قباد بن فیروز
چون قباد بر تخت سلطنت نشست ، 1 کارهای ممکلت رانیکو نظام داد، و رعیت را تآلیف کرد، و با مردمان نیکومعاملت و مزدک بن بامداد 2 در روزگار او بیرون آمد و دین مزدکی آورد، و قوم از سقاط 3 مردمان بدو بگرو ستند(32) و مزدک گفت.خدای عزوجل روزی خلق اندرین زمین نهاده است و بخشش پدید بکرده است، از تو نگران 4 بیاید ستد، و بدرویشان بباید داد، تا همه راست گردند و زن همچنین هر کس که داردد روا باشد 5 و بسیار چیزهای منکر گفت، وو قباد برومیل کردف و مردمان متحیر گشتند وبرقباد بشوریدند و نوشروان کودک چون آنحال بدید ، بامزدک مناظره کرد و گفت : اگز نر راهر کس که خواهد دارد، پس نسبت نباشد و نسل پرید گردد و هیچکس فرزند خویش را نشناسد و همی مناظره کرد تا کشتن بر مزدک 6 لازم کرد.
و چون این مناظره میان انجمن برفت، بسیار کسان از دین مزدکی 7 بازگشتند و بدین زردشتی باز آمدند، وچون یک چند باز آمد. 8 قباد اندر کار رعیت اندیشه کرد و
--------------------------------------------------------
1-هردونسخه نشسته
2-اصل مردک بن ما مراد روزگار؟ ؟ اما مزدک بن بامداد که اصلاحی درآئین مانی کرد، در عصر قباد (488-498م) ظهور نموده بود. در مجمل 73 این نام مزدک بن بامدادان است.
3-سقاط بضم اول وتندید دوم جمع ساقط است بمعنی مردم فرو مایه و پست در هر دو نسخه این جمله از (و مزدک) تا(بگروستند) مکرر است و با ردوم نام مزدک را مزدک ابن ما مراد ضبط کرده در(ن) نعل بگروستند را به بگرویدند تبدیل کرده اند در حالی که صورت اصل قدمت دارد .و چنین افعال در طبقات الصوفیۀ خواجه عبدالله هروی وارد است مانند دویست بجای دوید.
4-کذا در هر دو نسخه که مخفف توان گر است در(ن) توانگر طبع کرده اند.
5-درینجا روا باشد ، به معنی مباح عام است.
6- هر دو نسخه : مزدک ؟
7- هر دو نسخه ازین مردکی
8- یعنی چون مدتی گذشت.
گفت : بررعایا، بسبب ده یک دادن رنج است. 2 و سبب ان بود که روزی بصید رفت، زنی را دید که کودکی نالنده 3 را بردوش گرفته و میان نارستان 4 ایستاده و آن 5 کودک همی نار خواست به آرزو، و زن ندادش.
قباد زن را پرسید:که چرا این کودک را نار ندهی ؟ زن گفت :که هنوز عشر شاهانشاه ندادم ، حرامست برما نار بازکردن از نارستان، و قباد را عجب آمد. پس قصد کرد که آن رنج عشر از رعیت بردارد. آنچه حرازان 6 بولایت فرستاد، تا همه زمینها ورزان 7 و درختان را حرز کردندو مساحت کردند و برهر یکی خراج نهادند، 9 و سواد 10
--------------------------------------------------------------
1-ن:این کلمه را به نسبت تبدیل کرده؟
2-اصل:رنج است ب:رنج؟
3-هردونسخه:نالیده زا پر دوش؟
4-تار مخفف انار است که در عربی رمان گویند.
5-هر دو نسخه و از کودک
6-حرار در لغت عرب از مادۀ حرز که بعد ازین درمتن آمده به معنی نگهبانی وو استواری و پرهیز و پناه دادن است (منتهی الارب) در حاشیۀ (ن) نوشته اند که حراز اینجا بمعنی مقوم و ازریاب استعمال شده و حرز نیز اینجا بمعنی تقویم و ارزیابی است . ولی این کلمه در کتب فارسی بدین معانی به نظر نیامده و گویا مراد از آن همین مساح و جریبت کش و کسی است که زمین زراعتی را تبت و مساحت نماید و د رهمت یتواری گویند.
7-رز:تاک و
8- به حاشیۀ 15رجوع کنید.
9-ب:خراج کردند.
10-سواد: براراضی بهن دجله و فرات و با برس زمین عراق اظلاق می شد(المنجد)
را اندران سال خراج کردند : 1 هزار بار هزار و پنجا درم آمد . و قباد باب الابواب (33) بنا کرد و حلوان 2 و ارگان3 و قباد خره 4 و بردعه 5 و شیراز، این شهر ها او بنا کرد.
----------------------------------------------
1-ب:نهادند.
8حلوان:شهریست بسیار نعمت و رودی اندر میان وی همی گذرد از ناحیت عراق(حدود العالم 95)
3-ارغان یا ارگان که معرب آن ارجان است شهری بودد در پارس(اصطخری)
4- هر دو نسخه حره طبری در کورۀ اردشیر خره در ناحیۀ کارزین شهر قباد خره را بنا کرد (1ر52)
6-این نام در طبری و مجمل و گزیده نیست اما بردع شهری بزرگ بود فرسنگی در فرسنگی آبادان از ناحیت ارمینیه و اران (اصطخری )