32

الرابع السلطان تاج الدین یلدز المعزی

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۱۹ ، بخش غوریان
01 January 1280

سلطان غازی معزالدین طاب پراه پادشاهی بود بس عادی=ل و غازی و شیردل و در دلاوری دوم علی ابوطالب بودرضی الله عنه واو را فرزند کمتر بود یک دختر(بیش) نداشت از دختر عم خود ملک ناصرالدین محمد مادینی علیه الرحمه و(بر)خریدن بندگان ترک ایلاع(۷)تمام داشت و بندگان ترک بسیار خرید و هریک از بندگان او بجلادت و مبارزت و جان سپاری در تمام ممالک کشارق شهرت یافتند و امس بندپگان او د رجهان منتشر گشت و در عهد حیات سلطان هریک نامدار گشته بودند.

ثقات چنینی روایت کرده اند:که یکی از مقربان حضرت سلطنت او جراتی نمود و عرضه داشت کرد(که)چون تو پادشاهی را که در بسیط ممالک اسلام در علو شان تو هیچ پپادشاهی نیست پسران (۸)دئولت ا ترا تا هریک ازیشان وارث مملکتی بودندی از ممالک پیتی و بعد از انقراض عهد این(۹)سلطنت ملک درین خاندان باقی ماندی. بر لفظ مبارک آن پادشاه طاب  ثراه رفت:که دیگر سلاطین(۱۰)را یک فرزند و یا دو فرزند باشد مرا چندین هزار فرزند است یعنی بندگان ترک که مملکت من 


(۱)اصل:ممتشی(۲۹مط:دولتش یاردیگر.(۳)مط:اتسر(۴)اصل و مط:خوشب.یکی از نسخ ماخذ مط.جوشب.راورتی:خوشاب؟که صحیح آن خوسف است از بلاد قهستان(نزهت ۱۷۷)(۵)اصل:نشان زدند(۶)در اصل این عنوان نیست از مط گرفته شد.راورتیکسلطان تاج الدین یلدوز العمزی السطلانی (۷) اصل:ایلاغ(۸)مطکباسیتندی.(۹)اصل:آن.(۱۰)اصل:سلطان.




(۴۱۱)                                                    طبقه(۱۹)                                  غوریان

میراث ایشان خواهد بود بعد از من خطبه ممالک باسم من نگاه خواهند داشت و همچنان بود(۱)که بر لفظ ان پادشاه غازی رفت بعد از وکل ممالک هندوستان را تا بغایت که تحریر این سطور است(۲)سنه ثمان و خمسین(۳)و ستمائه محافظت نمودند (ومی نمایند)رجا بفضل حق تعالی واثق است که بغایت انقراض دور بنی آدم این ممالک بدین قرار در ضبط ایشان خواهد بود انشالهه تعالی. آمدیم بسر حرف(۴)خود: که ذکر سلطان تاج الدین یلدوز است او پادشاه نیکو اعتقاد(بود)و حلیم و کریم و خوب خصال ووافر جمال.سلطان .سلطان غازی معزالدین(۵)او را خورد سال بود که بخرید و هم از اول حال او را خدمت فرمود پس مرتبه(مرتبه)او را بزرگ گردانید و برسر بندگان دیگر سورو کرد چون بزرگ شد بمرتبه امارت وولایت رسید کرمان و سنقران(۶) او را داد باقطاع و هر سال که سلطان را رد سفر هندوستان اتافق شدی  برکمان منزل بودی جمله امرا و خواص و ملوک را ضیافت کردی و یک هزار کلاه و قبا به تشریف بدادی و رد باب جمله حشم انعام فرمودی و بفرمان سلطان غازی دختر او د رحباله سلطان قطب الدین ایبک آده بود ویک دختر دیگر در حباله ملک ناصرالدین قباچه برود.

ملک تاج الدین یلدوز را دوپسر بود:یکی از ایشانرا(۷)پیش معلم بر نشانده بودوقتی آن معلم برای تادیب و تهذیب کوزه یی بر سر آن برزد قضا را اجل در رسید آن کوزه بر مقتل او اد آن پسر فوت شد،خبر بسطلان تاج الدین یلدوز بردند در حال معلم از خرج(۸)راه داد از غایت حلم و حسن اعتقاد فرمود: که معلم را پیش از آنچه والده  پسر را زا حال پیر خرد معلوم شود متواری بای باشد و سفر اختیار باید کرد نباید که المی بدورسانند و از سوز فرزند. این حکایت دیل است


(۱۹مط:شد(۲)مطکبنایت تحریر این مطور که(۳)در سه نسخ راورتی:۵۶۸ ه .متن راورتیک۶۵۷ ه . در یک نسخه ماخذ مط: سبع و خمسین. چون این کتاب در ثمان و خمسین ختم شده بنابران ضبط اول ثعطا غلط است(۴)اصل:حروف حود(۵)اصل:معزالدنیا(۶۹مط:سنقران یا اسفرار،راجع بکرمان و اقطاع یلدوز(ر:۳۷)آخر کتاب و در ینجا نسقران صحیح است که بین غزنه و هند وبد و کرمان به فتحین نیز در ان سو است و بالعکس اسفزار بطرف هرات در غرب غور بود.(۷)مط:یکی را ازیشان(۸)مط:معلم را زاد داده از.....







(۴۱۲)                                                    طبقه(۱۹)                                  غوریان

برحسن سیرت و صفای اعتقاد آن پادشاه حلیم رحمه الله در سال آخر(عهد) سلطان مزعالدین چون بکرمان برفت و منزل کرد تاج الدین یلدوز(آن) یک هزار قبا و کلاه معهود هر سال بخدمت سلطان آورد و سلطان از آنجمله یک کلاه و قبا اختیار کرد و بکسوت خاص(۱) خود مشرف گردانید و او را نشانه سیاه داد ود رخاطرش آن بود: که ولیعهد غزنین بعد از سلطان او باشد. چون سلطان غازی شهادت یافت ملوک و امرا ترک را خاطر و مزاج آن بود:که سلطان غیاث الدین محمود سام از حدود گرمسیر بطرف غزنین اید و برتخحت عم خود بنشیند و همگنان به خدمت او کمر بندند این معنی بحضرت فیرو زکوه در قلم آوردند و عر ضه(۲) داشت  کردند که سلاطین بامیان تعدی میکنند و ملک غزنین طلب می نمایند(۳) این ملک را وارث(ملک)توئی و ما بندگان تو. سلطان غیاث الدین محمود جواب فرمود: که مرا تخت پدر (و)حضرت فیرو زکوه و مالک(غور)اولی تر آن مملکت مرشما را فرمودم سلطان تاج الدین را تشریف فرستاد و خط عتق داد و تخت غزنین به حواله او کرد بحکم آن فرمان ملک تاح الدین بغزنین آمد و ملوک بامیان را بگرفت و بتخت غزنین بنشست وممالک غزنی را در ضبط آورد و کرت دوم(او )از غزنین جدا افتاد و دیگر بار د رغزنین را در ضبط آورد و کرت دیگر هم همین حکم داشت تا بعد از چندگاه با سلطان قطب الدین به غزنین آمد و مدت چهل روز در غزنین بود و در ین مدت بعشرت مشغول شد(۳) کسرت دیگر سلطان تاج الدین را کرمان بطرف غزنین آمد و سلطان قطب الدین زا راه سنگ سوراخ بجانب هندوستان باز رفت و تاج الدین غزنین را بار دیگر ضبط کرد و چند کرت بطرف غور و سجستان لشکر فرستاد  و ملک نامزد کرد یک کرت بمدد سلطان بغایث الدین لشکر فرستاد تا بدر هرات بسبب مخالف حسین خرمیل که ملک هرات بود با سلطان محمد خوارزمشاه ساخته بود و زا جمله او شده و زا پیش 

(۱۹ اصل:و مکتوبات خاص(۲)مط:عرض داشت(۳)اصل:مینماید(۴) مط: شده بود.










(۴۱۳)                                                    طبقه(۱۹)                                  غوریان

لشکر غور غزنی  منهزم شد کرت دوم سلطان تاج الدین بطرف سجستان لشکر برد و مدتی در آن سفر بماند تا بدر شهر سیستان برفت و به آخر(با)ملک تاج الدین حرب که ملک سیستان بود صلح شد چون مراجعت کرد در اثنا راه ملک نصرالدین حسین امیر کشار با او خلاف کرد و میان ایشان محاربت افتاد و ملک نصیرالدین منهزم گشت و بطرف خوارزم رفت و بعد از مدتی بیامد(!۹ تا در صفر هندوستان ملوک و امرا(ترک)غزنین اتفاق کردند و خواکه موید الملک محمد عبدالله سنجری را که وزیر بود و ملک نصیرالدین امیر کشار را شهید کردند. بعد از آن چهل روز سلطان  محمد خوارزمشاه از طرف طخارستان لشکر کشید و بطرف غزنین آمد لشکر او سرحد های راه هندوستان بطرف گردیز و در ه کراهیه(۲) بمغافصه(۳) بگرفن. سلطان تاج الدین یلدوز از راه سنگ سوراخ بجانب هندوستان بداون منهزم برفت و به لوهور آمد واو را با سلطان شمس الدین التمش (۴) طاب ثراه در حدود تراین مصاف ضشد،تاج الدین  لیدوز گرفتار آمد واو را بشهر بداونن فرستاد و آنجا شهید شد و روضه او آنجاست. مزار متبرک خلق(%)صاحب حاجت گشتهو ومدت ملک او نه سال بود(رحمة الله علیه و الله اعلم).