت توانگر و غنی گرداند مقصد از علم همان علمیست که آهن را در کف ماموم کند و طبقات عاليه هوا را به جولان ما محکوم نماید . مقصد از علم همان علمیست که قلعه های آهنین سرحدهاى ملک ما گله های صدمنی دشمنان ما را از تأثیر اندازد . و گله های هزار منی توپهای ما فوجهای دشمن را از هم شگافد . مقصد از علم همان علمیست که خطهای راه آهن ما در يک برهه قلیله به صدها هزار عسكر ما را از یکجا به یگر جانقل بدهد و خطهای تلگراف ما در آن واحد از هر حرکت دشمن ما به ما خبر برساند هزار افسوس که ما این علم ها را شیطانی مینامیم . عمر خود را صرف مالا یعنی میکنیم . در وقت حاضر علم همین علم هاست که به محافظۀ اساس اسلامیت خدمت میکند و بنیاد بنای قصر دین را از زلال وحادثات این دهر پر آفات نگهبانی مینماید ، خروارها علمیکه منحصر به دانستن ترکیب ( ضرب - زيد عمراً) و فهمیدن قضا پای (سالبۀ جزئيه و موجبۀ كليه) و حل کردن (هذا جا زوهذا لا يجور) مانده باشد در این عصر و زمان حاضر بدرجه يک سر نیزه گک يک فوته فولادى و يک گله گگ پنج مثقالۀ نیکلی بدین محمدی خدمت کرده نمی تواند ...) بر پایه این مرام دانشهای بدرد بخور در کار ترقی کشور و رشد صنایع چون جیولوجی ، بیولوژی اقتصاد وغیره که در دستگاه های کشور ما هنوز خوب شناخته نشده بود در صفحات سراج الاخبار معرفی گردید و مبادی هر يک در چندین شماره چاپ شد .
گفتیم که چگونگی روشنگری در فرهنگ با شرایط تاریخی پیدایش آن و مفکوره هومانستی شخصیت اجتماعی، که تغییر اجتماعی را به نیروی خرد آدمی وابسته میداند مشخص میشود. همانگونه در مرحله روشنگری فرهنگ افغانی در ادبیات تمایلات بسوی گسترش دانشها بظهور رسید و در ستایش آموزش و پرورش اشعار زیادی سروده شد.
روشنفکران افغانستان معتقد بودند که برای مقابله با دشمنان و حصول آزادی کامل سیاسی و اقتصادی پیکار در راه تعمیم دانش در کشور و رشد صنایع ملی ضرور است .
محمود طرزی از طریق ترجمه و چاپ رو مانهای فانتزی ژول ورن چون، سیاحت در جوهوا ، جزيرۀ پنهان و سیاحت در زیر بحر خواننده را با آینده دور تلاشهای دانشمندان آشنا میساخت و باور او را به نقش زندگی ساز دانش استوار تر گردانیدو مقاله هایی در بارۀ ارزش صنعت در کشور مینوشت که دوشادوش آن در ادبیات نیز ستا پش پدیده های صنعتی و نقش صنایع در ترقی کشور از موضوعات شعر شناخته شد. شعرا در ستایش موتر ،زیل برق، تلفون، راديو وغيره اشعار زیادی سرودند.
پیشرفتهای آلمان در سر آغاز نخستین پیکار جهانی در سیمای ادبیات ما
چون پیروزی علم و صنعت شناخته شد و شعرا با استفاده از این نکته مردم را به کسب دا نش تشویق میکردند حاجی شیر احمد مخلص شاعر دربار امیر حبیب الله که از همکاران سراج الاخبار بود در قصیده بی مینویسد :
ز فیضان کمال و فن ترقی کرد چون جرمن
کز و خصمان او دارند بيم ملک وجان امروز
بیایید ای مسلمانان که ما هم بهر علم و فن
به جدو جهد بر بندیم روز و شب میان امروز
ز علم و حکمت و دانش ترقی میکند دولت
نمی شاید که ما باشیم در خواب گران امروز
ترقیات جرمن را بخود سر مشق انگاریم
به تعلیم فنون کوشیم بر قدر توان امروز
عبد الرحمان اودین، آن مبارز دلیر سازمان اخوان افغان نیز در قصیده یی شرق و غرب را برابر میگذارد و نیروی غرب را در جنگ جهانی اول از دانش و صنعت میداند و بر حال شرق که سررشته دانشها را از کف داده است ، افسوس میخورد و در آن قصیده چنین میگوید :
افغانیان ذی هم گرمتفق گردد بهم
سبقت کند از گستهم شهرت برد از تهمتن
بهروطن گر يک دو صدعالم به اصلاحش رسد
بی شبهه این جهل و حسد را میزدای چون سفن
باید مکاتب بی شمر گردد معارف بیشتر
تا علم و فن یابد مقر در قلب اولاد وطن
اندر وطن از مکتبی حاصل نگردد مطلبی
کی میتوان از يک لبي الفاظ شيرين آمدن
صدها مکاتب در بلد از بهر ملیونها ولد
تا روح حریت دمد در جسم شان چون جان به تن
تا اندر اندک وقت و حين بس نوجوانان رزین
هر يک معلم چون بكين ( بيكن) هر يک مورخ چون گين
از هر دیار آید برون گردد وطن را رهنمون
انشا كند دار الفنون املاكند باب الفتن
حاصل کند زان مملکت سود کثیر و منفعت
از فیض آن یابد سعت افزونتر از چین وختن
هر ملک كاندر بحر و بر باشد نفوذش بیشتر
گردد مصون از هر خطر یابد نجات از کید و فن
بی شبهه گردد مستقل گاهی نگردد منفعل
با هر که بندد عهد وال آزاد باشد در سخن
بر روی دریا زورقی دارد عجب خوش رو نقی
خاصه بر آن يک بیرقی بروی نشان ز افغانین
بدین گونه مقایسه شرق و غرب با تأکید بر نقش دانش ها در بالایی دست غرب تقريباً تا حد موضوع مستقلی در ادبیات ما نمو و انکشاف یافت . در ادبیات دوره روشنگری افغانستان مساله حصول آزادی کشور در صدر مسایل قرار دارد و آزادی سنگ بنای ترقی و آبادی میهن و آرامی مردم
شناحته میشود.
محمود طرزی در رساله "روضه حکم" که در سال ۱۳۳۱ در کابل چاپ شده است چنین حرفهای تند پرغروری را به گوش استعمار رساند :
"حب وطن عبارت از دوست داشتن سر او خانه و باغ و باغچه نیست بلکه حب وطن آنست که در مقابل دشمن در پیش هر سنگ و کلوخ وطن انسان سینه خود را سپر نماید . و برای پا مال نشدن يک وجب زمين وطن انسان جان خود را فدا نماید و برای ندادن يک ذره خاک وطن انسان خود را هبا نماید و از برای ترقی و اعتلای وطن انسان هر گونه مهالک را برخود هموار نماید ...) در پهلوی اشعار زیاد آزادی خواهانه در چنان اوضاعیکه در برابر نیروی نظامی امپراتوری برتانیه نیروهای پیکار جوی و آزادی خواه داخلی احساس کهتری میکردند عبدالهادی داوی شعر بلبل گرفتار را سرود و در آن مرگ در راه آزادی را بر زندگی اسیرانه برتر نهاد و جان سپردن در راه پیروزی را نوعی پیروزی شمرد:
سحر گهی بشنیدم ز بلیلی به قفس
که مردم از غم و درد دلم نپرسد کس
که از چه میکشم این ناله ها نفس به نفس
چرا گذشت مرا عمر در فغان چوچرس
چرا به غیر فغان نیست کار و بار مرا
چرا حیات به گردن شد ست بار مرا
نه محرمی که باو بکر مان سخن گویم
نه مونسی که زدرد و غم وطن گویم
نه همدمی که به او حرفی از چمن گویم
ز لاله و نسرین و یاسمن گویم
کنم به شکوه دل پر ملال را خالی
ز درد خویش کنم جمله بلبلان حالی
غرض زقصه پر درد خود کمی شنواند
ز نکته های اسیرانه شمه یی بر خواند
که با دیوی چمن بر قفس نشین گذراند
تپید و بال و پر افشاند و این حدیث بخواند
مگر رساند نسیمی صبا ز خاک وطن
که برد هوش و قرارم به خاک پاک وطن
دمی به حیرت و بیخود فگنده سر ایستاد
زشکر یا زشکایت دگر لبی نکشاد
که باز باد صبا از شگوفه دادش یاد
کشود چشم و کشید از خروش دل فریاد
که همچو من شوی از خانمان جدا صیاد
چومن اسیر ستم سازدت خدا صياد
مرا که فخر چمن زیب گلستان بودم
گل شگفته بستان آشیان بودم
روان باغ و چمن روح بوستان بودم
ظريف و شوختر از جمله بلبلان بودم
اسیر پنجه فولادی بلا کردی
بجای لطف جفا کردی و خطا کردی
ضای بی سروپا بود جای پروازم
بلند شاخ سرسر و مسکن نازم
همیشه بوی گل از خانه خوش اندازم
برون چمیدی چو آواز خرمی سازم
مرانه درد اسیری نه چون قفس دل چاک
نه اشکریزی غمگین نه ناله غمناک
سحر که بال و پر شوق میزدم بهوا
به شاخه های شگونه گرفتمی ماوا
گهی بروی گلی که به سنبل شیدا
به خنده نعمه کنان میسر و دم این آوا
کر است عشرت امروزه ییکه من دارم
ندیم سنبل و گل خانه در چمن دارم
همان گل است کنون و همان زمان بهار
زمین زسبزه نخلع در خیت پر بر و بار ف
فگند شور به گلشن نوای قمری و سار
به گوشه های گلستان چون هزار هزار
پرند از سر يك شاخ برد گر خندان
فتاده من به قفس گریه میکنم به فغان
رسیده است دل زار من به جان یارب
از این ستمکده ام زود وارهان يارب
درین جفا کده پرغمم ممان يارب
دوباره ام به گلستان و گل رسان یارب
اگر برای قفس آفریدی ام باری
چرا به بال پرم داده ای سروکاری
اسیر پنجه جور و جفا ستم تا کی ؟
ندیم آه و فوس و غم و ندم تا کی ؟
انیس انده بسیار و لطف کم تا کی
جلیس این ستم آباد پرالم تاکی؟
چوغير یاس درین خانه نیست کار امید
بهست امید مزاری از این مزار امید
سپس خموش شد و ساعتی تأمل کرد
مرا گمان که شد آرام با تحمل کرد
دوباره نغمه کنان روی جوانب گل کرد
به خنده گفت که صیاد چون تغافل کرد
بيا بمي ز ذلت نجات خواهی یافت
بگوشه گاه عدم خوش حیات خواهی یافت
اگر چه نیست گوا را بمن چنان مردن
جوانم و بود افسوس برجوان مردن
ولی بر آرزوی زندگی توان مردن
که هست موجبا حیای جاودان مردن
چوهرسحر به قفس حال مرگ می بینم
چرا نمیرم وفرغ ز درد ننشینم
بگفت این و به حسرت بسوی گلشن دید
گشود بال و پر و بر در قفس بدوید
بر آن طلسم زمانی هجوم کرد شدید
ولی چه فایده کان بود سد سخت شدید
ز کله و پر و بال نحیف و منقارش
بر پخت خون مصفای رنگ گلنارش
فتاد بیخود و خونش به جوش می آمد
دل تپیده بخون در خروش می آمد
گهی گهی که به حال و بهوش می آمد
همین این طنین حزین ز و بگوش می آمد
شکست بال و پرم در هوای آزادی
هزار شکر که گشتم فدای آزادی
و شاعر برای تائید احساس و اندیشۀ خود بیتی از مظهر را در پایان شعر
بعد از این عبارت می آورد خاتمه از زبان مظهر:
درین بهار ز بلبل اگر نشانی هست
به پای گلبنی افتاده آشیانی هست
پریشان در این شعر سوزناک بهاری را که در آن مردم در اسارت به سر بر آشیانه زندگی شان در پای گل آرزوها ویران افتاده باشد زشت تر از مرگ می پندارد. این شعر که دو ماه پیش از بهار سروده شده دو ماه پیش از بهاری که دو سال بعد از آن افغانستان آزادی سیاسی خودرا به کف آورد، پاسخی بود. به سوال آنعده از مردم این کشور که درباره پیروزی شان در پیکار با استعمار دو دل و متردد بودند و در بارۀ نابرابری نیروها زیاد می اندیشیدند . شعر "بلبل" گرفتار که چون صدای زمان طنین شکوهمند و گوش نشین داشت به زودی به پشتو گزارش یافت و در یکی از شماره های بعدی سراج الاخبار ترجمۀ پشتوی آن به چاپ رسید
باید یاد آور شد که چون ظهور دورۀ روشنگری کشورهای شرقی با دست باز بهای امپریالیزم در شرق همزمان است . بنابران این دوره در فرهنگ و ادبیات همه ملل شرقی خصلت ضد استعماری دارد و دوره روشنگری در کلت و رواد بیات مردمان ما نیز دارای همان خصلت است نخستین نبرد جهانی دلیل آن گردید که مسأله آزاد بخواهی را روشنفکر آن افغانستان به گونه نازم بی مطرح نمایند. دفاع از اسلام یگانه پایه یی
که میشد تمام ایلها و قبیله های افغانستان باتکاء بر آن متحدانه برضد فرنگی به پیکار برخیزند و در جنگ جهانی اول که امپراتوری عثمانی چون مرکز خلافت اسلامی با کشورهای بالقان داخل جنگ شد در صفحات سراج الاخبار آزادیخواهی مردم افغانستان چون حلقه یی از زنجیر آزادیخواهی تمام ملل مسلمان منعکس گردید و بر ضرورت تشکیل اتحاديه دول مسلمان تاکید شد.
درین مورد البته اندیشه های سید جمال الدين مستقيماً از طریق ازی و غیر مستقیم چون روحیه مسلط بر تمام ملل مسلمان، موثر بود.
مقاله های مفصلی در سراج الاخبار، توضیح ضرورت اتحاد مسلمین و پیشنهادهای روشنفکران افغانستان در بارۀ اشکال اتحاد بچاپ رسید مثلا سر مقاله یی با عنوان: "مسلمانان اتحاد کنید و از هم جدا مشوید" و همچنان در اشعار شعرای زمان این مطالب با تا کید و تفصیل بیان شد چنانکه محمود طرزی در غزلی با عنوان اتحاد مینویسد:
حکم قرآن مبین شد اتحاد اصل این دین متین شد اتحاد
حزب واحد گر شود اسلامیان حاکم روی زمین شد اتحاد
اتحاد مسلمین فرض است و دین پس چرا متروک دين شد اتحاد
همچنان در شمار ۱٦٥ سال ۲ سراج الاخبار قصايد عبدالعلی مستغنی و میرزا محمد عزیز ، کاتب ادارۂ سراج الاخبار و در شماره ۲۰ همان سال قصيدۀ شیر احمد مخلص همین پیام را بیان گراند روشنفکران افغانستان در دوره روشنگری بر ضد خرافات و بر داشتهای نا درست از دین مبارزه کردند. محمود طرزی رساله "علم و اسلامیت" را چون ضمیمه سراج الاخبار چاپ کرد. با این رساله وی تلاش ورزید تا ثابت بسازد که دین اسلام مخالف علم نمی باشد و بد ینگونه کوشید تا با آیات قرآنی ضرورت تحصیل علم را روشن سازد. تلاش سراج الاخبار به پشتیبانی حقوق و مقاله هاییکه درین زمینه نشر شد و نشر جريدۀ مخصوص زن به نام ارشاد النسوان در عهد امیر امان الله دیر تر ثمر داد، چنانکه در اواسط این دوره انعکاس آن در ادبیات دیده میشود . موضوعات اساس شعر دو دهۀ اول قرن بیستم چون وطن پرستی ، آزادی خواهی تشویق به دانش و صنعت تأكيد اتحاد کشورهای اسلامی و پیوستگی اقوام مختلف باشندۀ افغانستان برای حصول استقلال چون وضوعات جدید به در ادبیات ، خواه مخواه با مخالفت ها روبرو میگردید که روشنفکران افغانستان ناگزیر بودند با موانع بستیزند و راه رسیدن به آرمانهای نو را هموار سازند.