32

قتل شاه شجاع

از کتاب: تازه نوای معارک

در اوایل سنه ۱۲۵۸ هـ چون لشکریان انگلیس به تخلیۀ کابل مجبور  شدند، شاه شجاع در بالا حصار کابل با قوای محدود خویش ماند. درینوقت سردار محمد اکبر خان در جلال آباد با لشکر انگلیس به جهاد مشغول بود، در کابل نواب محمد زمان خان ولد نواب اسد خان ولد سردار پاینده خان ( رک تعلیف ۴) مدعی امارت شد، و با پسر خود شجاع الدوله خان و دیگر بارکزائیان بقتل شاه شجاع کمر بست درینوقت قاید بزرگ قوای ملی نایب امین الله خان لوگری و فرزندش نصر الله خان متمایل به شاه شجاع بودند، و میخواستند شاه و قوای او با جمعیت مجاهدین بطرف جلال آباد در مقابل قوی نوارد جنرال پالک برایند. بتصریح فیض محمد مورخ چون شاه شجاع زمان خان را دولک روپیه عطیه پیشنهاد کرد و اورا به همراهی خود در جهاد خواند وی جواب داد من داعی امارتم نه ساعی گرفتن رشوت (۱).

چون درینوقت نایب امین الله خان لوگری بدربار شاهی تقریب یافته بود، بنابران زمان خان با او حسادت ورزیده و در صدد قتل شاه برامد(۲). و روزیکه شاه شجاع با قوای ملی در شرق کابل به سیاه سنگ برامد و سان لشکر را میدید، شجاع الدوله فرزند زمان خان نیز در انجا بود، که شاه اورا مورد التفات قرار نداد، و شجاع الدوله خیلی خشمگین شده ارادۀ قتل شاه را محکم نمود علاوه برین درین اوقات مکتوبی نیز از طرف سردار سلطان محمد خان ولد سردار پاینده خان و عم زمان خان 

------------------------------------------- 

(۱)سراج ۱-۱۷۹

(۲)کتاب حاضر، بیان رفتن سردار محمد اکبر خان جانب جلال آباد

با و از لاهور رسیده و مشار الیه را بقتل شاه شجاع ترغیب کرده بود (۱).

چون در پایان روز مذکور شاه شجاه از لشکر گاه سیاه سنگ واپس به بالا حصار آمد، و در صبح صادف روزدیگر چهار شنبه ۲۳ صفر ۱۲۵۸ هـ کیسۀ جواهر خود را (بقیمت ۵۰ لک روپیه)  با خود برداشته در محفه نشسته بطرف لشکر گاه حرکت کرد، شجاع الدوله با جعفر قزلباش قبلا منتظر آمدن شاه بوده و بر محفۀ شاهی فیر تفنگ نمودند، شاه جراحت خفیف برداشت و حاملان محفه گریخته، و شاه که مجروح شده بود، در نهری نزدیک سیاه سنگ و غلطیده و بعد ازان بدست شجاع الدوله و جعفر بقتل رسیده و این شعر او راست آمد: 

شهید خنجر قاتل شدم چو شاه شجاع 

زمن خون بنویسید داستان مرا 

در همین  روز جسد شاه شجاع را در شهر کابل پهلوی قبر پدرش تیمور شاه بخاک سپردند، و این شاه ادیب زحمت کش که از لودیانه تا سیستان بارها تاخته و باخته و کشته و گریخته و براریکۀ شاهی نشسته و ملیونها روپیه از مردم گرفته و صرف کرده بود، با آمال مببرم و مطول خود از جهان رفت و عالمی آسود.

تاریخ قتل اورا غلام محمد درویش شاه جی نوادۀ باقر شاه فقیه چنین گفت:

طرفه تر نقشه ای بکابل شد 

خارج از مرکز تعقل  شد 

سلطنت زیب شه شجاه الملک 

متوکل علی التوکل شد

بامدادان پی غزا بیرون 

 با تن  چند بی تآمل شد

در رهش از قضای ربانی 

قاتلش با کسان مقابل شد

آن سکندر منش، فلاطون عقل

بند در مطرح تغافل شد

---------------------------------------- 

(۱)سراج ۱-۱۸۰ ببعد

از قضا و قدر بسمع همه 

چونکه پنهان خطاب قتل شد

پس چنان دست جور بکشودند

که برون از حد تحمل شد

تن سیمین و جسم نازک شاه

از دم تیغ پاره چون گل شد

رفت زین ملک دون بخلد برین

صاحب حشمت و تجمل شد

موی سر بسکه کند، اهل حرم

پر سراسر، سرا زسنبل شد

از پی جمع ماده تاریخ

صورت عقل محو بالکل شد

هاتفم گفت: آه و ناله برار 

شمع دولت بصبحدم گل شد

(۱۳۵۰-۸۶۶=۱۲۵۸هـ)